من که به مطلب پی برده بودم، اشاره به یکی از دوستان دوران کودکیام کردم و به آن شخص گفتم که به او بگوید من دکتر پزشک نیستم و اگر پرسید پس چرا شما به او آقای دکتر میگوئید، بفرمائید که جور دیگری دکتر است!»
حال حکایت من است، نیست که گاهی مطلبی مینویسم و در روزنامه اطلاعات هم گاهی چاپش میکنند، عدهای از همشهریان خوشذوق به خیالشان من روزنامهنگارم، هر وقت که من را میبینند، سخن دومشان بعد از احوالپرسی این است: تو که خودت بازنشسته حداقل حقوقبگیر تأمین اجتماعی هستی، چرا در روزنامهات! درباره این موضوع چیزی نمینویسی؟ به جمع ما که نمیآیی، لااقل کمی بجنب! که به عرض مبارکشان میرسانم: ـ اولاً خیلیهایشان از من جلوتر، مفصلتر و بهتر بارها نوشتهاند و روزنامهها هم چاپ کردهاند، به من بگویید که نتیجهاش چه شد که نوشته من «گاهی بنویس» بخواهد ثمربخش باشد؟ در ثانی، روزنامهات که میگویید، مگر روزنامه مال من است؟ بنده نه عضو آنها هستم و نه فامیلشان، فقط خواننده روزنامه هستم، همین! ثالثاً، این وظیفه را کدامیک از شماها طبق سند رسمی و محضری به من محول کردهاید که حالا طلبکاری میکنید؟! نخیر، اینطوری هم نیست که شما میفرمائید! هر چیزی حسابی دارد، کتابی دارد، درست است که ما مینویسیم، اما چاپ آن که با ما نیست، مگر قرار است هر کسی هر چه نوشت، روزنامه هم آن را فوراً چاپ کند؟ چرا باید برای دیگران دردسر ایجاد کنیم؟!
خدا رحمت کند رفتگان شما را، ابوی مرحومم میفرمود: سری که درد نمیکند، چرا دستمال میبندی؟!
هرمز خورشیدی ـ رشت