در شبی سرد و زمستانی از فرجامینه شبهای دیماه ۱۳۲۷ در کرمانشاه دیده به دیدار جهان برگشودم. در کویی کهن که هنوز نیز «چال حسن خان» نامیده میشود و اینک در کانون و نفس شهر جای دارد؛ نیز در خانهای کمابیش فراخ که به شیوة معماری ایرانی ساخته شده بود و سرایی دواشکوبه بود که در آن روزگاران، در شهری چون کرمانشاه، ارج و شکوهی میتوانست داشت.
خانه را دالانی بود که به حیاط درمیآمد. حوضی در میانة حیاط جای داشت که از آب روان شهر که میراب آن را در کویها و خانههای شهر پخش میکرد، سرشار بود. اتاقها، در دو اشکوب، پیرامون و گرداگرد حیاط ساخته شده بود. پدرم در آن زمان، همسرای با خانوادة عمویم، در آن خانه میزیست.
اتاقهای اشکوب دوم از آنِ پدر بود که یک دو سالی پیش از آن با دختری از خویشان پیوند زناشویی بسته بود. پدرم پسردایی نیای مادریام بود. از این سرای پدری که امروز برجای نیست و در ساختوسازهای شهری کوفته شده و از میان رفته است، جز آن دالان و آن حوض، چیزی در یاد من نمانده است. دالانی نیمهتاریک که به ناگاه بر روشنایی تند و خیرهکنندة روز که بر آیینة حوض باز میتافت و بنیروتر و درخشانتر میشد، گشوده میآمد.
پدر، چندی پس از زاده شدن من، آن خانه را به خانوادة عمویم وانهاد و رخت به خانهای درکشید که ارمغان نیای مادریام به دخترش بود. خانهای در کوی چهارراه اجاق، در کوچهای تنگ و پرشیب که کوچة حاج مستشار نامیده میشد.
مردم، از آن روی که این حاج مستشار مردی فربه و برآمده شکم بود، شوخ و بذلهگوی، او را حاج حسین شکم میخواندند. این خانه نیز همچنان دواشکوبه بود و به همان شیوة معماری ساخته شده بود. سالیان کودکی و نوجوانی من در این خانه سپری شد؛ تا آن زمان که پدر که آزادمردی بلندهمت بود و حتی برنمیتافت که بار منت خسوره (پدرزن) خویش را بر دوش داشته باشد، این خانه را نیز وانهاد و به خانهای درکویی در بخشهای فرازین شهر که به پاس شیب آن لیژان۱ نامیده میشد و خانهای سهاشکوبه بود و ساخته به شیوة معماری نو، رخت بر بُرد.
این خانه که هنوز برپای و برجای است، بر کرانة رود آبشوران که شهر را درمینوردد، ساخته شده است. کوی لیژان، امروز به پاس پلی که بر فراز این رود ساخته بودهاند، پل چوبی نام گرفته است.
من در دودمانی زاده شدهام که دودمان فرهنگ است. کرمانشاهیان دودمان کزازی را بنیادگذار فرهنگ و آموزش نوین در کرمانشاه میدانند و همواره از آن به ستایش و بزرگداشت یاد میآورند. یکی از بزرگان این دودمان، روانشاد سید حسین کزازی، نخستین مدرسه به شیوة امروزین را در کوی چهارباغ کرمانشاه که کویی است نزدیک به تاریکه بازار و گذر ملاباشی، پی افکنده است. این مدرسه هنوز نیز، به یاد آن بزرگ مرد، کزازی نامیده میشود.
دانشور و ادبدان نامبردار، روانشاد علامه محمد قزوینی، در یادداشتهای خویش، دربارة سید حسین کزازی مطالبی نوشته است.
پینویس:
۱٫ ریخت کهنتر و کردی لغزان است.
code