نگاهی به چند لطیفه، به خاطر نیاز مبرم مردم به لبخند!
لبخندهای درهم!
عباس وثوقی لاهیجانی
 

عوض شدن

زن و مردهای جوان امروزی که سعی می کنند راه یکدیگر را دنبال کنند، درست به کاسبرگ‌ها و گلبرگ‌های یک گل می مانند که جایشان با هم عوض شده باشند!

سرزنش و ستایش

پدر با لحن سرزنش آمیزی به پسرش گفت:

– پسر جان!…باور کن این فوتبال بازی تو، آخر و عاقبت خوبی نداره. از بام تا شام، تو کوچه و پس کوچه‌ها دنبال توپ دویدن و درس و مدرسه را ول کردن، نتیجه خوبی نداره و آخرش یک روز پشیمون می شی. از من گفتن!…

چند سال بعد همین پدر به همین پسر گفت:

– پسرم، باور کن من به داشتن پسر فوتبالیستی مثل تو که نامش در عالم ورزش بلند آوازه شده، افتخار می کنم!

سفید و سیاه

بچه سفید پوست: پدرم میگه سیاهپوستان آدم‌های پوست کلفتی هستند… راست میگه؟

بچه سیاهپوست: آره که راست میگه… اگر پوست کلفت نبودند تا حالا نژاد ما از شبیخون زدن‌های سفید پوستان هفت تا کفن پوسونده بودند!

آرزوها

یک روز نزدیکی‌های ظهر، دوتا آس و پاس در پارک شهر، بدون ماسک به صورت، روی نیمکت نشسته بودند و باهم گپ

می زدند:

اولی در حالی که دستی به شکم تو رفته اش

‌می مالید، گفت: رفیق، می دونی دلم چی می خواد؟

‌یک پرس چلوکباب برگ با دو سیخ کوبیده اضافی و یه سیخ گوجه فرنگی و یک ظرف ماست موسیر و یه نوشابه تگری. خب تو دلت چی می خواد؟

دومی گفت:

– یک آه… تا با ناله سودا کنم!

کنده!

مربی کشتی سرتمرین داشت برای

کشتی گیران مبتدی انواع واقسام فنون کشتی را شرح می داد که رسید به فن «کنده» . دراین هنگام ناگهان بوی زننده ای درمکان تمرین پیچید. مربی کشتی درحالی که تا بنا گوش سرخ شده بود، گفت:

ـ این ‌بو از چیست؟

صدایی ازیکی ازکشتی گیران برخاست:

ـ چیزی نیست قربان، دود ازکنده بلند شده!

فسفر!

خوردن ماهی برای نویسندگان مفید است. چون ماهی«فسفر» دارد و فسفر هم برای تقویت مغز خیلی مؤثر است. اما نکته اینجاست که برخی نویسندگان برای تقویت مغز خود نیاز به خوردن «نهنگ» درسته دارند!

گفت و گو

– من که دیگر چشم‌ها و گوش‌هایم پر شده است.

– از چی؟

– از وعده و وعیدهای صد تا یک غاز که در رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها می دهند.

– کدام وعده و وعیدها؟

– یکی و دوتا نیستند که!

– چندتایش را بگو ببینم، مثلاً چی؟

– مثلاً ارزانی اجناس!

– دیگه چی؟

– خانه سازی کارمندان و کارگران و…

– دیگه چی؟

– آزاد شدن کالا به قیمت تعاونی!

– دیگه چی؟

– برچیده شدن صف‌های ارزاق عمومی که این روزهای کرونایی، دارد دوباره تشکیل می شود!

– دیگه چی؟

– گرفتن جلوی گران فروشان!

– دیگه چی؟

– به دام انداختن محتکران!

– دیگه چی؟

– از بین بردن بیکاری بیکاران!

– دیگه چی؟

– ارزان شدن مصالح ساختمان!

– دیگه چی؟

– ای بابا… تو گفنی چندتایش را ردیف کنم حالا که یک قطار شد!

– پس سوار همین قطار شو، برو به شهر «تحقق وعده‌های مسؤولان»!

وعده!

– خوش به حالت که گوش‌هایت سنگین است.

– چه گفتی؟

– گفتم: خوش به حالت که گوش‌هایت سنگین است.

– بلندتر بگو نمی شنوم.

– خوش به حالت که گوش‌هایت سنگین است.

– چرا؟

– چون مجبور نیستی به وعده و وعیدها گوش بدی؟

گاو!

– این روزها گوشت مرغ، گاو و گوسفند از نظر افزایش قیمت با هم در حال مسابقه هستند. به نظرت کدام شان جلوتر می زند؟

– حتماً گاو. بالاخره بزرگی گفتن، کوچکی گفتن!

تعادل اقتصادی!

ریال راپرسیدند: چرا تلو تلو می خوری؛ نکند تو هم کرونا گرفتی؟

گفت: نه،تعادل اقتصادی خود را از دست داده ام!

ضرب المثل‌های جدید مرغی!

*یکی پول نداشت مرغ ماشینی بخره،

می گفت: مرغ محلی مغذی تره!

*کوه به کوه نمی رسه، اما از ما بهترون به مرغ روز می رسه!

*کسی که هر روز مرغ گرم می خوره، از اغنیای کبیره است!

*مرغ نمی تونه بخره میگه: من گیاهخوارم!

*گر صبر کنی، قیمت مرغ از قیمت گوشت هم بیشتر می شه!

*یکی پول نداشت مرغ بخره، سراغ بوقلمون رو می گرفت!

*به میهمانی کسی برو که تو خونه اش مرغ روز داشته باشه!

*کسی که مواجب بگیره، قید خرید بال مرغ رو هم می زنه!

code

نسخه مناسب چاپ