مکتوب هفته
زبان مادری
دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
روز دوشنبه، دوم اسفند، مطابق با بیستم‌ویکم فوریه، روز جهانی زبانِ مادری بود. زبانِ مادری آن‌قدر مهم و پاس‌داشتنی است که یک روز خاص در دنیا بدان اختصاص یافته‌است.

مگر نقش زبان مادری در زندگی انسان‌ها چیست؟

در قرآن، اختلاف و گونه‌گونگی زبان، جزء نشانه‌های قدرت الهی قلمداد شده؛ نیز تنوع رنگ و نژاد، بهانه‌ی آشنایی اقوام و تیره‌ها عنوان یافته است.

در میان بی‌شمار معجزات آفرینش، یکی از سربه‌مُهرترین و اعجاب‌انگیزترین‌ها، اصل زبان و زان‌پس تنوع و‌ تعدد زبان‌هاست. این معجز عظیم -لیک از آن روی که با زندگی شبانه‌روزی ما، همچون دم و بازدم ما، با ما همراه و‌ هم‌نفس است- از هیمنه در چشم ما افتاده و هیچ تأمل و‌ نگاهی را به خود نمی‌تابانَد؛ همچو خورشید -که تا هست و‌ می‌تابد- هیچ چشمی را به سوی خود نمی‌خوانَد.

زبان مادری، آموختنی نیست؛ زیستنی‌است؛ و همین است معجزه‌ی زبان، که خدای آفریننده بدان توجه داده‌است. کودک، در آستانه‌ی زبان‌گشایی، نمی‌داند از دستور و‌ نظم زبان، چه چیز را باید رعایت کند و کلمات را بر چه فرمی کنار هم بنشاند و از پیش، نه می‌اندیشد و نه می‌تواند بیندیشد، که آرایش جمله را بر چه نظم و نسقی بچیند؛ اما آنچه را باید بگوید، در صرف فعل و کاربرد ضمایر و حتی صفات و قیود، درست به کار می‌بَرَد و در این کاربری و انتظام‌دهی به کلمات در قالب جملات، به تنها چیزی که توجه ندارد و بدان نمی‌اندیشد، «دستور زبان» است!

بدین سبب است که گویند: «زبان، مال مردم است». بدین‌سان، دستور زبان، پی‌آمد این «مال»، برساخته‌ی دستوریان می‌شود. به بیان دیگر، سعدیِ جان بر وفق نظم و قاعده‌ای که دستورزبان‌نویسان نوشته‌اند، نظم و‌ نثر نساخته؛ بلکه بر عکس، از گفتار سعدی -که ترازِ سخن پارسی‌است- بنای قواعد دستور زبان را گذارده‌اند و برپاکرده‌اند.

زبان مادری ما پارسیان، صندوق محافظت از گنج‌های فرهنگ و اخلاق و ادب و آداب و زندگی، در یک کلام، گنجور آدمیت ماست.

نمی‌دانم آیا می‌دانید، یکی از خوش‌آهنگ‌ترین زبان‌ها در دنیا در گوش ناآشنایان به زبان پارسی، زبان پارسی است؟! ما را می‌شنوند و کلاممان را نمی‌فهمند و اما از آهنگ سخن پارسیمان لذت می‌برند؛ همچون سمفونی بتهوون و آرشه‌ی باخ و ردیف‌های موتزارت و اپرای اشتراوس؛ که بود و نبود کلام در آن‌ها، لذت گوش‌کردنشان را نه می‌افزاید و نه کم می‌کند.

دریغا دریغ اما، هزاران و هزار افسوس؛ امروز در میان ما پارسیان ایرانی، به هزار و یک دلیل، از جمله بی‌خبری، این زبانِ بنیانی به بی‌مهری جانگزایی دچار شده؛ تو گویی «کرونایی» پنهان‌، سال‌هاست به جان این زبان افتاده؛ خوره‌وار و موریانه‌صفت.

زبان پارسی، جایگاه هیمنه و جلال و حرمت و زیبایی‌اش در زندگیِ زیستنی‌مان کجاست؟

* دانش‌آموزانمان در آموختن و علاقه‌مند‌شدن و حرمت‌نهادن به زبان فاخر مادری خود، چه میزان، سترگ و شگرف، آموزش می‌بینند؟

* دانشجویانمان در کنار حل‌وفصل فرمول‌های ریاضی-فیزیک برای نمایش‌های المپیادی، چقدر سوادِ فارسی دارند و چقدر بر آن‌ می‌افزایند؟

* مدرسان و استادانمان با زبان مادریشان، چه میزان آموخته‌ و آمیخته‌ی حرفه‌ای و کلاسیک و آکادمیک هستند؟

* ذائقه‌ی عمومی مردمان ایرانِ امروزِ ما با زبان درست و معیار پارسی، چقدر آشنا یا علاقمند است؟

* رسانه‌های ما -به خصوص آن‌که قرار بود دانشگاه عمومی شود- چقدر زبان پارسی را به‌درستی می‌دانند و حرمت می‌نهند و از زبان‌ورزانِ آزموده و پارسی‌شناسانِ زبانْ‌سوده بهره می‌برند؟

از چهار سؤال فوق بگذریم! از طبله‌ی سخن‌گویان روزمره – که صدایشان به‌ گوش عوام‌ناس می‌رسد- چقدر بوی عطر پارسی لطیف و زیبا و فاخر و ادیبانه (بلکه مؤدبانه!) برمی‌خیزد؟! – پژواک طبل بدْسخن‌گویان درشت‌رو و اشتلم‌کنان نادرست‌گو که دیگر سهل است؛ این زمان بگذار تا وقت دگر!

نسخه مناسب چاپ