والتر هالشتاین۶۸ کمیسیون اروپایی را از آغاز تشکیل یعنی از هفتم ژانویه ۱۹۵۸ تا بیستم ژوئن ۱۹۶۷، دو دوره اداره کرد. او حقوقدان بود و از این رو، به تحکیم پایههای حقوقی کار کمیسیون پرداخت. در پی اقدامات او، دادگاه اروپایی به یکی از ارکان اساسی کمیسیون اقتصادی اروپا تبدیل شد. او مورد حمایت کارگزاران دستاندرکار کمیسیون قرار گرفت، زیرا آنان نیز همچون هالشتاین به ساختاری قوی برای اروپا متمایل بودند. این عده عبارت بودند از یک هلندی به نام سیکومان شولت۶۹ در حوزه کشاورزی و یک فرانسوی به نام روبرت مارجولین۷۰ در حوزه اقتصاد و امور مالی؛ هالشتاین به کمک اولی توانست سیاست اقتصادی اروپا را تدوین کند.
آنان بر این باور بودند که اروپا باید قدرتمند شود و از این رو، نقش جامعه دفاعی اروپایی مورد تاکید قرار گرفت. پس از ناکامی در این حوزه، مسیر اقتصاد مورد تاکید قرار گرفت و سپس به فدرالیشدن توجه شد. مامور همکار هالشتاین در خلال دوره دوم مسئولیت در کمیسیون، بر سر این مساله با فرانسه مشکل پیدا کرد. اقدامهای تدارکاتی کمیسیون مورد تصویب شورای وزیران قرار گرفت. موارد ارجاعی به شورای وزیران باید به اتفاق آرا مورد تایید قرار می گرفت و این بدان معنا بود که هر وزیری از حق وتو برخوردار بود. هالشتاین پیشنهاد داد که به جای اجماع، اکثریت آراء جایگزین شود؛ چیزی که مورد مخالفت دوگل قرار گرفت. زمانی که کار شورا از ۳۰ ژوئن ۱۹۶۵ تا ۳۰ ژانویه ۱۹۶۶ به روش مورد نظر هالشتاین کار خود را دنبال میکرد، با صندلی خالی فرانسه مواجه بود و در نهایت، کار آن به بنبست کشیده شد. توافقی که براساس مذاکرات ژانویه ۱۹۶۶ در لوکزامبورگ به عمل آمد، به این بحران پایان داد و بنا شد که هر زمان تصمیمی حساس و مهم مطرح میشود، شورا براساس اجماع عمل کند. همین مسأله باعث شد به مدت ۲۰ سال تحول مورد نظر هالشتاین با بنبست مواجه شود و جا افتادن قدرت ملی ناکام بماند. البته این بحران، کمیسیون را از اقدامهای موثر باز نداشت. پیمان رم برای خود یک دوره ۱۱ ساله، تا ۳۱ دسامبر ۱۹۶۹ در نظر گرفته بود تا موانع گمرکی را اعضا برطرف کنند، لیکن این هدف با یکسال و نیم تاخیر، یعنی در ۳۰ ژوئن ۱۹۶۸ عملی شد.
خودداری بریتانیا
چرچیل در شکلگیری نهضت اروپایی در پایان بحران و آغاز جنگ سرد، نقش اول را بر عهده داشت. برای او تضمین امنیت بینالمللی در گرو ساختار اروپا بود، اما بریتانیا از مشارکت مستقیم در آن نفعی برای خود نمیدید، چراکه این کشور شدیدا در همبستگی با کشورهای مشترک المنافع به سر میبرد و به نحوی قابل توجه در قبال آمریکا متعهد بود.
بریتانیا در جامعه اقتصادی ذغال سنگ و فولاد هم مشارکت نکرد. همکاری میان کشورهای اروپای غربی و شکلگیری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو)، تهدید روسها را خنثی میکرد و بدین ترتیب، یک بازدارندگی شکننده پدید آمده بود. این همه دلایلی بود که چرچیل را بهسویی میبرد که مبارزه برای اتحاد اروپا در اولویت باشد. با این همه، دغدغه اقتصادی هم مطرح بود؛ بریتانیا با پروژه جامعه اروپایی، مشتمل بر محدودیتهای گمرکی موافق نبود. به همین خاطر، برای به بنبست کشاندن ساختار اروپایی، آنگونه که در کنفرانس مسین مطرح شد، لندن پیشنهاد ایجاد یک مجمع اروپایی تبادل آزاد۷۱ را مطرح ساخت.
دیپلماتهای اروپایی به خوبی میدانستند که هلندیها و صاحبان صنایع در آلمان، تجارت بدون مرز و با حمایت مشترک را ترجیح میدادند. بنابراین، آنها امیدوار بودند مذاکرات اروپا برای وحدت متوقف شود؛ هرچند تأخیری که در تدوین مقررات تجارت آزاد۷۲ رخ داد، موجب شکست طرح فوق شد. پیمان رم سال ۱۹۵۷ به تصویب رسید، در حالی که مجمع اروپایی تجارت آزاد در ژانویه ۱۹۶۰ مورد تایید قرار گرفت. منطقه تجارت آزاد خارج از پادشاهی بریتانیا شامل شش کشور دانمارک، نروژ، سوئد، پرتغال، سوییس و اتریش بود. اقتصاد مشتریمدار انگلستان یا بیطرفی آنها مانع میشد به سمتی وارد شوند که استقلال آنها را به تدریج خدشهدار میکرد. مجموعه یاد شده از همگسسته و همبستگی بین آنها ضعیف بود. نتیجه اینکه برخلاف جامعه اقتصادی اروپا، مجمع تجارت آزاد۷۳ نتوانست اثربخشی چندانی داشته باشد.
اقتصاد بریتانیا مشکلاتی داشت و دچار اختلال و بیثباتی و ضعف نسبی به خصوص در صنایع نساجی بود تا جایی که تقریباً در حال ویرانی بود. رشد آن بسیار ضعیفتر از سایر کشورهای قاره اروپایای یعنی آلمان غربی، ایتالیا، فرانسه و هلند بود. هارلند مک میلان۷۴ که پست نخست وزیری را به عهده داشت، در نیمه اوت ۱۹۶۱ فرمولی را ارائه داد که بریتانیا را در جامعه اقتصادی اروپا بپذیرند. مذاکرات در این خصوص آغاز شد. این کار البته مشکل بود، زیرا بریتانیاییها حاضر نبودند روابط پرسود و دست بالای خود را در جامعه مشترکالمنافع قربانی کنند و معتقد بودند منافع حاصل از آن کشورها غیر قابل جایگزین است.
سایر ملتهای اروپایی به راحتی میپذیرفتند که هویت ملی آنها زیر چتر یک هویت واحد اروپایی به نفع صلح، عدالت اجتماعی و توسعه قرار گیرد. برای پادشاهی انگلستان چنین چیزی بیمعنا بود؛ هویت بریتانیایی از سده هجدهم به این سو، از تجمیع احساسات ملی انگلیسیها، گالواها، اسکاتلندیها و شاخهای از ایرلندیها به وجود آمده بود و در یک واحد عالیتر که پیوند دهنده آنها بود، جلوهگر شده بود. سلطه بر دریاها و فتح سرزمینهای گسترده، این هویت جدید را استحکام میبخشید. بنابراین، ورود به اروپا خودآگاهی بریتانیاییها را در جهتی میبرد که معنی آن از دست دادن بُعد امپراتوری و هویت بریتانیایی بود. به همین دلیل بود که مک میلان توقع داشت در موارد بسیاری از امتیازات ویژه در متن جامعه اروپا برخوردار شود. از سوی دیگر، ژنرال دوگل نسبت به این خواسته به دیده تردید مینگریست. برای او هدف نهایی اروپا صرفاً اقتصادی نبود، بلکه این وحدت برای او در هم آمیختن ارتباطاتی مطمئن بین دولتهای عضو بود. بر این مبنا بود که او در ۲۸ ژانویه ۱۹۶۳ درخواست بریتانیا را وتو کرد. شش سال بعد، هارولد مک میلان در ۱۹۶۷ در خواست بریتانیا را با شش انتظار اقتصادی مجددا مطرح کرد، لیکن با مخالفت دوگل در خصوص تشکیل مجمع دفاعی اروپایی مواجه شد. البته این درخواست انگلیسیها با خواست آمریکایی ها همسو بود و این درحالی بود که فرانسه آماده پذیرش تعهد در ناتو نبود. مذاکرات خیلی کوتاهی شکل گرفت و دوگل برای دومین بار درخواست انگلیس را در ۲۷ نوامبر ۱۹۶۷ وتو کرد.
دوره دلپذیر
سالهای آغازین شکلگیری جامعه اقتصادی اروپا، دوران خوشی بود که در آن نهادها به کار خود ادامه میدادند. سیاست کشاورزی مشترک باعث افزایش تولید شد. با این حال، اختلاف نظرها به خصوص بین فرانسه و شرکا، در مواردی بروز میکرد. موضوع الحاق بریتانیا به جامعه اروپا، به این نهاد رونق بخشید. بدین ترتیب، موقعیت خود را آشکار میکردند و از جمله اقتصاد رشد سریعتری یافت.
این باور در سالهای ۱۹۵۰ در اروپا جا افتاده بود که دومین انقلاب صنعتی در ایالات متحده بین دو جنگ نتایج خوبی را به بار آورده است. برای نمونه، سیستم بیمههای اجتماعی از شرایط خوبی برخوردار بود و تامین مالی برای آن مشکلی نداشت. جنگ، دولتها را بدان سو برده بود که بهطور وسیعی در زندگی اقتصادی دخالت کنند. برای این کار لازم بود از کاربرد انرژی و مواد اولیه موجود به خوبی بهرهبرداری و تولید را در برخی حوزهها متمرکز و مدیریت کنند. این گرایش، بعد از جنگ مورد تاکید قرار گرفت. برای مثال، فرانسه بانکها را ملی کرد و تولید و توزیع انرژی و همچنین برخی بنگاهها نظیر خودروسازی رنو را نیز ملی کرد. اقدامات بلندپروازانه در سیاستهای آمایش سرزمین و ایجاد شهرهای جدید در بریتانیا، هلند و فرانسه در برنامه قرار گرفت. ایتالیا نیز توسعه منطقه مزوجی اونو۷۵ را در اولویت قرار داد.
پیشگامان ساختار اروپایی چنین میاندیشیدند که نوعی جوشش و پویایی درونی در سطح جامعه اروپا غیر قابل اجتناب است. پرداختن به مسأله انرژی در این سالها اولویت خاص خود را داشت. جامعه اقتصادی ذغال و فولاد برای رفع نیاز به سوخت لازم، با قدرت به کار خود ادامه میداد.
ادامه دارد
پینویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۶۸. والتر هالشتاین (Walter Hallstein (1901-1982) دیپلمات و دانشگاهی آلمانی و اولین رئیس کمیسیون اروپایی و یکی از بنیانگذاران اتحادیه اروپا است.
۶۹٫ Sicco Mansholt (1908-1995)
۷۰٫ Français Robert Marjolin (1911-1986)
۷۱٫ A.E.L.E
72. A.E.L.E
۷۳٫ Association Européenne de Libre Echange (A.E.L.E.)
۷۴٫ Harold mac millan
۷۵٫ Mezzogiorno