درنگ نقد خویش:
پرسش،بهترین فرصت برای یادگیری است. یادگیری آن چیزهایی را که یا نداریم یا گمشان کرده ایم.این روزها وقتی صحبت از تربیت و آموزش می شود،انگار که سر یک زخم کهنه را باز کرده ای؛ فریاد و الامان همه بر می آید!چه شده که تقریباً همه از دست دیگری در عذاب و آزارند؟! حریم حرمتها فروپاشیده،کسی قدر حرمت خود و دیگری را نمی داند. زنده یاد«دکترمحمدجعفرمحجوب»،مجموعه ای از درسگفتارهای ادبیات کلاسیک فارسی را برای امروز و فرداهای ما به یادگار گذاشته است که می تواند شروعی زیبا را برای دردمندان نظام تربیت و آموزش نوید دهد. تحلیل اشعار نظامی گنجوی،شاهنامه فردوسی،منطق الطیر عطار نیشابوری و بوستان سعدی؛از جمله این درسگفتارهاست.
مبنای این مجموعه،مطرح ساختن پرسش و جستجوی پاسخهای متناسب با زمان و زمانه در متن ادبی فارسی است. روح بلند آن بزرگمرد شاد باد.نقطه ثقل این درسگفتارها،تأمل بر قدرت جامعه نگاری متن ادبیات کلاسیک فارسی بر اساس شاخصهای تعلیم و تربیت است. اما آیا می توان امروز،به صراحت،بر صحت و صدقِ مواضع ادبیات در فهم و تحلیل مسایل اجتماعی،پای فشرد؟
از خودمان چه می خواهیم ؟
نامها کم نیستند: اکمینیوس، روسو، پستالوزی، هربارت، فروبل، ماکارنکو، دیویی، مونتسوری، پیاژه ، بلوم ، لکان و …سطری از منظومه ای بلند در تعلیم و تربیت انسان در جهان اند. زمانه اما در سرعت و رنگارنگی تکنولوژی گرفتار مانده و این برای برخی فرهنگها،زاویه ای نو در تمدن را گشوده و برای برخی دیگر ، تحسر و گوشه گیری را جاگذاشته است. ما از کدام طایفه ایم؟
سعدی؛طلایه دار اقلیم تربیت و تمدن
سعدی،شاخص ترین چهره در حوزه ادب،تعلیم و تربیت است.این بدان مفهوم نیست که پس از او دروازۀ آموزش و یادگیری و تربیت بر روی دیگر فرزانگان بسته مانده؛نه! در زندگی اجتماعی،هیچ انسانی بی نیاز از دیگران نیست.اگر کسی در جایی بر این نکته پافشاری کند،بی تردید،مشکلی دارد که باید برای رفع آن مشکل به متخصصش مراجعه کند.به عبارتی،با خودستایی و خودشیفتگی نمی توان در سنگلاخ مسائل زندگی امروزی به تمدن رسید و اصلاً مگر تمدن،محصولی است که می توان در خط تولید،دنبالش کرد؟!
تمدن، تولید شدنی نیست. همان طور که ادبیات را نمی توان تولید کرد. کمی به پیش از این و پیش ترها بازگردیم. برخی تلاش می کردند با صرف بودجه، متن های شیک و تر و تمیز و مقبول طبع بازار روی خط تولید بیندازند.اما حاصلش امروز چیست؟ آیا سطری از آن متنها در زندگی بی دروغ و بی نقاب ما جاری مانده است؟ این می تواند معیاری باشد برای سنجیدن این قابلیت که ادبیات چگونه قدرت پرورش تمدن و تربیت را بالنده می سازد.
گذشتۀ تو شالودۀ آیندۀ توست
مضامین و موضوعات در آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران ایرانی در ادوار مختلف،انسان و مسایل عمومی زندگی انسانی در جامعه است.
اما چگونه می توان از دریایی کلمه و مضمون دلنشین و پرورش دهنده جان و روح آدمی که به مرور،در گذشته تاریخ ما شکل گرفته و بالنده شده،برای امروزمان تدبیری متناسب سنجید؟
اصلی ترین شاخصهای تمدنی که سعدی به مخاطبان خودش معرفی می کند، بر محور این عنوانهاست:
ـ به واقعیتهای زندگی خودت توجه داشته باش
ـ از خودت به اندازه توانایی ات توقع داشته باش
ـ دیگران را مانع تربیت و پرورش خودت فرض نکن
ـ حرمت خودت را در همه حال نگهدار
ـ در هیچ بازاری ، خودت را با نرخهای
حراجیها نسنج
ـ در زندگی شخصی ات یکدندگی را کنار بگذار و به جایش شجاعت یاد گرفتن را بنشان
ـ اگر اهل خانواده و خانواده داری هستی ، هرگز حریم حقوقی دیگری را در معرض لطمه نینداز
ـ اگر اهل قضاوتی ، قدرت تقدیر را از یاد نبر
ـ اگر اهل قدرتی،زیردستانت را حقیر نشمار
ـ اگر اهل سیاست هستی،هوش وجدانت را به تربیت بسپار
ـ اگر اهل سیاست هستی، مدارای با دیگران را از یاد نبر
ـ اگر در قدرت جا و صندلی داری،زندگی دیگران را به تب و تاب نینداز
ـ اگر فهم قدرت داری،درس بزرگ ِفراموشی را از یاد نبر: سلطه وُ سلطنت دو دام رهند!
ـ اگر مال و منال و آبرو و حیات معنوی آدمیان،به ناگزیر، در گرو اقتدار توست،پس دوران درماندگی و عجز و بی پناهی خودت را در نظر آر و قلوب آدمیان،که مُلک ِ ناموس خلقتند را به غیظ و غضب،در تبِ تعب نینداز که گاه آن فرا رسد که تو نیز در چنبرۀ قهر و غضب،درزِ گریز بجویثی و نیابی و تاریخ،نه داور است ونه دادور.
ـ اگر از خیلِ سفره چینان دربارهایی،بدان که از شور و شیرین طعامِ دربار ، در امان نخواهی بود که بوی طعام،چون بوی غیظ و غضب است و چون دو بو در هم آمیزند، مدداز کف خواهد رفت و تباه ، بر آه بچربد!
سعدی هر که بود و هرچه بود،برای خودش بود و دیگر چندان تفاوتی ندارد که ما چه قضاوتی در باره اش می کنیم. به قول معروف،دست او از زمان و دنیا کوتاه است و نام نیکش اکنون آبروی تک تک ما فارسی زبانان و ایرانیان در سراسر جهان است. سعدی منتقد زمانۀ خود بود و به نوعی نیز درگیر با موجوداتی بدقلق و بی مایه مانده بود که تفاوت بین ابر و انجیر را نمی دانستند و فرمان به غیظ و کوردلی می راندند و دست و پای زنجور آدمیان را در پوست گردوی واقعیتها گذاشته و درماندگی آدمیان را به قهقاه و سرخوشی می راندند.
این که در شهنامـهها آورده اند
رستم و روئیـن تن واسفندیـار
تا بدانند این خداونـدان مُلـک
کز بسی خلق است دنیا یادگار!
تأملات سعدی بر این مفهوم را می توان در بوستان و گلستان به عنوان دو کتاب شاخص تعلیم حقوق و اخلاق انسانی دید که زادگان و نوادگان و دست پروردگان سفرههای قدرت را به عبرت خوانی سرگذشت دیگران می خواند.
سعدی تو کیستی!
ادبیات پلی است که می تواند فرهنگ و جامعه و شهروندان را در ارتباطی مداوم با بنیادهای تمدنی خود و دیگر تمدنها قرار دهد. کارکردی که در جهان معاصر، در حیطۀ مفهومی جامعه شناسی قرار می گیرد.اما متأسفانه در ایران ما بی مصرف و دربدر مانده است. چرا که به نظرم نتوانسته از دایره تأثیر پذیری ترجمه پا فراتر بگذارد و صاحب حرف و نظری مؤثر و مستقل و بومی و منطبق با شرایط و ویژگیهای انسان شناختی شهروندان ایران معاصر باشد.
حالا مجبوریم راههای نرفته و عقب افتادگیهای مان
را بدویم و بدویم و بدویم.رسیدن به مقصد،جرأت و شهامت یادگیری و صبر و حیا می خواهد. این گوهران گم شده را در بازخوانی زوایای زندگی امروزمان از نگاه سعدی مرور کنیم:
ـ حریم زندگی عمومی و خصوصی شهروندان را محترم بشماریم.
ـ وظیفۀ شهروندی را مدام به خودمان یادآور باشیم.
ـ حقوق شهروندی را در منظومهها و منشورها جستجو نکنیم؛ خودمان را دریابیم.
به عینه شاهدیم که تلقی از ادب و حریم و حقوق و نظام زندگی شهری در فرهنگ امروزمان مخدوش مانده است. این وضعیت که معلق گونگی یا تعلیق ِ آونگی است،همه را در وضع چه کنم نگهداشته است.غصه خوردن پیران کارآزموده که در زاویه غیظ و غضب، گرفتار خودخوری و شرمساری مانده اند،داغی دیگر بر داغهای دل ماست. اکنون چه باید کرد؟… البته که این مدهوشی و بی خویشی تا قیام قیامت دوام نخواهد آورد.هر قصه ای را آغاز و پایانی است. قصه آدم و آدمیان نیز همین است. عبرت از روزگار را برای اینجور مواقع گذاشته اند. سعدی، گنجینۀ این عبرتهاست. او کلید این گنجینه را به ذهن و زبان اهالی قدرت هدیه می دهد و برآن است که سیاست و قدرت،جز بر مروت و ادب و حیا،به مقصد راستی نخواهد رسید و عبرت،گنج بزرگ تاریخ است و این گنج،نه برای عوام،که اقلیم تدبیر خواص است.
code