در خیمه قذافی
مترجم:حسین جابری انصاری - روایت دوستان سرهنگ از رازهای دوران او گفتگوهای تفصیلی«غسان شربل» با پنج سیاستمدار معاصر لیبیایی -۲۸
 

گفتم طاغوت حرکت قایق‌ها را متوقف کرده و من هم قایق کوچکی که دارم تنها می تواند پانصد متر در دریا پیش رود. همچنان در تماس با «ابولیلی» بودیم و او با فرماندهی اش و نیروی دریایی «ایتالیا» در مشورت بود تا این که سرانجام گفتند تا شش مایلی ساحل باید برویم که من پاسخ دادم این کار مشکل است و به «طرابلس» برگشتیم.

تصمیم گرفتم کشتی کوچکی به قیمت ۵۰ هزار دینار (حدود ۴۰ هزار دلار) بخرم و گفتم آماده ام خطر کنم و با این کشتی به آب بزنم علیرغم این که هر قایقی که به سمت دریا حرکت می کرد، فورا توسط نیروهای قذافی متوقف می شد. کشتی کوچک را خریدیم و از دخترم که یک دانشجو است و نوه‌هایم خواستم دور آن شنا کنند تا سطح واکنش نیروهای دولتی را بدانیم. با این آزمایش عملی، وقتی دیدم روی ما زوم نکردند، اطمینان پیدا کردم که حرکت از ساحل «طرابلس» به سمت دریا امکان پذیر است. با «ناتو» تماس گرفتم و اطلاع دادم. آنها دو ساعت وقت خواستند و بعد اطلاع دادند خروج از «طرابلس» محال و خطرناک است، چون کشتی‌های طاغوت [ قذافی] در منطقه، حضور دارند. هشت بار هم تلاش کردیم از طریق زمینی از طرابلس خارج شویم و هر بار شکست خوردیم. با این که جماعت «شورای انتقالی»، با خروج زمینی مخالف بودند اما با مسئولیت خودم و از طریق انقلابیون «الجمیل» و «الزاویه» و «ککلا» تلاش کردم و نشد.

بعد از رسیدن انقلابیون به «الزهرا» و «بئرالغنم»، آنها به مسافتی کمتر از چهل کیلومتر تا «طرابلس» و آزادی «الزاویه» رسیدند. آنجا آخرین نقطه برای خروج از «طرابلس» به سمت غرب بود. چهار ایست بازرسی طاغوت در این مسیر وجود داشت. افرادی را فرستادیم تا میزان جدیت این ایست‌های بازرسی مشخص شود. این افراد سه روز بررسی کردند و اطلاع دادند که بستگی به سربازان و افسران کشیک ایست‌های بازرسی دارد. تصمیم گرفتیم از همین مسیر برویم. اما انقلابیونی از «ککلا» در «جبل» گفتند شما را از «طرابلس» تا اولین نقطه حضور انقلابیون، از طریق یک راه کشاورزی خاکی و بدون عبور از ایست‌های بازرسی دولتی، همراهی خواهیم کرد. همین کار انجام شد و آنها با یک ماشین تاکسی و یک ماشین کوچک در جلو ما حرکت می کردند و «مصطفی» یکی از بستگان نسبی من که با آنها آشنا بود نیز همراهیشان می کرد. خانواده طبعا نگران بودند، اما من جمله معروفی داشتم که وقتی لیبیایی‌ها می گفتند چگونه به «قذافی» نه می گویی و در «لیبی» می مانی، می گفتم ترس از من می ترسد. با دو اتومبیل که راننده یکی از آنها پسرم و راننده یکی دیگر دامادم بود، پشت سر آنها حرکت کردیم و از راهی خاکی و از میان مزارع کشاورزی در تاریخ ۱۸ اوت رفتیم و رفتیم تا پس از طی مسافت ۳۷ کیلومتر، پرچم استقلال [پرچم انقلابیون ضد قذافی] را دیدیم و همسر و دخترم شروع به شادی و هلهله کردند و انقلابیون «الزاویه» که در «الزهرا» بودند از ما استقبال و با من روبوسی و درخواست کردند برای آنها سخنرانی کنم. «محمد بشیر» نماینده «شورای انتقالی» فکر می کرد ما از مسیر ایست بازرسی‌ها می رویم چون فراموش کرده بودیم به او اطلاع دهیم که از انقلابیون کمک گرفته و از مسیر دیگری خارج شده ایم. لذا افرادی در همان مسیر در انتظار ورود ما بودند و از مسیری که رفته بودیم کسی به استقبال ما نیامده بود. با «محمد بشیر» تماس گرفتم و افرادی را به دنبالمان فرستاد تا ما را با سرعت ببرند، چون «شورای انتقالی» خواهان خروج فوری ما از «لیبی» بود. به «زنتان» رسیدیم و اهالی آنجا مایل بودند برای استراحت در این شهر مستقر شویم،اما عذرخواهی کردیم و با همراهی رئیس شورای نظامی انقلابیون «زنتان» و حفاظت مجموعه ای از نیروهای آنها، به سمت «هیبه» رفتیم که منطقه ای مرزی قبل از «نالوت»، در نقطه مرزی جنوبی «لیبی» و «تونس» است.

ادامه دارد

نسخه مناسب چاپ