سری که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند!
خدا رحمت کند شادروان استاد باستانی پاریزی را که ضمن بیان بخشی از زندگینامه‌ خودشان، به مطلبی اشاره داشته‌اند که خیلی جالب و در عین حال وصف‌الحال امروز ما است، می‌فرمود: «بعد از پایان دوران تحصیل و کسب موفقیت و اخذ درجه دکتری در تاریخ از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، عزم سفر به زادگاه خود که همان روستای «کوهبنان» پاریز استان کرمان باشد، نمودم. طبق سنت‌ اهالی روستا، عده‌ای برای دیدن من و خوش‌آمدگویی در منزل ما جمع شدند و هرکدام به مناسبتی سخنانی می‌گفتند و مجلس آرائی می‌کردند و تبریک و از این حرف‌ها و اکثر آن‌ها بنده را با عنوان «آقای دکتر» مورد خطاب قرار می‌دادند و بدون اینکه از موضوع اطلاعی داشته باشند، فقط می‌دانستند که بنده دکتر شده‌ام، که پیرمردی ناآشنا آهسته به نزد من آمد و در گوشی گفت: آقای دکتر، مدتی است که معده‌ام می‌سوزد، صبح‌ها دهنم تلخ است، چشمانم از سو افتاده‌اند، به پاهایم انگار وزنه آویزان کرده‌اند و سنگین راه می‌روم، شما را به خدا دوا درمانی بدهید که نجات پیدا کنم!

من که به مطلب پی برده بودم، اشاره به یکی از دوستان دوران کودکی‌ام کردم و به آن شخص گفتم که به او بگوید من دکتر پزشک نیستم و اگر پرسید پس چرا شما به او آقای دکتر می‌گوئید، بفرمائید که جور دیگری دکتر است!»

حال حکایت من است، نیست که گاهی مطلبی می‌نویسم و در روزنامه اطلاعات هم گاهی چاپش می‌کنند، عده‌ای از همشهریان خوش‌ذوق به خیالشان من روزنامه‌نگارم، هر وقت که من را می‌بینند، سخن دوم‌شان بعد از احوالپرسی این است: تو که خودت بازنشسته حداقل حقوق‌بگیر تأمین اجتماعی هستی، چرا در روزنامه‌ات! درباره این موضوع چیزی نمی‌نویسی؟ به جمع ما که نمی‌آیی، لااقل کمی بجنب! که به عرض مبارکشان می‌رسانم: ـ اولاً خیلی‌هایشان از من جلوتر، مفصل‌تر و بهتر بارها نوشته‌اند و روزنامه‌ها هم چاپ کرده‌اند، به من بگویید که نتیجه‌اش چه شد که نوشته من «گاهی بنویس» بخواهد ثمربخش باشد؟ در ثانی، روزنامه‌ات که می‌گویید، مگر روزنامه مال من است؟ بنده نه عضو آن‌ها هستم و نه فامیل‌شان، فقط خواننده روزنامه هستم، همین! ثالثاً، این وظیفه را کدامیک از شماها طبق سند رسمی و محضری به من محول کرده‌اید که حالا طلبکاری می‌کنید؟! نخیر، اینطوری هم نیست که شما می‌فرمائید! هر چیزی حسابی دارد، کتابی دارد، درست است که ما می‌نویسیم، اما چاپ آن که با ما نیست، مگر قرار است هر کسی هر چه نوشت، روزنامه هم آن را فوراً چاپ کند؟ چرا باید برای دیگران دردسر ایجاد کنیم؟!

خدا رحمت کند رفتگان شما را، ابوی مرحومم می‌فرمود: سری که درد نمی‌کند، چرا دستمال می‌بندی؟!

هرمز خورشیدی ـ رشت

نسخه مناسب چاپ