تأویل و حقیقت
مصاحبه با محمدرضا حکیمى
 

پاسخ به سؤال نخستین: درباره تأویل
برویم بر سر اصل تأویل، همانطور که شما همان ابتدای پرسش‌هایتان در این گفتگوی مکتوب از من خواسته‌اید، ( و اگرچه این مسأله نیازمند مقدمات و دقایق زیادی است و اینجانب در مواضع و مقالات متعددی این موضوع را مورد بحث قرار داده‌ام)، روشنگری دربارة آفات تأویل و مخاطراتی که در مسیر فکر دینی و فرهنگ اسلامی ایجاد می‌کند، ما را بر آن می‌دارد که بدون پرده‌پوشی دربارة آن سخن بگوییم، زیرا دستاویزی برای دیگر گونه نشان دادن و وارونه جلوه دادن حقایق الهی است، آن هم در دست کسانی که راههایی غیر از شریعت و وحی را برگزیده‌اند.
اول اینکه شرع و نصّ، اعم از آیات قرآن و روایات محکم و مسلّم، تأویل را توصیه نکرده و حتی صراحتاً منع کرده‌اند. اما بدون شک در موارد معدودی ما ناچار به تأویل ظواهر هستیم. اما این موارد کجاست و چه کسی در چه موضعی آن را تشخیص می‌دهد؟
براساس اصول تفکیک که با شما بحث نمودیم؛ ‌روشن کردیم که در عرصة دین و شریعت الهی، آنچه قطعی است، به «حجیت ظواهر» قطعیت می‌یابد و موجب یقین می‌شود. من معتقدم تأویل ترفندی برای وارونه ساختن سخن به نفع تأویل‌کننده است. می‌خواهند حرفهای خود را بزنند و در عین حال اعتبار وحی و دین را هم داشته باشند. صوفیان و اهل فلسفه با این ابزار می‌خواهند ظنّیات خود را بر تارک حقایق دینی بنشانند و این یک روش و کار غیرعقلانی، غیرشرعی و حتی خلاف وجدان و فطرت انسانی است.
تأویل در معنایی که مدّ نظر شماست، مشابه تفسیر ناصواب و مِنْ‌ عِنْدی است که بدون عرضه به محکمات و آیات و روایات محکم و مطمئن، برسر ظاهر می‌کوبد و می‌خواهد خود را بر حق و جانشین حق بنمایاند! وحدانیت خداوند و وحیانیت قرآن با تأویل‌های بی‌معیار ناسازگار است و من در موارد متعدد در این زمینه هشدار داده‌ام. مکتب تفکیک و آثار بزرگان این مکتب، روشنگری در همین زمینه است، یعنی تأویلات من عندی و فاقد معیار و ملاک را خطری برای واژگونه نشان دادن حقایق دینی می‌دانند و دربارة آن به مسلمانان واقعی انذار می‌دهند. مشکل تأویل ـ و مشکل ما با تأویل ـ در این است که اگر دروازة تأویل گشوده شود دیگر حدّ و مرزی برای شناخت حقایق وحیانی در کار نخواهد بود و حدّ واسط فهم عقلانی و انسانی که مراد از ظاهر را درک می‌کند، قربانی علایق و سلایق فلسفی و صوفی و پیروان مذاهب باطل خواهد شد.
تأویل معقول، در موارد معدود و بسیار نادر، مجاز است. مثل نسبت یا صفات ناگزیر برای باری تعالی، که آن هم توسط متخصصان و متبحّران در علوم دینی و وحیانی قابل شناخت بوده و غالباً هم بیان شده است.
پاسخ به سؤال دو: کتاب هدایت
قرآن کتاب هدایت است. هذا بیان‌ للناس و هدیً و موعظة للمتّقین. بیان برای مردم، یعنی بیان روشن و به دور از شائبه. اختلاف البته میان مردم و اندیشه‌ها بوده است، چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: اختلاف امّتی رحمة، اما این اختلاف است نه انحراف. ما با انحراف مخالفیم و می‌ستیزیم.
شناخت و معرفت دینی قطعاً و یقیناً بر قرآن و احادیث استوار شده است. قرآن کتاب هدایت و در مرکز معارف اسلامی و الهی است. چه کسی می‌تواند آن را توضیح دهد؟ فلسفی یا صوفی؟ اینها که شما می‌گویید چه اهلیتی دارند جز آنکه عقاید و فرضیات خود را به واسطة تأویل من عندی و تفسیر به رأی به قرآن و اسلام نسبت می‌دهند؟ قرآن می‌فرماید: فاسئلوا اهل‌الذکر، یعنی برای فهم وحی به کارشناس و قرآن‌شناس باید رجوع کنی و قرآن‌شناس یعنی کسی که قرآن را با قرآن می‌فهمد و احکام و ادراکات دینی را با قرآن و حدیث قطعی و متواتر درک می‌کند. یعنی علامه سید محمد حسین طباطبایی که در المیزان، راه تأویل به فلسفه یونانی و منطق ارسطویی را سدّ می‌کند و آیات قرآن را به قرآن عرضه می‌کند تا شبهه و تردید به دین الهی و شناخت وحیانی راه نیابد.
عقل و فرهنگ اجماعی بشر هم همین را تأیید می‌کند و درستی آن را نشان می‌دهد. به این دلیل که از اختلاف میان امت و خطای در برداشت از دین جلوگیری می‌کند. درهای انحراف و کژّی را می‌بندد. قرآن خود راه تفسیر را به علمای راستین نشان داده است. پیامبر اکرم با میراث بزرگ الهی، یعنی قرآن و اهل بیت، تمام ابزارهای شناخت صحیح دینی و ایمان را نه تنها به مسلمانان، بلکه به تمام انسانهای آزاده نشان داده است. دو یادگار سترگ پیامبر اکرم(ص) برای آن است که در عقیده دچار اضطراب و انحراف نشوند و در عمل به گمراهی و ضلال ره نپویند! این تأکید بر حدیث معروف و مسلّم الصدور و متواتر ثقلین، یعنی بستن راه گمراهی و گشودن صراط‌المستقیم به روی انسانهایی که در جستجوی حقیقت هستند. یعنی مؤمنان و جویندگان راه راست.
اینکه شما می‌پرسید پس عقل چه کارکرد و کاربردی دارد؟ مغالطه‌ای دارد، چنانکه گویی ما مخالف هرگونه عقل و عقل‌ورزی بوده‌ایم یا هستیم. در حالی که در معارف و شناخت دینی، در عقاید و اصول، عقل است که حکم می‌کند و ایمان می‌آفریند. یعنی شما و ما و همة انسانها برطبق دستور وحی، موظف هستیم عقل را به‌کار گرفته و از قدرت آن برای پژوهش در حقایق بنیادین، یعنی توحید و اصول دین بهره بگیریم. عقل در اینجا حجیّت دارد. حجّت باطنی است. در این زمینه حدیث مسلّم داریم. این عقل ما را‌ در مرحله اوّل به وحدت و در مراحل استکمالی به توحید رهنمون می‌شود، نه اینکه بشر را در تنگناها و اختلاف مکاتب فلسفی گرفتار کند و خلاف ایمان و فطرت رهسپار سازد.
پاسخ سؤال سه: معرفت خودبنیاد دینی
مکتب تفکیک در پی آوردن طریقه یا مذهب یا فرقه یا رسوم و سنّت جدیدی نیست و من به صراحت می‌نویسم و می‌گویم ـ و گفته‌ام ـ که برداشت ما نیز یک برداشت تازه و بی‌سابقه از دین و مذهب و شریعت نیست، بلکه بیان این نکته است که «معرفت دینی خودکفا و خود بنیاد است». آنچه خدا و نبی و معصوم، قرآن و حدیث عرضه کرده است نیازمند شناخت‌های متغیر ولی ثبات فلسفی یونانی و عرفان و تصوف مبتنی بر شهود ادعایی نیست.
این‌که شما به طور خاص از اهمیت فلسفه و اندیشه فلسفی سخن می‌گویید، به نظر ما ربطی به دین و معرفت دینی ندارد. فلسفه با گرایش یونانیان، از قرن سوم توسط برخی خلفای عباسی، به ویژه مأمون، با هدف خاصی، در مقابل معرفت ائمه اطهار و شیوه تفسیری آنان از قرآن کریم، وارد زبان و جهان و تمدن اسلامی شد. ما در کتاب «دانش مسلمین» که دانشنامه جامع علوم و منابع و مآخذ و فرهنگ و تمدن اسلامی را معرفی کرده‌ایم، شناخت تفکیک شده از این علوم را در اختیار خوانندگان و پژوهندگان قرار داده‌ایم. در واقع، هر یک را در جایگاه ویژه خود نهاده و مسیر آن را در تاریخ تمدن اسلامی روشن کرده‌ایم. فلسفه یونانی، وارد بر معرفت اسلامی، شده و عارض بر وحی و حدیث است و متن دین و منابع اصلی دین اسلام، قرآن است و حدیث. بعدها منطق ارسطویی و فلسفه یونانی به تدریج جای خود را باز کرده و برهان کلامی هم در میان عقل‌گرایان مسلمان، تحت تأثیر همین براهین و فلسفه‌ها قرار می‌گیرد. منطق صوری در برابر منطق وحیانی جایگاهی ندارد. اما برای فلسفه یونانی در حکم بنیاد و پایه مستحکم است. مأمون عباسی، به ویژه تعلیم و ترجمه آثار یونانیان را گسترده ساخت و علوم دینی و زبان عربی را تحت تأثیر این فلسفه و منطق ارسطویی قرار داد. تاریخ به خوبی نشان داده است که هرگاه امتزاج و التقاط نابجا میان معرفت دینی و علوم اکتسابی و وارداتی صورت می‌گیرد، دایره الحاد و سردرگمی مسلمین بزرگتر و مشهودتر می‌شود. تفکیک میان وحی و حدیث، با این علوم و دانش‌ها، به معنای نفی آنها نیست، بلکه در پی جلوگیری از امتزاج و التقاط ناصواب است تا برداشت‌های غیر اصیل جای را بر اصالت‌های دینی تنگ نسازد. همواره در تاریخ و تمدن اسلامی، مرزبانان وحی و شریعت حضور داشته‌اند تا از دستبرد فکر و تمایلات بشری و شاخه‌های دانش در حال تغییر و تکامل انسان‌ها به ساخت وحی و حوزه معارف دینی جلوگیری نمایند. همان‌طور که بارها تأکید کرده‌ایم، اغلب نحله‌های فلسفی بر شبهه‌های دینی و ایمانی می‌افزاید و انسان گم شده و رها شده از خدا و ایمان را به سوی الحاد می‌راند. این امر، نتیجه تکیه افراطی بر عقل فلسفی و منطق صوری است و نتایج آن حتی اگر با شریعت و دین و وحی منطبق باشد، ولی راه وصول بدان یکی نیست و مکتب تفکیک به دنبال آن است که بیاموزد وحی الهی به تنهایی و از طریق معرفت‌شناسی خاص خود، و نیز تفسیر وحی توسط معصوم‌(ع) بسنده است و برای پاسخ به پرسش‌های اساسی بشر، کفایت می‌کند، به تنهایی و علی‌الدوام.

پی‌نوشت
با این گفتگو، به پایان خاطرات و مسائلی که در این نوشته‌ها بدان پرداختیم، می‌رسیم. در ادامه، متن گفتگوها و مقالات مورد اشاره در صفحات پیشین و آنچه با این انگیزه نوشته و تولید شد، یک به یک به نظر خوانندگان گرامی خواهد رسید. اینجانب از مرحوم حکیمی درس صدق و پشتکار آموختم، اگر چه قیاس مع‌الفارق است زیرا او از برجستگان تفقه و تحقیق در متون و منابع دینی بود و بی‌شک تأثیر گسترده‌ای بر تفکر و زندگی نسل جوان انقلاب و بسیاری از هم‌میهنان داشته است.
گفتگوی حاضر، پاسخ‌های مکتوب مرحوم استاد حکیمی است که تایپ شده و با خودکار سبزرنگ غلط‌گیری شده و در ابتدای آن خطاب کوتاهی نسبت به نگارنده نوشته بودند. پاسخ پرسش‌های ۴ و ۵ را با ارجاع به چند حدیث در کتاب شریف «اصول کافی» و یکی از خطبه‌های نهج‌البلاغه در تأیید استقراء و رحجان آن بر قیاس، فقط جهت اطلاع شخصی و اتمام حجت از مهم‌ترین متون احتجاجی دین در مقابل فلسفه و دیگر علوم نظیر تصوف و تأویل نوشته و بحث را خاتمه داده بودند.
***
ضمن ادای احترام مجدد به استاد حکیمی فقید و جناب استاد سید جلال آشتیانی که مرجع عالی مطالعات و تحقیقات حکمی و عرفانی روزگار ما بوده‌اند، این بحث را به پایان می‌‌برم و تنها به یک نکته بسنده می‌کنم که هدف از این مباحث و انتشار برخی اطلاعات و مقالات و گفتگوها، بازخوانی یکی از جدل‌های فرهنگی و ایدئولوژیکی در مسیر انقلاب و تحولات فکری و فرهنگی وسیعی بوده است که جامعه و ذهن مردم را همچون توفانی در تاریخ درنوردید.
سید مسعود رضویر آبانماه ۱۴۰۰ خورشیدی

code

نسخه مناسب چاپ