در بزرگداشت زنده یاد
داریوش شایگان
گنج شایگان
نورالدّین میرفخرایی
داریوش شایگان (۴ بهمن ۱۳۱۳ – ۲ فروردین ۱۳۹۷) فیلسوف، هندشناس، نویسنده و شاعر ایرانی بود که آثار او به دو زبان فارسی و فرانسوی موجود است. بیشترنوشتههای شایگان به زبان فرانسوی و درحوزه فلسفۀ تطبیقی است. نوشتههای فرانسوی وی در کتابهای درسی فرانسه چاپ میشود.
همنشین هایش او را به رافت خُوی و رفعت روح ستوده اند. همه عمر تلاش کرد به باطن هستی سرک کشد و به زیست معنوی دست یابد. آثار فاخری به یادگار گذاشت، ولی شاهکارش آنجا بود که از دام دانش خود گریخت و به تواضعی دست یافت که تحسین یارانش را نیز برانگیخت.
حیرت ازحیات پر رمز و راز و حسرت از عمرکوتاه، دغدغۀ مشترک او و حکیم نیشابور بود. این مُنادی خوشباشی و اغتنام دم، بیش از دیگران، دل از او بُرد، تا جایی که شادی را رستاخیز خیّام نامید.
داریوش شایگان با ذهن جوّال خود به دنبال پاسخی برای معمّای دهر، به هر دری سر زد و آخر کار، افسرده ازافسانه های هفتاد و دو ملّت،به میخانۀ خیّام پناه برد تا درکنار او به اکسیر طرب، علاج تعب کند و به می هشیاری، اندوه جهان از خاطر بَرَد. در«زیرآسمان های جهان»شایگان، روایت به غایت حیرت انگیز و غریبی از آنچه درملاقات دو نفرۀ او وعلّامه طباطبایی گذشت، به دست می دهد که خواننده را سرمست می کند.
به گفتۀ خودش، صاحب«المیزان»،او را از زمان که همه را در کمند خود گرفتار و فرسوده می کند، غافل کرد. وبه باور من، شایگان درهمجواری این حواری مسیحادم خدا، از مُلک به ملکوت رفت و آرامشی را که در عالم خاکی به دست نمی آید، تجربه کرد.
دوّم فروردین ۱۴۰۱،چهارمین سالروز وفات این انسان خوش صفات،داریوش شایگان است که شایسته زیست و شادمان رفت. فیلسوف رندی که نرد مهر با علامه طباطبایی می باخت و دُردی کش محفل حکیم خیّام بود. چندی پیش درسحرگاهی،حس و حالی دست داد و قطعۀ زیر را در بزرگداشت آن دانای خوش سیما سرودم و به روان پاکش تقدیم کردم که چون شاخه گلی نیز تقدیم نگاه نوازشگر شما می نمایم:
زبدۀ اندیشمندان زمان
عاقبت بگزید در خُلد آشیان
سائری در پنج اقلیم حضور
طائری در آسمان های جهان
در سرش سودای احیای خِرد
در کَفَش فانوس جادوی زمان
عاشقی مفتون مکتب های هند
فیلسوفی مُقترِن با عارفان
همنشین کربن و علّامه بود
در قفای آن دو اعجوبه، دوان
راهی میخانۀ خیّام شد
تا زاندوه جهان یابد امان
واپسین ایّام عمر تابناک
بود از بهر وطن، دل ناگران
گویم اندر وصف آن پیر خبیر
شوکت ایران زمینش آرمان
رفت از دار فنا چون داریوش
شد نهان در خاک، گنجِ شایگان