خلأ توسعه «فرهنگ‌بنیاد»
دکتر محمدرضا مهدیزاده - بخش اول
 

این یادداشت که در قالب سفرنوشته به محلات تا قم (قمرود) تقدیم می‌شود، به معضل توسعه بدون توجه به فرهنگ و تاریخ می‌پردازد.

«آب این رودخانه که… مصب و رفتن آن با قمرود است، اصل این، از ناحیت ثیمره است، از منبع و موضعی که به نزدیک قریه اسفیده است از ناحیت ثیمرة کبری… آنجا کوهی است که… آن را جانان خوانند؛ آب از آن بیرون می‌آید و در رودخانه اصفهان می‌رود که آن را زنده‌رود می‌خوانند. آب یک طرف دیگر کوه که آن را مانان می‌خوانند، به جانب نیمور و نیزار و از آنجا به قم روان است.» (۳۷۸ق، قمی، تاریخ قم).

«گویند هیچ بنایی از گچ و آجر… شکوهمندتر از ایوان کسری نیست. در مداین هیچ بنایی سنگی، زیباتر از قصرشیرین نیست. و هیچ بنایی از خشت و گل، خوش‌منظرتر از بنای نیمور، روستایی از اصفهان نیست و در این بنا تصویرها و اخبار و پندهای شگفت‌انگیزی است.» (۲۹۰ق، ابن فقیه، البلدان).

«از غیر راهی که سابقا رفته بودم، از راه جاسب به سمت قم حرکت کردم. از نخجیروان گذشته، به کوه پرآب و علف باصفای پردره و سنگ جاسب برآمده تا به جاسب فرود آمدم.» (خرداد ۱۲۹۵، حاجی سیاح، خاطرات).

جهانگردی مدرن

اگر قرار باشد وارد بازی به اصطلاح «پدر‌ و ‌مادر‌شناسی حیطه‌ها و علوم و برنامه‌ها و…» شویم و برای جهانگردی مدرن ایران پی‌افکن (founding father) تعیین کنیم، این عنوان باید به حاج‌سیاح محلاتی برسد که نه فقط در گردشگری، بل در تاریخ معاصر و خاصه مشروطیت هم نقش و حق او چندان دیده و گزارده نشده است. سخن از تغییر گفتمان گردشگری و جهاندیدگی در ایران با او قابل طرح است. فقط اقامت و سیاحت چند ده ساله او قبل و حین دوران ناصری، به دور دنیا از امریکا تا هند و بیش از هفت بار سفر حج‌ با زبان‌دانی و صداقت ایران‌دوستانه‌اش کافی است که جایگاه مقدم «نخستین گردشگر بین‌الملل مدرن ایرانی» نصیب او شود و او را «ناصرخسرو معاصر» ایران بدانیم (و البته سرگذشت سیاسی‌اش هم بی‌مشابهت با اصولگرایی و سختی‌های رفته بر داعی یمنگان نیست). کسی که در سفرنامه‌هایش، از نقد و تحلیل جامعه و مهمتر دار و دستگاه پرجبروت همشهری‌اش آقاخان محلاتی در هند، نیز فرو نمی‌گذارد. اما این فراموشی حق‌گزاری او، نه در سیاحت، که در مشروطه نیز هویداست. شایسته‌ است که صداقت، نقد و جهاندیدگی او را درگزارش‌های عصرش، لااقل همتراز یا حداقل همراه کسروی و ناظرالاسلام کرمانی و… بازاندیشی کنیم.

حاج‌سیاح و میراثش که یکی از آنها جهانگردی و سیاحت است، نادیده مانده و مهمتر از آن، جایگاه خودش و این گفتمان در زادگاه اوست که به‌کل در فراموشی و سکوت قرار دارد. و این موضوع «جهاندیدگی»، درست همان آب حیات توسعه این شهر و خطّة مرکزی جبال است. به عبارتی روح و نگاه حاکم بر حاجی در قرنی پیش، هنوز هم می‌تواند منجی اقلیم‌های کنونی باشد و بی‌راه نخواهد بود اگر استان مرکزی و سرزمین‌های مادری حاجی را به یمن نگرش سیاحانه او مرکز گردشگری و قطب و نمونه توسعه «فرهنگ‌بنیاد و تاریخ‌محور» انتخاب کنیم. دلیلش را با سیاحتی دوباره و شتابزده به همان جایی درخواهیم یافت که سیاح از ۱۸سالگی بی‌ آنکه خبر کند و با فرار از تأهل، مهاجران اراک را به ینگه دنیا ترک کرد و روانه دیدن جهان و زبان‌آموزی و فرهنگ‌شناسی شد و در بازگشت به کبوتر خونین‌بال آزادی و مشروطه هم بدل گشت (عکسهای تاریخی زنجیر و بندی و خلیلی‌شده او و دعوت از سیدجمال به اصفهان و اسعد بختیاری برای فتح تهران را به یاد آوریم).

محدوده جبال کهن

محدوده گلپایگان و کاشان تا تهران و اراک و همدان را باید مرکز فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی ایران و محدوده جبال کهن بدانیم؛ اما اگر این حوزه، گاه صحرا و دشت و مسیل در محاصره کوههای پراکنده کوتاه و گاه بلند البرز و کرکس تا زاگرس قرار می‌گیرد، همین کوهها به عامل حیات و زیستش بدل می‌شوند. آری، چشمه‌ها و قنات‌های فراوان و رودخانه‌های قلیل و رودهای فصلی و کم‌آب کثیر، رگهای نبض و تپش حیات شهر و روستاهای این خطه شده‌اند. اگر از زاینده‌رود اصفهان بگذریم، ظاهراً رگ حیات شهری و تاریخی این محدوده، رود کهن و باستانی انا‌ربارر لعل‌بارر قمرود بوده ‌است. این رودکهن همپیوند با ثیمره (صیمرهر تیمرهر کمره) باستانی، از کوههای پربرف و مرتفع خوانسار، گلپایگان و خمین (ارتفاعات زردگوه زاگرس) سرچشمه می‌گیرد. پیشترها با پیوستن رودهای خمین و خرقابر دربند به آن، لعل‌بار شده و با عبور از درون یا حاشیه شهرهای محلات، نیمور، دلیجان، نیزار و قم در پل دلاک به قره‌چای ساوه درخارج از قم ملحق می‌شد و قم را در محاصره سه رود کرج، قره‌چای و قمرود قرار داده، به دریاچه نمک (با طی ۲۸۸کیلومتر) می‌ریخت.

امروزه ساخت سدهای گلپایگان (۱۳۲۶) و کوچری (۱۳۹۴) قبل از ورود اناربار به گلپایگان و سد پانزده خرداد (۱۳۷۳) در دلیجان و قبل از نیزار، عملا تغییرات اقلیمی و اقتصادی زیادی در سیما و نقش طبیعی این رود و حوزه آبریز و آبخیزش خاصه در دوره‌های خشکسالی (به سان اکثر مناطق کشور) پدید آورده ‌است. تنشهای آبی پایین‌دست این سدها در زمانه کم‌آبی و نیز به‌زیرآب رفتن شماری روستا و مزرعه و قلعه و مراکز تاریخی در هنگام آبگیری سد ۱۵ خرداد، مانند سیاه کوه‌بالا و چشمه پرآبش، قلعه گبری، چشمه خواجه (که در ناهارخوران ناصرالدین شاه و اعتمادالسلطنه ثبت سفرنامه‌ها شده) و چندین روستای نابود شده دیگر، از جمله نتایج توسعه بی‌توجه به فرهنگ و تاریخ این رودخانه و منطقه بوده‌اند.

جایگاه این رودخانه به حدی مهم بوده که در تاریخ قم، پایگاه و ذخیره‌گاه پشت جبهه اردشیر بابکان در نبرد پایه‌گذاری دودمان ساسانی و شکست آخرین بازماندگان اشکانی در همدان، قلمداد شده است (قمی، ۱۳۸۵: در وصف ساخت دودهک، روخان و نیزار). اینک قمرود درگردش و پیچش‌های کهن و طبیعی‌اش با سد ۱۵خرداد مواجه و خلع سلاح شده، رو به سوی قم کرده و از نفس افتاده، بستر خشک این شهر جاودان شده در تاریخ را فقط تردامن می‌کند.

از گذشته‌ها، قمرود عامل حیات منطقه جبال، با چند رستاق (شهرستان امروزی) ایالت قم شناسایی شده ‌است. سرگذشت رستاق ثیمره در محدوده اصفهان و رستاق انار در مجاور نیزار قم با این رود گره‌ خورده و شهر باستانی و گاه ‌افسانه‌ای ثیمره (کوچک و بزرگ) مبدأ لعل‌بار قلمداد شده ‌است. جایی که هنوز بر سر نگارش نامش بحث است، چه رسد به اصالت و تاریخش. اما هر چه هست، جرفادقان (گلپایگان) و خمهین کهن (خمین)، امروز هم آبشخور و سرچشمه‌ساز این رود هستند. می‌توان گفت از خمین و محلات تا تهران، هر «ضیعت و عمارت» یا بسا شهر و روستا و مزرعه، مستقیم و غیرمستقیم با این رود و کوههای اطرافش خاصه کوههای هفتادقله، قوام و دوام یافته‌اند و فرهنگشان به لحاظ تاریخی با این مارپیچ آبی همپیوند شده ‌است. محلات در گوشة پرتی از این موقعیت، به یمن بزرگترین چشمه طبیعی منطقه، حیات و سرزندگی استثنایی یافته و اگر مصرف و جمعیت بگذارد، شهر باصفای «جوی و چنار» برازنده آن خواهد ‌بود. خیابان‌های آکنده از چنارهای سبز (دارای برچسب و کد) و نهرهای در ترنم، همه به یمن سرچشمه پرآب و جذاب گردشگر محلات است که خود را از محدوده پارک بزرگ گردشگری و تفریحی تا دل شهر رسانده و سرسبزی و لطافت را ارزانی جایی کرده که امروزه عکس نامش به محلاتی تکین و جدید، محدود می‌گردد و کنجد، ارده و حلوا و گل و گلخانه‌ها، آن را به قطب کشاورزی و هلند ایران در پرورش گلهای خانگی نزدیک می‌کند.

لطافت و خلوت شهر به همراه دو عنصر آب و سبزی، پای سرمایه و مهاجرت را هم به شهر بازکرده، اما ظرفیت پاسخگویی این چشمه و طبیعت سبز در آینده مشخص خواهد ‌شد. این ظرفیت رشد‌آفرینی را در ساخت یک برج مدور و استوانه‌ای بر روی تپه ورودی شهر می‌توان دید. این ساخت و ساز ما را به یاد قلعه خشتی معروف آقاخان محلاتی در شهر هم می‌اندازد. جلال و حشمت و عمارت این داماد اسماعیلی فتحعلی‌شاه با ساخت این قلاع بزرگ، یادگار زمانه‌ای بود که اینک از آن در محلات چیزی نمانده و شاید تنها اثر زنده‌اش را روستای قلعه‌ای دولت‌آباد در کنار نیزار و خاطرات ناصری۱ بتوان برشمرد. اما در این عصر و در این شهر کوچک، این برج ۸طبقه بر روی تپه‌ای در ورودی شهر همزمان اسطوره «برج بابل» و معماری‌های عجیب مذکور در تاریخ قم و حوضچه‌ها و جوی‌های شیر را نیز یادآوری می‌کند.

در پایین‌دست این شهرِ جاخوش کرده در انزوای تپه‌ها و کوهها، «اناربار» از خمین سر می‌رسد و دهکده‌های باقرآباد و نیمور را به سوی قم ترک می‌گوید و با نام قمرود به پیش می‌رود. این سفر رود با خود تاریخ و تمدن و ساخت و ساز و فرهنگ لایه‌لایه و کهن و رسوب‌کرده در دشت و شهرها را پدید می‌آورد. تأملی در تک‌تک اسامی شهر و روستای حاشیه این رود تا آن سوی قم، چونان دانشنامه و گنجینه‌ای است از تل خاک و گل آوار شده بر این منطقه و فراموشی و ویرانی اکنونش. شهادت دوباره این امر که جهان و شهرها و مکان‌ها را نویسندگان و عالمان جاودانه می‌کنند نه صرف سازندگان و سیاست‌پیشگان.

مستند «سرود دشت نیمور» (محمدرضا مقدسیان، ۱۳۶۷) با در کنار هم قرار دادن سد ساسانی روی قمرود، سنت لایروبی انهار و قنات‌ها و بیل‌گردانی نه‌ تنها آیین کهن بیل‌گردانی نیمور و باقرآباد، بل سنت پهلوانی و جشن آب و انسان‌شناسی «یاریگری» (فرهادی، ۱۳۸۸) و قنات و لایروبی یکی از بزرگترین قنات‌های ایران را جاودانه وحفظ کرده ‌است. مسیر رود جابه‌جا حکایتگر و در بر دارنده آثار تاریخی و فرهنگی کهن (و مثلا میراث فرهنگی و سرمایه هویتی و اقتصادی امروز) ماست؛ قصه‌هایی که در غصه صنعت و بی‌خبری گم شده‌اند. این اهمیت را به‌خوبی در توصیف و توجه سه تاریخ‌گذار و مؤلف تاریخی و بزرگ ایران از این رود و اماکن پیرامونش می‌بینیم. توصیفات قمی، حمزه اصفهانی و همدانی مؤید وجود تمدن و حیات کهن‌تر از زمانه آنها (قرن سوم هجری) بر حاشیه این ره‌رود بوده ‌است. همدانی آثار نیمور را یکی از چهار عجایب تاریخی عصرش انگاشته ‌است. اما اکنون «آتشگاه نیمور» پس از یک مرمت، در پس دهها کارخانه سنگبری، ناپیدا و گمنام و غریب باز رو به تخریب است. اثری که حمزه آن را به عنوان «چشم و چراغ اردشیر» و فانوس شبانه ره‌زدگان دوردست ترسیم کرده، علی‌رغم مرمت چند دهه پیش، در پناه یک روستا جا خوش کرده ‌است. بقایای سنگ و ساروج ۸ متری در دشت نیمور که «میل میلونه» نام دارد نیز احتمالا از عجایب مورد نظر همدانی است که اینک محو دشت و بی‌پناه رها شده‌اند و اثری از نقش و نگار و شکوه ثبت شده آنها در کتب تاریخ نیست.۲

گنج رها در باد

ظاهراً این منطقه را قبلا چهارطاقی می‌دانسته‌اند که با توجه به «قلعه جمشیدی» اطراف و نام «آتشکده ورنه» (وره) با سنت معماری ساسانی مطابقت داده‌ می‌شود. آن سوی رود، روستاهای دیگری در معرض تخریب یا تغییر قرار دارند که خود، مجسمه و پستوی بزرگ دیگری از تاریخ و میراث‌اند. اگر جاده محلی محلات به آبگرم و قم را در کرانه مسیر قمرود برگزینید، روستاهایی تک‌تک، سربلند داشته‌اند که اندرونشان، نشان‌هایی پر از ثمره تلاش‌های صدها نسل انسانی است. «لرجان» (لر+گاه = بریدگی رود) با سیمای تغییرشکل یافته‌اش ما را به خود نمی‌خواند، مگر عکس کوچکی از یک قلعه خشتی نقش‌بسته بر تابلو رنگ و رو رفته نام روستا. همین عکس از گنجی عظیم و بر باد و خاک رها شده حکایت می‌کند. قلعه‌ای بزرگ با هشت برج و بارو که حیات قدیمی روستا را در بر گرفته و از معماری و قلعه‌های محدود ایران است. اما خالی از سکنه، در حال ویرانی. روستای جدید با سیمای دیگر در کنار این دژ خشتی و با حمله و تخریب شدید این بناهای خشتی با معماریی بی‌هویت، سرپا مانده ‌است. این مجموعه و روستای قلعه‌ای در صورت ترمیم می‌توانست یکی از بزرگترین و جذاب‌ترین مکان‌های گردشگری و فرهنگی شود. اما نام و یاد و گفتمانی از این اهمیت را در منطقه نمی‌بینم، چه رسد به برنامه و نجات‌بخشی!

به نظر می‌رسد در محدوده اناربار، به دلیل وجود آب و خاک و محوریت کشاورزی در مکان مسطح، شیوه زیست تا اوایل پهلوی، کار در زمین و در روز، و اسکان در قلعه و در شب، برای امنیت و در امان‌ بودن از غارت و چپاول بود؛ لذا این روستاهای متشکل از چندین خانه و محله متمرکز در گرداگرد قلعه‌ای با برج و باروهای چندگانه دیدبانی را در بیشتر نقاط این مکان‌های دشتی شاهدیم. تنها بازمانده این‌گونه سکونت در ایران در امتداد این رود که اینک سکنه و زیست تا حدی فعال دارد، روستای دولت‌آباد نیزار است که آخرین بازماندگانش اکنون به پیری رسیده‌اند، اما معماری خشتی‌قلعه‌ای آن تا حدی حفظ شده ‌است. دو مستند ساخته فرهاد ورهرام از «روستای طالب‌آباد تهران» نیز وجود این ساختار قلعه اربابی و از نوع ایرانی را در حاشیه ورامین (با رود کرج) در فاصله زمانی نیم‌قرنی و البته بعد از محو آن برای ما به یادگار گذاشته ‌است. موضوعی که تا دیر نشده حداقل باید به پژوهش و بررسی میدانی نهاده شود.

وقتی قمرود به پای سد می‌رسد، باز هم شاهد درخشش روستاهای تاریخی در اطرافش هستیم. «نخجیروان» شکارگاه و خرمی و آبادانی بزرگ این منطقه را در گذشته فریاد می‌زند. حتی اگر بقعه زیبای امامزاده محمد و یادکرد قمی در «شجره طالبیون قم» و سال ۲۰۵ق این روستا هم نبود، همین نام منحصربه‌فرد برای قدمتش کفایت می‌کرد؛ زیرا عنوان نخجیر و شکار در توپوگرافی دشت و صحرای این منطقه تا آن‌سوی دلیجان، نراق و جاسب (سه مکان مهم تاریخی) با آب و هوا و مراتع بزرگشان ما را با غار بزرگ «چال نخجیر» مجاورشان، باز به تداعی‌های باستانی می‌کشاند. اما ماندن به صرف نام و بی‌تلاش و غنای فرهنگ نیست. در کنار نخجیروان علاوه بر روستاهای مُزور و محمدآباد کهن، جاده شوسه دوکیلومتری ما را به «افشجرد» می‌رساند که به لطف «افشین‌گرد» (افشین‌کَرد: ساخه افشین) و مزرعه «مهرآباد قمی» در تاریخ ماندگار شده‌ است؛ اما اکنون با کمترین جمعیت، با راهی خاکی (به‌رغم دو کیلومتر راه تا جاده اصلی آسفالته) در حالی نزار و محو است.

ادامه دارد

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ اعتمادالسلطنه و ناصرالدین‌شاه در خاطرات سفرخود به محلات از این قلعه باشکوه اما در حال تخریب گزارش‌هایی داده‌اند.

۲٫ گویند که نیم‌ور سه برادر بنا کرده‌اند… و خفرهاد خواهر ایشان (خفریده) بنا کرده است و به نام خود نهاده. و گویند که خفرهادبن سهره… بنا کرده است و به نام خود نام نهاده و آن بنایی عجب است و تا الیوم قایم و محکم است و نقشهای آن باقی‌اند، گوئیا نقاشان و صانعان آن بامداد در آن آمده و شبانگاه بیرون رفته.»(قمی، ص۲۱۶).

نسخه مناسب چاپ