طالب دل باش و در پیکار باش
 

ژولیده نیشابوری چکامه ای به میمنت مبعث حضرت رسول(ص) سروده که بخشی از آن چنین است:

آن شب سکوت خلوت غار حرا شکست

با آن شکست، قامت لات و عزی شکست

آمد به گوش ختم رسولان ندا، بخوان!

مُهر سکوت لعل بشر زان ندا شکست

با خواندن نخوانده الفبا طلسم جهل

در سرزمین رکن و مقام عصا شکست

آدم به باغ خلد خدا را سپاس گفت

تا سدّ ظلم و فقر به ام القرا شکست

نوح نبی به ساحل رحمت رسید و خورد

طوفان به پاس حرمت خیرالورا شکست

بر تخت گل نشست در آتش خلیل حق

تا ختم الانبیا گل لبخند را شکست

عیسی مسیح مُهر نبوّت به او سپرد

زیرا که نیست دین ورا تا جزا، شکست

متبرک باد عید مبعث که بی تمایز میان مذاهب و گرایشها و افراد و ملل اسلامی، عید است و روزی مبارک که پیامبر اسلام حضرت مصطفی طرف خطاب الهی قرار گرفت و دعوتش را آغاز کرد. روزی برای همه مسلمانان و همه باورها که می توان بدان روز ایمان و روز باور به پیامی دانست که هدفش کمال بخشیدن به معنویت است و اخلاق، که پیامبرش رَحْمَةٌ للمؤمنین بود و فرمود: اِنّی بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَکارِمَ الاَخلاق… روز مَبْعَث بر پایه‌ باورهای اسلامی و به استناد تاریخ دین اسلام، روزی است که در سال ۶۰۹ میلادی پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) به پیامبری برگزیده شد. او در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی الله به مقام و منزلت پیامبری نایل آمد و مأمور شد که چندخداپرستی و بت‌پرستی را از زمین بردارد و یکتاپرستی را رواج دهد و پیام وحی را به مردم برساند. پیامبر در این زمان چهل سال داشت و در مکه زندگی می‌کرد.

بعثت در اصطلاح به معنای برانگیختن و برگزیدن پیامبران از سوی خدا برای هدایت مردم است. بعثت در فرهنگ قرآنی به معنای عامل برانگیختن و رسانیدن به مرحله‌ای خاص از تکامل است که در آن نوعی تحول وجود دارد.

واژه یا اصطلاح «بعثت» هر چند برای همه پیامبران به کار می‌رود، اما برای پیامبر اسلام جایگاه خاص‌تری دارد به‌ طوری که اکثریت از این کلمه به برانگیخته شدن ایشان به پیامبری متبادر می‌شوند.

بر اساس روایات و منابع شیعیان، حضرت رسول در روز ۲۷ رجب سال ۴۰ عام الفیل، (سال ۱۳ پیش از هجرت) مبعوث شد. شیعیان این روز را جشن می‌گیرند و در روایات اسلامی اعمال مستحبی برای این روز پیش‌بینی شده‌است. دعا، نماز و غسل مستحب از اعمال این روز است. البته در پاره‌ای از روایات شیعه نیز بعثت نبی مکرم اسلام در ماه رمضان ذکر شده بدان جهت که ماه رمضان همان ماهی است که خدا قرآن را در آن نازل فرمود و همان ماهی است که پیامبر اکرم در آن به نبوت برانگیخته شد. در نزد اهل سنت تاریخ دقیق بعثت پیامبر اسلام مشخص نیست؛ ولی بعضی معتقدند که این واقعه در شب ۲۱ ماه رمضان بوده‌است.

وقتی پیامبر اسلام در غار حرا به تفکر و عبادت مشغول بودند با نزول نخستین آیات سوره علق دعوت او به سوی پروردگارش آغاز شد و با نخستین آیات سوره مدثر ادامه یافت. وی ابتدا جریان را با همسرش حضرت خدیجه و سپس با پسر عمویش امام علی بن ابیطالب(ع) در میان می گذارد. سال بعد با نزول آیه سوره شعرا «وَاَنْذِرْ عَشیرَتَک‌َ الاْقْرَبین‌َ» ابتدا بستگانش را دعوت به اسلام می‌کند. و در همان سال با نزول سوره حجر دعوت خود را علنی میکند و به بازار عکاظ می رود و در حالی که جمع بزرگی از مردم برای تجارت در آن جمع بودند دعوتش را آشکار و عموم مردمان را به اسلام می کند. در آن زمان تنها عده کمی ایمان می آورند ولی چندان به طول نمی‌انجامد که این پیام معنوی و این دعوت اعتقادی در سراسر جهان انتشار می یابد.

شاعران بزرگ پارسی سرا، از کهن ترین ادوار به سرایش شعر و مدیحه برای پیامبر و در فضایل ایشان و وقایع دوره‌های اسلامی می‌نموده‌اند. به مناسبت این روز مبارک برخی نمونه‌ها را از مولانا و دیگران در اینجا برگزیده و به حضور گرامی خوانندگان ضمیمه فرهنگی تقدیم می‌کنیم. شیخ اجل فرمود:

محال است سعدی که راه صفا

توان رفت جز در پی مصطفی

به مناسبت و میمنت بعثت پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد(ص)، ابتدا اشعاری از دفتر اول مثنوی مولانا جلال الدین محمد مولوی در مدح آن حضرت ذکر می شود:

باد در مردم هوا و آرزوست

چون هوا بگذاشتی پیغام هوست

خوش بود پیغامهای کردگار

کو ز سر تا پای باشد پایدار

خطبه‌ شاهان بگردد و آن کیا

جز کیا و خطبه‌های انبیا

زانک بوش پادشاهان از هواست

بارنامه‌ انبیا از کبریاست

از درم‌ها نام شاهان برکنند

نام احمد تا ابد بر می‌زنند

نام احمد نام جمله‌ انبیاست

چونک صد آمد نود هم پیش ماست

دیوان شمس غزلیات، غزل شماره‌ ۷۹۲ مولوی:

هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد

هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد

غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند

همه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان باد

چونک سرزیر شود توبه کند بازآید

نیک و بد نیک شود دولت تو سلطان باد

نور احمد نهلد گبر و جهودی به جهان

سایه دولت او بر همگان تابان باد

گمرهان را ز بیابان همه در راه آرد

مصطفی بر ره حق تا به ابد رهبان باد

آن خیال خوش او مشعله دل‌ها باد

وان نمکدان خوشش بر زبر این خوان باد

کمترین ساغر بزم خوش او شد کوثر

دل چون شیشه ما هم قدح ایشان باد

شمس تبریز تویی واقف اسرار رسول

نام شیرین تو هر گمشده را درمان باد

دیوان شمس تبریزی، غزل شماره‌ ۱۰۵۲:

نوریست میان شعر احمر

از دیده و وهم و روح برتر

خواهی خود را بدو بدوزی

برخیز و حجاب نفس بردر

آن روح لطیف صورتی شد

با ابرو و چشم و رنگ اسمر

بنمود خدای بی چگونه

بر صورت مصطفی پیمبر

آن صورت او فنای صورت

وان نرگس او چو روز محشر

هر گه که به خلق بنگریدی

گشتی ز خدا گشاده صد در

چون صورت مصطفی فنا شد

عالم بگرفت الله اکبر

تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل، مثنوی، دفتر اول:

بود در انجیل نام مصطفی

آن سر پیغامبران بحر صفا

بود ذکر حلیه‌ها و شکل او

بود ذکر غزو و صوم و اکل او

طایفه‌ نصرانیان بهر ثواب

چون رسیدندی بدان نام و خطاب

بوسه دادندی بر آن نام شریف

رو نهادندی بر آن وصف لطیف

اندرین فتنه که گفتیم آن گروه

ایمن از فتنه بدند و از شکوه

ایمن از شر امیران و وزیر

در پناه نام احمد مستجیر

نسل ایشان نیز هم بسیار شد

نور احمد ناصر آمد یار شد

وان گروه دیگر از نصرانیان

نام احمد داشتندی مستهان

مستهان و خوار گشتند از فتن

از وزیر شوم‌رای شوم‌فن

هم مخبط دینشان و حکمشان

از پی طومارهای کژ بیان

نام احمد این چنین یاری کند

تا که نورش چون نگهداری کند

نام احمد چون حصاری شد حصین

تا چه باشد ذات آن روح‌الامین

بعد ازین خون‌ریز درمان ناپذیر

کاندر افتاد از بلای آن وزیر

از مثنوی دفتر سوم:

مصطفی را وعده کرد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه‌ت را رافعم

بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من ترا اندر دو عالم حافظم

طاعنان را از حدیثت رافضم

کس نتاند بیش و کم کردن درو

تو به از من حافظی دیگر مجو

رونقت را روز روز افزون کنم

نام تو بر زر و بر نقره زنم

منبر و محراب سازم بهر تو

در محبت قهر من شد قهر تو

نام تو از ترس پنهان می‌گوند

چون نماز آرند پنهان می‌شوند

از هراس وترس کفار لعین

دینت پنهان می‌شود زیر زمین

من مناره پر کنم آفاق را

کور گردانم دو چشم عاق را

چاکرانت شهرها گیرند و جاه

دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه

تا قیامت باقیش داریم ما

تو مترس از نسخ دین ای مصطفی

ای رسول ما تو جادو نیستی

صادقی هم‌ خرقه‌ موسیستی

هست قرآن مر تو را همچون عصا

کفرها را در کشد چون اژدها

تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای

چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای

قاصدان را بر عصایش دست نی

تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی

تن بخفته نور تو بر آسمان

بهر پیکار تو زه کرده کمان

…گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش

طالب دل باش و در پیکار باش

ور دلت بیدار شد می‌خسپ خوش

نیست غایب ناظرت از هفت و شش

گفت پیغامبر که خسپد چشم من

لیک کی خسپد دلم اندر وسن

شاه بیدارست حارس خفته گیر

جان فدای خفتگان دل‌بصیر

وصف بیداری دل ای معنوی

در نگنجد در هزاران مثنوی…

شعر حکیم سنایى به مناسبت مبعث حضرت رسول (ص):

احمد مرسل آن چراع جهان

رحمت عالم آشکار و نهان

آمد از رب سوى زمین عرب

چشمه زندگانى اندر لب

هم عرب هم عجم مسخّر او

لقمه خواهان رحمت در او

در جهانى فکنده آوازه

با خود آورده سنّتى تازه

دین بدو یافت زینت و رونق

زانکه زو یافت خلق راه به حق

سخن او برد تو را به بهشت

ادب او رهاندت ز کنشت

دل پر درد را که نیرو نیست

هیچ تیماردار چون او نیست

بر تو از نفس تو رحیم‌تر است

در شفاعت از آن کریم‌تر است

از کرم، نزهوا و نزهوسی

مهربانتر ز تست بر تو بسی

گر تو خواهى که گردى او را یار

از حرام و سفاح دست بدار

در حریم وی اى سلامت جوی

شرم‌دار از حرام و دست بشوی

اى فرو مانده زاروار و خجل

در حجیم تن و جهنم دل

گر تو را دیده هست و بینایی

چون ز دوزخ سبک برون نایی؟

پاک شو، پاک، رستى از دوزخ

کو رهاند ترا از آن برزخ

خاک او باش و پادشاهى کن

آن او باش و هر چه خواهی کن

تا به حشر اى دل ار ثنا گفتی

همه گفتى چو مصطفی گفتی

شمع بود آن هماى فرخنده

از درون سوز و از برون خنده

گنج همسایه بد دل پاکش

رنج سایه نبود بر خاکش

code

نسخه مناسب چاپ