طوطی جان مست من از شکری چه میشود
زهره میپرست من از قمری چه میشود
بحر دلم که موج او از فلک نهم گذشت
خیره بماندهام که او از گهری چه میشود
باغ دلم که صد ارم در نظرش بود عدم
نرگس تازه خیره شد کز شجری چه میشود
جان سپهست و من علم، جان سحرست و من شبم
این دل آفتاب من هر سحری چه میشود
دل شده پاره پارهها در نظر و نظارهها
کاین همه کون هر زمان از نظری چه میشود
من همگی چو شیشهام شیشه گریست پیشهام
آه که شیشه دلم از حجری چه میشود
باخبران و زیرکان گر چه شوند لعل کان
بیخبرند از این کز او بیخبری چه میشود
مولوی
code