دو شعر بهاری از عبدالجبار کاکایی
از شمارش اعداد بیرون می زند
از جا به جایی عادت
از دکمه پیراهنم
که هیاهوی سینه را خاموش میکند…
از شاخه شلیک می شود
از حفره سنگ….
بیرون از من
ایستاده
چون تصویری در آینه
بهار
۲
برای شکفتن
اجازه نمی خواهد
جوانه ای که اینک درآمده!
در من اما
بهاری وارونه پنهان است
با جوانه هایی
که به جوارحم سفر می کنند
code