در خیمه قذافی
مترجم:حسین جابری انصاری - روایت دوستان سرهنگ از رازهای دوران او گفتگوهای تفصیلی«غسان شربل» با پنج سیاستمدار معاصر لیبیایی - ۱۴۶
 

ابتدا به او گفته اند برای ملاقات با قذافی دعوت شده، او هم رفته است. اما بعد قذافی وارد شده، و او را به دفترش دعوت کرده و با خشونت به او حمله کرده است. وقتی برای صحبت با خانم بازرگان سوئیسی وارد اتاق او شدم، نیروهای امنیتی که همراه هیات بودند، آمدند و خانمی را که همراه ما و واسطه آمدن هیات بود، گرفتند.

* در آسمان او را گرفتند؟

بله، مانند یک عملیات آدم ربایی بود. گفتم کاری که کردید خطرناک است، چون سازمان امنیت و نیروهای اطلاعاتی لیبی می دانند که ما با هواپیمای شما فرودگاه را ترک کرده ایم. به هر حال میان من و همسر سوئیسی آن خانم درگیری کلامی شد. به او گفتم کاری که می کنی، اشتباه است و پیش از این که از فضای لیبی خارج شوید؛ جنگنده های لیبی را در تعقیب خود خواهید یافت.

* سوئیسی ها مأموران حفاظت، همراه خود داشتند؟

بله. عناصری از نیروهای امنیتی ویژه خود، به همراه داشتند.

* همین عناصر، زن واسطه را دستگیر کردند؟

بله. زنی که سبب ساز تجاوز شده بود.

* چطور موضوع را حل کردید؟

به همسرش گفتم: تا دستبند را از دستان این خانم باز نکنید، توافقی در کار نیست.

* این خانم، لیبیایی بود؟

عرب بود. گفتم: گناهش چیست؟ مأمور و معذور بوده و این حادثه ارتباطی با او نداشته است. از همسر بازرگان سوئیسی پرسیدم، آیا این خانم تلاش کرد، شما را برای رفتن به نزد قذافی قانع کند؟ گفت نه. از آن خانم پرسیدم: به شما گفته بودند، این یک فراخوان برای ملاقات است؟ گفت بله. یعنی او ارتباطی با اتفاقی که افتاده بود، نداشت. دستبند را باز کردند. محمد حویج، ترسیده بود و شبیه مرده ها در هواپیما نشسته بود. حتی بعدها مرا ستود و گفت: در عمرم کسی را به شجاعت نوری در آن شرایط خاص، ندیده بودم. بازرگان سوئیسی را قانع کردم که این اشتباه است، و هواپیما تعقیب خواهد شد. چون دو شخص مهم در آن هستند و وارد فضای طرابلس نشد.

* هواپیما از چه کسی بود؟

هواپیمای آنها بود. ما هواپیما داشتیم، اما به خاطر نقشه ای که در سَر داشتند، پافشاری کردند در هواپیمای آنها همراهشان شویم.

* هواپیما، سوئیسی بود؟

بله. به او گفتم: اگر می خواهید آزادید، بروید؛ اما این موضوع زمینه ساز یک رسوایی برای شما در کشورتان خواهد شد. شما متهم به عملیات آدم ربایی می شوید، و هیچ بهره ای جُز زیان از این کار نخواهید بُرد. سرانجام پذیرفت و به راه حلی رسیدیم. گفت: به من قول می دهی که مرا در طرابلس نمی گیرید؟ گفتم قول شرف می دهم که به شما، همسرت و همراهان شما هیچ تعرضی نشود، و این حادثه میان من و تو خواهد ماند. به حویج گفتم، اگر یک کلمه در این باره صحبت کنی، کارت تمام می شود. او هم گفت: با هر تصمیمی که من می گیرم، موافق است. در هواپیما در فرودگاه معیتیقه بر زمین نشست و هیات پیاده شد. سوئیسی که ترسیده بود با همسرش هواپیما را ترک کردند. یک ساعت سوئیسی برایم آوردند که گفتم هدیه نمی پذیرم.

* درخواست پول کردند؟

او بیست میلیون دلار خسارت، برای تعرض به همسرش می خواست. به او گفتم در این گونه امور مداخله نمی کنم.

ادامه دارد

نسخه مناسب چاپ