وجود آرامگاهی درخور برای سهراب سپهری، نه تنها احترام به او است که سود و بهره بسیار برای کاشان و کاشانیان دارد. مزار او که به علت شرایط و حال و هوای زمان درگذشتش در جای نامناسب است باید تغییر یابد و چه بهتر که در گلستانه قمصر مستقر گردد.
شایسته است مردم و اولیای امور کاشان در این راه همتی و کوششی به کار آورند تا موزهای همچون موزه صنعتی کرمان با نام موزه سپهری در کاشان داشته باشیم. در پایان این سلسله مطالب مربوط به خاطرات دوستی من و سهراب، شعری را که به یاد او سروده ام، در اینجا می آورم و از شما خداحافظی می کنم:
با یاد سهراب
نه، نخواهم نوشت
سوگوارهای برای سهراب
سهراب زنده است
در میان ماست، در کنار ماست
میبینمش در گلستانه، آرام و با نشاط، زمزمهای بر لب
«دشتهایی چه فراخ! کوههایی چه بلند!
من در این آبادی، پی چیزی میگردم، پی خوابی شاید پی نوری، ریگی، لبخندی.
زندگی خالی نیست، مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست. در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح. و چنان بیتابم که دلم میخواهد، بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه، من چه سبزم امروز، و چه اندازه تنم هشیار است…»
نه! نخواهم نوشت، سوگوارهای برای سهراب، سهراب زنده است میشنوی پیامش را؟
«قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب،
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق، قهرمانان را بیدار کند.»
هر بامداد، از پنجره اتاق درختان باغچه را مینگرم،
سهراب را میبینم که مرا میخواند:
«صدا کن مرا، صدای تو خوب است،
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت، میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم»
نه! نخواهم نوشت، سوگوارهای برای سهراب
«خواهد آمد و پیامی خواهد آورد
در رگها نور خواهد ریخت و صدا خواهد در داد:
ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
خواهد آمد گل یاسی به گدا خواهد داد
هر چه دشنام از لبها خواهد برچید
هر چه دیوار از جا خواهد برکند
گره خواهد زد چشمان را با خورشید، دلها را با عشق
خواهد آمد سر هر دیواری، میخکی خواهد کاشت.
پای هر پنجرهای شعری خواهد خواند
آشتی خواهد داد
آشنا خواهد کرد
راه خواهد یافت
نور خواهد خورد
دوست خواهد داشت.»
دکتر حبیبالله صناعتی (پویا کاشانی)
code