یادداشت
پوتین؛ آتش‌افروز ‌جنگ سرد
مرتضی میرمطهری
وقتی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال۱۹۹۱ بوریس یلتسین رئیس‌جمهوری وقت شوروی، ولادیمیر پوتین را که از افسران سازمان امنیتی شوروی بود به عنوان نخست وزیر انتخاب کرد؛ کمتر کسی در عالم سیاست بین‌المللی تصور می‌کرد که او بتواند گذار از دوران پرتنش ایام پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی را تاب بیاورد. از لحاظ خصوصیات و شخصیت فردی فاقد جاذبه سیاسی بود، اما به تدریج چهره واقعی‌اش را آشکار کرد. رسانه‌های روسیه از او تصویر مردی مقتدر و عملگرا ترسیم کردند که در اندیشه احیاء اقتدار و جایگاه سیاسی روسیه در عرصه سیاست بین‌المللی است. پوتین در مناسبت‌های مختلف به کرات، ناخوشنودی و تأسفش را از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ابراز کرد و با سیاست‌ها و اقداماتش نشان داد که با تمامی توان در پی احیا و اعاده اقتداری است که کشور روسیه در دوران اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی داشت. پوتین نشان داد که در اتخاذ مواضع سیاسی بی‌پروا و جسور است و با چهره‌ای عبوس و رفتاری خشک و متکبرانه خود را هماورد و حریفی قَدَر برای رهبران سیاسی جهان می‌داند. نظرات و عقاید پوتین درباره مسائل جهانی از سنت‌های ناسیونالیستی افراطی و روسیه محور رژیم‌های روسیه تزاری و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ریشه می‌گیرد. نگرش او نسبت به اوکراین از احساس او درباره برتری و تفوق روسیه و رنجش او از اوکراینی‌ها نشأت می‌گرفت که همواره ادعا می‌کردند که هویتی متفاوت با روس‌ها دارند. اوکراین به عنوان یک دولت اروپایی مستقل، دموکراتیک و آباد در جوار روسیه برای رژیم حاکم بر این کشور تهدید تلقی می‌شد، زیرا می‌توانست برای سایر جمهوری‌های جدا شده از دولت شوروی سابق و نیز مردم روسیه سرمشقی نامطلوب باشد. پوتین همچنین بر این باور بود که در اثر نفاق بین دولت‌های اروپایی و آمریکای شمالی که خودش مُرَوِج و محرک آن بود دول غربی در موضع ضعف قرار دارند و آسیب‌پذیر شده‌اند و به این دلیل، موقع را مغتنم می‌دید که به ماجراجویی نظامی متوسل شود و از تحقق تقاضای دولت اوکراین برای عضویت در ناتو ممانعت کند. سابقه جنگ بین روسیه و اوکراین در واقع به سال‌های ۲۰۱۳ ـ ۲۰۱۴ برمی‌گردد. طی این سال‌ها اعتراضات و ناآرامی‌های گسترده مردم اوکراین که خواستار روابط نزدیک‌تری با اروپا بودند موجب خلع ویکتور یانکویچ رئیس‌جمهوری وقت اوکراین شد، زیرا او از دولت روسیه برای سرکوبی اعتراضات مردمی کمک خواسته بود. دولت روسیه در واکنش به ناآرامی‌های اوکراین با توسل به زور و نیروی نظامی، کریمه را که در دریای سیاه با روسیه مرز مشترک داشت به قلمرو خود افزود و در شهرهای دونتسک و لوهانسک از اقلیت کوچک جدایی‌طلب روسی‌زبان حمایت کرد. پوتین بر این باور بود که الحاق کریمه به قلمروی روسیه موجب خواهد شد که ایالت‌های جنوبی و شرقی اوکراین نیز از کیف جدا شوند و تحت عنوان «وسیه نوین» به فدراسیون روسیه بپیوندند. اما پیش‌بینی او درست نبود و الحاق کریمه به قلمرو روسیه و کمک‌هایش به جدایی‌طلبان دونتسک و لوهانسک، موجب درهم شکستن وحدت اوکراینی‌ها و تمایل به پیوستن به روسیه نشد و برنامه‌های توسعه‌طلبانه‌اش ناکام ماند.‏‎

‎جنگ فعلی اوکراین در واقع آغاز مجدد جنگ سردی است که بعد از جنگ دوم جهانی بین اتحاد جماهیر شوروی و جهان غرب در جریان بود و نیروی‌های ایدئولوژیک آمریکا و شوروی با یکدیگر درگیر بودند.‏‎ ‎پوتین و حلقه نزدیک یارانش در واقع میراث دار ایدئولوژیکی دوران جنگ سرد هستند که از فروپاشی شوروی سابق هنوز احساس سرافکندگی می‌کنند و بازیابی دوران اقتدار گذشته روسیه را خواهانند. آنچه پوتین در سر دارد و برای دست یافتن به آن تقلا می‌کند این است که زمان را به عقب برگرداند و به دورانی بازگردد که روسیه و آمریکا هر یک حوزه نفوذ خود را داشتند و به خاطر دارا بودن زرادخانه‌های اتمی از لحاظ نظامی توازن قوا برقرار بود.‏‎

‎خلاصه آنکه غرور نظامی و جاه‌طلبی سیاسی پوتین او را از مدار تعادل خارج کرد و آمریکا و اتحادیه اروپا کوشیدند تا از آتش دور بمانند و او را به منجلابی کشاندند که برای گریز و رهایی از آن و تحمل تبعات و عوارض جانبی آن باید بهای سنگینی بپردازد. پوتین تصور می‌کرد که بی‌هیچ پیامدی می‌تواند اصول پذیرفته شده حقوق بین‌المللی، عرف جاری در روابط بین کشورها، مفاد منشور ملل متحد و به طور کلی تمامی نظامات و معیارهای حاکم بر روابط کشورها در جامعه بین‌المللی را زیر پا بگذارد؛ غافل از آنکه هنوز جنگ به آخر نرسیده، صرف نظر از تبعات ناگوار سیاسی به خاطر اعمال تحریم‌ها به زودی لطمات و عوارض اقتصادی شدیدی اقتصاد روسیه را درگیر خواهد کرد. حتی به فرض در هم شکستن مقاومت ارتش اوکراین، ادامه حضورش در این کشور برایش بسیار گران تمام خواهد شد زیرا حمله نظامی به اوکراین احساسات میهن‌پرستانه مردم این کشور را بیشتر تحکیم و تقویت کرده و لاجرم عرصه را بر او تنگ‌تر خواهد کرد و هزینه‌های سنگینی به حسابش منظور خواهد شد. حضور نظامیان روسیه در اوکراین شاید مصداق این مثال باشد که روی سر نیزه می‌توان تکیه کرد ولی نمی‌توان روی آن نشست.‏‎ ‌‎صرف نظر از آمریکا و اتحادیه اروپا برخورد و نگرش جامعه جهانی با لشکرکشی روسیه به اوکراین غالباً بسیار منفی بوده و نکوهش دولت‌ها و ملت‌های مختلف جهان را در پی داشته است. در اجلاس اخیر شورای امنیت سازمان ملل متحد که برای بررسی جنگ اوکراین تشکیل شد و طی قطعنامه‌ای ۱۴عضو شورای امنیت به ارجاع موضوع برای رسیدگی به اجلاس اضطراری مجمع عمومی رأی دادند، تنها رأی مخالف از سوی نماینده دائم روسیه در سازمان ملل متحد داده شد؛ حتی دولت چین هم در کنار روسیه قرار نگرفت و از دادن رأی مخالف به قطعنامه امتناع کرد.‏‎

‎غرض از نگارش این مختصر، جانبداری از موضع جهان غرب نسبت به جنگ اوکراین نیست. غرض این است که در مسائل بین‌المللی از این قبیل اتخاذ مواضع سیاسی توسط دولت‌ها باید فارغ از ملاحظات و مصلحت اندیشی‌های سیاسی کوتاه مدت و در راستای اصول حقوق بین‌المللی و مفاد منشور ملل متحد و منافع بلندمدت ملی اتخاذ شود. حافظه تاریخی ملت ایران هنوز خودداری ارتش شوروی برای خروج از ایران بعد از پایان جنگ دوم جهانی و واقعه آذربایجان را فراموش نکرده است. حمله نظامی یک همسایه قدرتمند به همسایه ضعیف‌تر با هر معیاری درخور نکوهش است و به هیچ وجه نمی‌توان آن را توجیه کرد.

لشکر کشی به خاک کشور همسایه، بمباران و موشک باران مناطق غیرنظامی، کشتار غیرنظامیان و زنان و کودکان و آوارگی و بی خانمانی صدها هزار نفر از مردم یک کشور همسایه برای ارضاء مطامع سیاسی و ایدئولوژیکی پوتین، از دیدگاه وجدان بشری مردود و محکوم است. ‏

همچنان‌ که عبدالله شهید، رئیس مجمع عمومی سازمان ملل متحد در آغاز جلسه اضطراری مجمع عمومی گفت: جلسه مزبور نماینده وجدان جمعی بشریت است و قدرت آن ریشه در اقتدار اخلاقی دارد.

در این جلسه عبدالله شهید از نمایندگان همه ملت‌ها خواست که شجاعت اخلاقی نشان دهند و در سخنان خود نه برای دامن زدن به جنگ بلکه برای دادن فرصتی به صلح استفاده کنند. ‏

به امید آنکه آتش افروزان این جنگ خانمانسوز به ندای وجدان جمعی بشریت توجه کنند و به صلح، فرصتی بدهند.‏

نسخه مناسب چاپ