خوانش شعری از مهکامه فاموری
تعدیل نقش ارجاعی زبان در شعر
«مُسکن هم
درد را تجربه کرد .
وقتی که
از خط وسط
نصفش کردم!»۱
حدیث نفس، ازخویش گفتن است. هرکس اما می تواند از خویش بگوید و این گفتن مختص هنرمند و شاعر نیست. گفتن هنرمند و شاعر، گفتنی دیگر است. او تنها درد دل نمی کند، بلکه به چگونگی گفتن هم توجه می کند. او به عمل گفتن، فی نفسه گفتن، همان قدر متوجه است که به محتوای گفته.
تفاوت نثر و شعر را باید درست در همین جا جست و جو کرد. جایی که محتوا و نقش ارجاعی زبان در برابر نقش زیباشناختی آن، کم و بیش عقب نشینی می کند و در نهایت در بهترین حالت با آن به تعادل می رسد.
محتوای حدیث نفس «مهکامه فاموری» در شعر کوتاهش این است: من درد می کشم. این محتوا اما طبعاً شعر نیست. چرا که فاقد فرم است. فاقد فرم است،چون فاقد تکنیک است و فاقد تکنیک است، یعنی به چگونه گفتن محتوا بی اعتناست و نسبت به زبان روزمره و عمل گرا، هیچ برجستگی خاصی ندارد و تمامیت آن در نقش ارجاعی اش خلاصه می شود.
پس «فاموری» از زاویه ای تازه به محتوای سخن خود نزدیک می شود. او قرص مُسکن خود را موجودی زنده فرض می کند و بر اساس همین فرض، او را هنگام نصف شدن، دچار درد می بیند.
در این بین، کارکرد حرف اضافه «هم» ارزش و اهمیت می یابد. این حرف اضافه، مبین این مطلب است که راوی «نیز»همانند قرص مُسکن، درد می کشد. در واقع، شاعر به جای بیان مستقیم، برای گفتن از خود، از یکی از صور خیال یعنی جان بخشی بهره برده است.
این شعر دارای نام است : Depakine. این دارو برای درمان اختلالات ناشی از تشنج، اختلالات خُلقی، سردردهای میگرنی و جهت ایجاد تعادل در انتقال دهنده های عصبی مغز، مصرف می شود.
داشتن این اطلاعات می تواند در خوانش و تأویل متن، مؤثر باشد و به طور مثال، به نقد وضعیت روحی و عصبی انسان در دوران مدرن اشاره نماید و از این طریق، زندگی مدرن را هدف بگیرد و مورد نقد قرار دهد.
۱ـ ایزوله معکوس،مهکامه فاموری،ایجاز،۱۳۹۸، ص ۱۱
code