سر باز کردن پسامدرن
اصطلاح پسا مدرن در سالهای ۱۹۶۰ نزد معماران ظاهر شد. این به دلیل صورت منحصر به فردی است که مدرنیته در این عرصه در فردای جنگ جهانی اول به خود گرفته بود. زیباشناسی مدرنیته زمانی که جایگاه خود را در جریان سده نوزدهم مستقر کرد، از ایدههای افلاطونی که از دوره رنسانس مسلط شده بود، جدا شد. در ایدههای افلاطونی، زیبایی شناسی حاصل از هماهنگی تناسبها و رنگها بود (کلاوال، ۲۰۱۱). در هنر مدرن آنچه مطرح بود، اشکال و همسویی آنها با رشد و پیشرفت بود؛ دیگر هارمونی و تناسب فرمها در کانون دغدغهها نبود. آنچه اهمیت داشت، فهم و دسترسی به چیزی بود که هنوز به روشنی طراحی نشده بود، لیکن پاسخگوی دنیایی بود که قرار بود آن را به دست آوریم. این همان چیزی بود که پیشقراولان پسامدرن را به وجد میآورد.
صنعتی شدن معماری و کاربرد فولاد و بتن مسلح به خصوص اجازه میداد اشکال هندسی به طور دلخواه تکرار شوند. نفوذ هنر کوبیسم در آغاز باعث شد جنبش تجددگرایی به سوی کارکردگرایی در معماری گرایش پیدا کند. هر چیزی که برای کاهش دادن ساده به خطوط عمودی و جفت و جور شدن با یک مجموعه انعطاف نداشته باشد، باید حذف شود و کاربرد آن ممنوع است. نوع معماری پیشنهاد شده توسط «اجلاس بینالمللی معماری مدرن» همان قدر نابهنگام بود که معماری کلاسیک. باید گفت که برای آنها تاریخ معماری به تکامل خود رسیده بود و دیگر جایی برای جوانان مشتاق آزادی و خلاقیت وجود نداشت. مدل مطرح آنقدر محدود کننده است که پیشتازان عرصه معماری، از لوکوربوزیه۶۵ در فرانسه تا نیمیر۶۶ در برزیل، به سود روش مبتنی بر خطوط منحنی با حداکثر ظرفیت شکل پذیری صحنه را ترک میکنند. پسامدرنیته حوزة معماری، شورشی بود علیه مدرنیته میان دو جنگ جهانی که دامن تجددگرایی را در کلیت آن گرفت. معرفت شناسان عرصه علم، آن را به نفع خود مصادره کردند، هرچند از آن تفسیر و تاویل فلسفی کردند. بسیاری خطای آغازین مدرنیته را متوجه دکارت و دوگانهپنداری او در ساحت اندیشه و جهان مادی میکنند. این تصور باید به طور کلی مردود شناخته شود.
روابط متغیر ادیان و ایدئولوژیها
در سده هفدهم، اندیشه غربی بر این تصور بود که نظامهای جدید اعتقادی در حال شکلگیری است (کلاوال ۲۰۰۸ و ۱۹۸۰). در کنار ادیان توحیدی مسیحیت و یهودیت ایدئولوژیهایی ظهور میکنند که خطوط جوامع را ترسیم و مشی آنها را به سوی یک جهان زمینی که در آن نهایتا رفاه و خوشبختی برای همه قابل دسترسی است، هموار میکنند. با توسعه علوم و به لطف رشد فناوریها، موقعیت مادی جمعیتهای بزرگ در غرب ارتقا یافت. انقلاب صنعتی این رشد را سرعت بخشید. زمانی که همگان خواهند توانست از زندگی خوش و خوب این جهانی بهره جویند، دور نیست. وعدههای فیلسوفان تاریخ تقریباً عملی شده است و دیگر به ادیان نیازی نیست. نظریة سکولارشدن فزاینده جهان در پایان سده نوزدهم تایید میشود و بر بخش مهمی از سده بیستم غلبه میکند. حتی مارسل گوشه۶۷ (MARCELL GAUCHEH) در سال ۱۹۸۵ از این تصور حمایت میکرد؛ ادیان آنیمیسم۶۸ و وحدانی، تنها در حوزه مناسبت شخصی کاربرد دارند و در حال خاموش شدن هستند. روند کنونی با آنچه در فوق آمد متفاوت است و رشد فناوری دیگر لزوماً مثبت ارزیابی نمیشود.
ادامه دارد
پینویس: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۶۵ Corbusier
۶۶ Nimeier
۶۷ Macel Gauchet
۶۸ Animism: اعتقاد به روحی که نیروی حیات بخش همه موجودات زنده و حتی جمادات است.