از فرمایشات ما !؟
بهار است و هنگام طنزیدن من!
رضا رفیع
 

بهار و لبخند، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. انسان که هیچ، حتی درختان نیز خنده هایشان به محض رسیدن این فصل، شکوفا می شود. اسنادش هم موجود است. این همه شکوفه که هم اکنون بر دوش شاخه های درهم تنید درختان است، زنده ترین و مستندترین اسناد موجود است. درختان سبزی که هر ورقشان دفتری است بالای هزار برگ، معرفت کردگار. البته به شرطی که خود آدمیزاد معرفتش را داشته باشد. بی معرفتی بد چیزی است. حتی جناب حافظ هم از بی معرفتی می نالد. ملاحظه بفرمایید:
معرفت نیست در این قوم، خدایا سببی
تا دهم گوهر خـود را به خریـدار دگـر
قاعدتاً قلم طنز ما نیز در این فصل باید چهارموتوره حرکت کند؛ اما چه بگویم که از پس یک استراحت مطلق بیست روزه در ولایت محروسه مـان(تربت حیدریه)، چنان موتور قلممان گریپاچ کرده که هزار و یک نفر لازم است تا از آن رفع گیر کنند. یکیش خودمان، اما آن هزار نفر دیگر را از کجا پیدا یا اجیر کنیم که قلم مبارک ما را هل دهند تا روشن شود. روشن شد؟….
در باز کردن یخ قلم: به عزیزان همقلم خود که به مصیبتی مشابه مال ما گرفتار آمدند ـ و بعضاً هم رویشان نمی شود که به زبان خوش اقرار و اعتراف کنند ـ در جهت باز شدن یخ قلم طنزشان، چند توصیه مفید و مختصر به عرض می رسانیم. گرچه که مصداق بارز«کوری عصاکش کوری دگر بود»باشد. خب باشد. ما کار خودمان را می کنیم. پس تحویل بگیرید:
۱ـ ورود سیخکی نکنید: برای استارت زدن موتور خود(یعنی قلمتان) با یکسری موضوعات بی ضرر و کم خطر شروع کنید که نه سیخ بسوزد نه کباب. و نه پدر شما!….فلذا به عوض این که مثلاً راجع به موضوعاتی چون: افزایش نرخ دلار و کاهش سود بانکی و افزایش وام ازدواج و ادامه عملیات ساخت واکسن کرونا و عاقبت مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکا و یا…….امثالهم بنویسید؛ بهتر است برای دست گرمی با موضوع وضعیت هوا و ترافیک شهری در آغاز سال جدید بنویسیم و این که الحمدلله چقدر هوا خوب و ملس است.
۲ـ نرم نرمک بنویسید: همچنان که خود بهار گلعذار نیز آهسته وارد صحنه می شود و ـ به اجازه ‌ی زنده یاد فریدون مشیری ـ «نرم نرمک می رود [!] اینک بهار»؛ شما نیز قلم طنزتان را خرده خرده از غلاف طبع تان بیرون کشید. یکهو بکشید بیرون، ملت و مسؤولین یکه می خورند. قریب بیست روز استراحت کردند و فقط با طنز تلویزیونی خو گرفتند؛ فلذا حق دارند جا بخورند و جاخال بدهند.
۳ـ احوالپرسی کنید: از احوال خودتان که حتماً باخبرید؛ پس با احوالپرسی از خوانندگان مطالبتان شروع نمایید. شاید اصلاً حال خواندم مطالب شما را نداشتند و شما را از خیال باطلی که داشتید، در آوردند. آدم برای خودش که نمی نویسد. دعوای اول، به از صلح آخر است. همین اول بهاری اگر به ما لبخند زدند، قول می دهیم که تا آخر زمستان بکوب بنویسیم و بطنزیم. ولو خودمان خیلی تنظیم نبوده باشیم. راستی، احوال شما چطور است؟ شما که باشید، هم بهار هست و هم لبخند. ما هم هستیم در حاشیه؛ و حتی همچنان در قرنطینه!
(ما همه با هم هستیم.)
بهار لبخند:
بهار آمـد، تو هم بایـد بیـایـی بـدون خنـده، دانم کـه بچایی!

code

نسخه مناسب چاپ