اگر برای هر علمی موضوعی است، علم همۀ انبیا هم موضوعش «انسان» است. و اگر برای هر دولتی برنامهای است، برنامه رسول اکرم(ص) را میشود گفت همان سورهای [است] که در اول وارد شده است: اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق… تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمده اند انسان را تربیت کنند؛ آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبۀ طبیعت به مرتبۀ عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیا در انسان است. هر یک از انبیا که مبعوث شدند، برای تربیت انسان مبعوث شدند. برنامه را هم این آیۀ شریفه تعیین می فرماید: اقرأ باسم ربک. از اول که قرائت شروع میشود، تعیین میفرماید که قرائت چه جور باید باشد: به «اسم رب» باید باشد.
دو جنبه است: یک جنبۀ رحمانی و یک جنبۀ شیطانی. تمام کلماتی که از «اسم رب» جدا باشد، شیطانی است. قرائت که شروع شد، با «اسم رب» شروع شد. علم با اسم رب، قرائت با اسم رب، دیدن با اسم رب، شنیدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب؛ همه چیز به اسم رب. عالم با اسم رب شروع شده است. خدای تبارک و تعالی عالم را با اسم خودش شروع کرده است. بنای عالم با اسم خداست. و اول تعلیمی که به انسان میشود و اول برنامهای که برای رسول اکرم(ص) آمده است، این است که: إقرأ باسم ربک. نه همین طور قرائت کن، نه همین طور درس بخوانید، ترویج کنید، منبر بروید، تبلیغ بکنید؛ درس بخوانید «به اسم رب»، تبلیغ کنید به اسم رب، منبر بروید به اسم رب، گوش کنید به اسم رب، صحبت کنید به اسم رب. اگر «اسم رب» را از اشیا جدا کنند، به یک معنا هیچ میشوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همۀ آوازها از خداست. عالم با اسم رب شروع شده است و با اسم رب ختم میشود. شما هم باید با اسم رب شروع کنید و با اسم رب ختم کنید. علامت خدا در همه چیز هست. و باید ما استشعار کنیم اسم خدا [را]. همۀ عالم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستید. با اسم خدا همه چیز تحقق پیدا کرده است. و همه اسم خدا هستید.
انسان موجود ناشناخته
ما باید این معنا را بفهمیم که همه از اوست و همه به او رجوع میکنند: انّا لله و انّا الیه راجعون. از او هستی و همه چیز به اوست. دیگران نیستند، هیچ اند؛ هر چه هست، اوست. ما باید این معنا را ادراک کنیم. انبیا آمدند که ما را هوشیار کنند، تربیت کنند. انبیا برای انسان سازی آمده اند. کتب انبیا کتب انسان سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا، انسان است. انسان منشأ همۀ خیرات است. و اگر «انسان» نشود، منشأ همۀ ظلمات است. این موجود بر سر دوراهی واقع است: یک راه، راه انسان و یک راه، راه منحرف از انسانیت، تا از چه حیوانی سر بیرون بیاورد!
تعلیم تنها، تعلّم تنها، فقه تنها، فلسفۀ تنها، علم توحید تنها، فایده ندارد، تا مقرون با اسم رب نباشد. همۀ خلق را به اسم رب نسبت میدهد. اسم رب مبدأ همۀ خلقهاست، خلق مطلق. درس هم بخوانید «باسم ربک الذی خلق». مباحثه هم بکنید، به اسم رب. نه همان اول بگویید بسم الله الرحمن الرحیم. بفهمیم قضیه چیست. انبیا آمدند که بفهمانند قضایا چه هست. همۀ عالم سرگردانند، نمی دانند قضایا چیست. اینهایی که ادعای انسان شناسی و اسلام شناسی میکنند، ادعاست! کی «انسان» را میشناسد؟ و کی «اسلام» را؟ یک ورقهای بسیار مختصری از انسان، یک ورقهای بسیار مختصری از اسلام، وقتی که کسی بشناسد، خیال می کند «انسان» را شناخته، «اسلام» را شناخته! انسان به معنای حقیقی انسان را، کسی جز ذات مقدس حق و آنهایی که ملهمند به الهام او، نمیشناسد.
بر سر دو راهی
ملائکه ایراد گرفتند که: «این مفسد را چرا خلق میکنی؟!» فرمود: شما نمی دانید. بعد که «تعلیم اسماء» کرد و هیچ کس نمیتواند حمل «اسماء» بکند الا انسان، و حمل «امانت» بکند الا انسان؛ وقتی که اسماء را به او تعلیم کرد، فرمود: «عرضه کن بر این ملائکهای که اشکال داشتند.» همه عاجز ماندند، ملائکۀ مقربین هم عاجزند، اما انسان، نه. ما موجودی هستیم که سر دوراهی واقع شده ایم… دنبالش میفرماید: إقرأ و ربُک الأکرم با خدا قرائت کن. شاید معنایش این باشد…
خُلق الانسان من علق. انسان از علق [آفریده شده است]؛ انسانی که همۀ عالم است و میگویند: والعصر، «عصر» انسان کامل است، امام زمان(س) است؛ یعنی عصارۀ همۀ موجودات. قسم به عصارۀ همه موجودات، یعنی قسم به انسان کامل. إنّ الانسان لفی خُسر. این «انسان» سر دوراهی واقع شده: یک راه، راه انسانیت است که صراط مستقیم است. صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است، یک طرفش به الوهیت… انسان از طبیعت شروع میکند تا اینکه برسد به آنجایی که در وهم من و تو نمیآید: «آنچه در وهم ناید، آن شوم».
اختیار با شماست که این دو راه را اختیار کنید: یا صراط مستقیم انسانیت را، یا انحراف به چپ، یا انحراف به راست. از هر طرف انحراف باشد، از انسانیت دور میشود. هر چه جلو برود، دورتر میشود. کسی که از راه مستقیم منحرف شد، هر چه پیش برود، دورتر می شود. در سورۀ حمد میفرماید: اهدنا الصّراط المُستقیم. صراط الذین أنعمت علیهم: آنهایی که تو به آنها نعمت دادی؛ رحمت را بر آنها وارد کردی؛ هدایت را بر آنها وارد کردی. غیر المغضُوب علیهم و لا الضّالین. «مغضوب علیهم» یک طایفه اند منحرف. «ضالین» هم یک طرفند منحرف، از هدایت دورند. و هر چه پیش بروند، دورتر میشوند.
هر چه درس بخوانید و «به اسم ربک» نباشد، از صراط مستقیم دورید. و هر چه زیادتر درس بخوانید، دورتر میشوید. اگر اعلم من فی الارض بشوید و به اسم ربک نباشد، ابعد از خدای تبارک و تعالی هستید! از صراط مستقیم بعیدتر میشوید. یا صراط مستقیم است که یک سرش جسر جهنم، یک طرفش طبیعت است؛ یک طرفش بهشت است. آخر مرتبۀ بهشت، «لقاءالله» است. آن جایی است که غیر انسان هیچ کس راه ندارد؛ فقط انسان راه دارد. ما همه الان در جسر جهنم واقع شده ایم. «طبیعت» متن جهنم است. در آن عالم ظهور که میکند، طبیعت جهنم است. الان ما در متن جهنم داریم حرکت میکنیم. اگر این راه را طی کردیم، آن روز که جسر جهنم ظاهر میشود، در چشم مردم در آن عالم ظاهر میشود، آن که این راه را طی کرده است، از آن جسر عبور میکند؛ آن که این راه را طی نکرده است، در جهنم واقع میشود؛ از راه میافتد. یک راه مستقیم که اوصافش را هم گفته اند: دقیق تر از موست، باریک و تاریک است و نور هدایت میخواهد: اهدنا الصراط المستقیم. خداوند هدایت کند ما را.
نورانیت و ظلمانیت علم
شما آقایان که در راه اسلام و علم قدم برمی دارید و متلبس به لباس اسلام و لباس انبیا شده اید، گمان نکنید که درس خواندن بدون اینکه قرائت به اسم رب باشد، برایتان فایده دارد. گاهی ضرر دارد. گاهی علم غرور میآورد. گاهی علم انسان را از «صراط مستقیم» پرت میکند. اینهایی که دین ساز بودند، اکثراً اهل علم بودند! اینهایی که دعوت برخلاف واقع کردند، اکثراً از اهل علم هستند! چون علم قرائت به اسم رب نبوده است، از اول انحراف داشته است؛ هر چه پیش رفت، بیشتر انحراف حاصل میشود؛ از انسانیت دورتر میشود. چه بسا یک نفر به حسب نظر مردم، فیلسوف اعظم است، به حسب نظر مردم، فقیه اکرم است، همه چیز می داند، انبار معلومات است، لکن چون قرائت به اسم رب نبوده است، از صراط مستقیم دورتر شده است. هر چه انبار زیادتر، وِزرش زیادتر. هر چه انبار بزرگتر، وزر و ظلماتش بیشتر. ظُلُمات بعضُها فوق بعض!
گاهی علم ظلمت است؛ نور نیست. آن علمی که به اسم رب شروع بشود، نور هدایت دارد. آن علمی که برای این است که یاد بگیرد، خوبش این است که میخواهد یاد بگیرد، و الا میخواهم مسند بگیرم؛ می خواهم امام جماعت بشوم؛ میخواهم اهل منبر باشم؛ میخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم. اینها انحراف است.
چه بسا انسان یک عمر در ریا بوده و خودش نفهمیده. یک عمر هر عملی کرده، ریا بوده است و نفهمیده! اینقدر دقیق است که خود آدم هم نمیفهمد! موازین دارد برایش. آنهایی که اهل عمل هستند، موازین تعیین کرده اند که ما بفهمیم چه هستیم و خودمان را تشخیص بدهیم. اینها در علم انبیا که علم انسان سازی است، موازین دارد. اسلام را به این زودی نمیشود شناخت… مکتب اسلام را من و تو نمیشناسیم، چنان که انسان را نمیشناسیم. آن که میشناسیم، همین موجود طبیعی است. این «انسان» نیست. از «علق» یک قدری بالاتر میآید، میشود حیوان. این مقام «حیوانیت» خیلی طولانی است و انسان ممکن است تا آخر عمرش در همین حیوانیت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم «رب» نباشد، فایده ندارد. همه چیز باید به اسم رب باشد.
شما که بنا دارید در قصبات و شهرها برای ترویج و هدایت تشریف ببرید، توجه داشته باشید اگر قدمی برخلاف موازین، برخلاف رضای خدا بردارید، جرمی است که به این زودی نمیتوانید جبران بکنید. شمایی که برای هدایت میروید، رسول از طرف اسلام هستید؛ رسولِ رسول خدا هستید. باید بفهمید که در این رسالت چه باید بکنید. این کارهایی که بنا دارید بکنید، آیا به اسم رب است؟ آیا از اول که شروع میکنید مردم را هدایت کنید، اسلام را معرفی کنید، آیا به اسم رب است؟ از اسم خدا شروع میشود یا خدای نخواسته نفسانیت در آن دخالت دارد؟… فرض میکنیم وقتی که رفتید، انحرافاتی دیدید، خیال نکنید [می توانید] انحرافات را با انحراف اصلاح کنید. انحراف نمیتواند انحراف را مستقیم کند. انحرافات را با نور هدایت خدا و باسم ربک مستقیم کنید. با اسم خدا حرکت کنید. با اسم خدا هدایت کنید و با اسم خدا ترویج کنید و با اسم خدا انحرافات را مستقیم کنید… با همه محبت کنید. با محبت میشود منحرف ها را مستقیم کرد.
اسلام، دین رحمت
پیغمبر اکرم(ص) «نبی رحمت» است. آنجایی هم که امر به قتل منحرف های غیرقابل اصلاح میکرد، این هم رحمت بر جامعه است؛ مثل یک غدۀ سرطانی که در بدن باشد، برای اصلاح بدن، آن غده را باید بیرون آورد. این غدهها گاهی جامعه را فاسد میکنند. اینهایی که نمیدانند اسلام چیست، خیال میکنند احکام اسلام خشونت دارد! این مثل این است که به طبیبی که کارد برداشته و شکم را پاره میکند و غدۀ سرطانی را بیرون میآورد، بگویند «دارد خشونت میکند! باید فریاد برآورد که این طبیب خشن است!» این طبیب رحمت است؛ با رحمت دارد رفتار میکند. جامعه مثل یک انسان میماند: گاهی وقتها برای اصلاح جامعه، کسی را تأدیب می کنند. آدمی که میخواهد یک مملکت را فاسد بکند و قابل اصلاح نیست، برای تهذیب و حفظ جامعه، باید این غده را دور کرد. اعدام های اسلامی این طوری است…
توجه داشته باشید که امروز خطر بزرگی جلوی پای ماست که مبادا قدمهای انحرافی برداریم و اسلام را بد معرفی کنیم. آن که مهم است، این است که مکتب به قدرت خودش باقی باشد، ولو ما همه از بین برویم… امروز ]مبادا] که مکتب ما منحرف جلوه داده بشود: یا از اعمال من و شما، یا از اعمال کمیته ها، یا از اعمال دادگاه ها، یا از اعمال ادارات و وزارتخانهها و امثال ذلک. رژیم سابق برای ما خطر نداشت… اگر معممی در رژیم سابق یک کار خلاف میکرد، میگفتند این ساواکی است، درباری است. امروز که ساواکی در کار نیست، اگر از شما آقایان چیزی صادر بشود، میگویند جمهوری اسلامی این است!… امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست… اگر خدای نخواسته در اینها یک خلاف واقع بشود، مکتب ما متزلزل میشود… خداوند انشاءالله همۀ شما را موفق کند. و همه قرائت کنید، قدم بردارید، منبر بروید. همه چیز باسم ربک الذی خلق.