در این نوشتار نخست به بررسی پرنده افسانهای سیمرغ و نقش درمانگری او در تاریخ اسطورهای ایران پرداخته میشود. آنگاه با ذکر چکیدهای از زندگی ابنسینا، ارتباط بین نام این پرنده و لقب این دانشمند مورد بحث قرار میگیرد.
سیمرغ که بود؟
نام سیمرغ تداعیکننده اسطوره زال، پدر رستم، در شاهنامه و بزرگ شدن وی در آشیانه این پرنده بر فراز البرز کوه است؛ اما متون اوستایی و پهلوی آشیان این مرغ را در جای دیگری ذکر میکنند. واژه سیمرغ ترکیبی از دو بخش است: بخش اول آن در متون اوستایی، برطبق فرهنگ بارتلمه، «سَئِنَ»saēna به معنی شاهین و عقاب است و بخش دومش «مِرِغَ» به معنی مرغ میباشد. در متون پهلوی این واژه به صورت «سِنمورو» sēn murv (فرهوشی ۳۱۲، ۳۹۸) تغییر کرده است. بارتلمه برابر فارسی نو این واژه را «سینمورغ» sīnmurγ میداند که در طول زمان حرف «ن» از آن حذف و به سیمرغ تبدیل شده است. برابر واژۀ اوستایی «سَئِنَ» در فارسی نو، «سینا»ست.
بارتلمه برای واژه سَئِنَ اوستایی سه معنی ذکر میکند: شاهین، مرغ شکاری؛ با ایمان؛ نام خانوادگی یک خاندان در دوران باستان. اگر واژه سَئِنَ اوستایی همریشه با ـ syená سنسکریت به معنای عقاب باشد، در این صورت در نزد هندوایرانیان، سیمرغ همان عقاب بوده است (بندهش، ۱۳۲).
در فرهنگ نفیسی آمده است که سیمرغ همان عنقاست، مرغ بزرگی که در کوه قاف میزید، شرقشناسان آن را به شاهین و عقاب ترجمه کردهاند و از سیمرغ در فارسی، مرغ بسیار بزرگ شکاری اراده شده است. در فرهنگهای فارسی و اشعار متقدمین، به مناسبت رنگهای متعدد پرهایش، آن را «سیرنگ» هم گفتهاند.
سیمرغ در متون اوستایی و پهلوی
در متون اوستایی در «رَشنیَشت»، بند ۱۷ و «بهرامیشت»، بند ۴۱ به سیمرغ برمیخوریم. در مورد او در «رَشنیَشت» که ستایشنامۀ ایزد رَشن (سومین داور روز رستاخیز) است، چنین آمده جایگاه سیمرغ بر فراز درختی در وسط دریای فَراخکَرت است. در بند ۱۷ این یشت، خطاب به رَشن آمده است: «اگر هم تو بر بالای آن درخت سیمرغ که در وسط دریای فراخکرت بر پاست، آن درختی که دارای داروهای نیک و داروهای مؤثر است…» بنابراین سیمرغ ارتباطی نیز با داروهای شفابخش دارد.
در متنهای پهلوی هم آشیانه سیمرغ بر فراز درختی است که در دریای فَراخکرت رسته و تخم همه گیاهان در آن قرار دارد. در واقع آن درخت منشأ حیات گیاهی است. در مورد آفرینش چنین میگوید که درخت «همهتخمه» را میان دریای فراخکرت بیافرید که از او همه نوع گیاهان میرویند و سیمرغ بر او آشیان دارد. و در مورد آفرینش مرغان میگوید که سیمرغ با شیر پستان بچگان را میپروراند.
در متن پهلوی «مینوی خرد» آمده: «دانا از مینوی خرد پرسید: سیمرغ کجا آشیان دارد؟» مینوی خرد پاسخ داد: «آشیان سیمرغ بر درخت دورکنندۀ غم بسیارتخمه است و هر گاه از آن برخیزد، هزاران شاخه از آن درخت بروید.» از این درخت «همهتخمه» که حاوی بذر همه گیاهان است و با آنها دردها درمان و غمها از مردمان دور میشود، میتوان حدس زد که سیمرغ هم پزشک درمانگر است و هم داروشناس.
سیمرغ در شاهنامه و منطقالطیر
جایگاه سیمرغ در شاهنامه، بر فراز البرز کوه است و زال را پرورش میدهد.
یکی کوه بُد، نامش البرز کوه
به خورشید نزدیک و دور از گروه
بدان جای سیمرغ را لانه بود
در آن خانه، از خلق بیگانه بود
هنگامی که تولد رستم با مشکل مواجه میشود، این سیمرغ است که به زال راهنمایی میکند تا پهلوی رودابه را بشکافند و فرزند را خارج کنند. او در شاهنامه نه تنها پزشک است، بلکه پرهایش نیز خواص درمانی دارد. همچنین داستان رستم و اسفندیار نشان میدهد که این مرغ افسانهای با ساختمان کالبد انسان آشناست. به طور کلی در ادبیات بعد از اسلام، داستان سفر مرغان به سوی «سیمرغ»، از جمله در منطقالطیر مطرح شده است. به نظر دکتر صادق گوهرین، عطار منطقالطیر را در نیمه دوم عمرش، یعنی پس از آنکه خودش مراحل سیر و سلوک را طی کرده و از دشواریهای راه آگاه شده، نوشته است. عطار یکایک احوالی را که مردان خدا در طی طریق به آن برمیخورند، بیان کرده و به کیفیت گذشتن از آنها اشاره نموده است. داستان منطقالطیر چنین آغاز میشود که گروهی از مرغان به پیشنهاد هدهد برای یافتن پادشاهشان «سیمرغ»، سفری را به مقصد کوه قاف که جایگاه اوست، آغاز میکنند. هدهد به مرغان چنین میگوید:
هست ما را پادشاهی بیخلاف
در پس کوهی که هست آن کوه قاف
نام او سیمرغ، سلطان طیور
او به ما نزدیک و ما زو دور دور
در طی طریق، هر بار گروهی از مرغان بهانهای میآورند و ادامه مسیر بازمیمانند. سرانجام از هزاران مرغ، تنها «سی مرغ» پر شکسته باقی میمانند که میتوانند خود را به سراپرده غیب برسانند. آنها با نگریستن در آینۀ حق درمییابند که سیمرغ و حقیقت در وجود خود آنهاست.
هر که آید، خویشتن بیند در او
جان و تن هم جان و تن بیند در او
محو او گشتند آخر بر دوام
سایه در خورشید گم شد، والسلام
پور سینا کیست؟
ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی در پارهای متون، عنوان «بنسینا» را نیز دارد. او در ۳۵۹ش در اَفشنه یا خرمیثن زاده شد و پس از ۵۷ سال عمر، در سال ۴۱۶ش در همدان درگذشت. پدرش بلخی بود و مادرش اهل افشنه، نزدیک بخارا. وی در بخارا کسب علم کرد. در دهسالگی قرآن را از بر شد. او علاوه بر اینکه در علوم پزشکی، ریاضی، اخترشناسی، فیزیک، شیمی، جغرامیا، زمینشناسی، فلسفه، منطق و موسیقی سرآمد دانشمندان بود، شعر نیز میسرود. اهمیت آثار او بهویژه در پزشکی، موجب شد که در ردیف یکی از تأثیرگذارترین دانشمندان جهان قرار بگیرد. کتاب «القانون فی الطب» یکی از معروفترین آثار تاریخ پزشکی است که به چندین زبان ترجمه و در دانشگاههای پزشکی تدریس میشده است. نبوغ بینظیر وی در علوم گوناگون سبب شد که به وی لقبهای متعددی بدهند، مانند: سلطان طب، شیخالرئیس، ۶۵۱۸۷;۶۵۱۸۴;هالحق، شرفالملک، امامالحکما، رئیسالمَشّائین و خواجه حکیمان جهان. پارهای متون «پور سینا» یا «ابن سینا» (فرزند سینا) را لقب وی به حساب آوردهاند.
سینا و سیمرغ
برخی صاحبنظران بر آنند که نامیدن بوعلی به صورت رایج «بوعلی سینا» و «ابن سینا»، به چند دلیل ابهامآمیز است: اول اینکه در آن دوران، گزینش نام خانودگی رایج نبود و فرزند را با نام کوچک پدر میشناختند، پس باید نام پدر بوعلی، سینا باشد که مطابق شجرهنامهها چنین نیست. دوم اینکه اگر بعضی متون سینا را جد اعلای او ذکر کردهاند، در این صورت بوعلی «ندیدۀ» سینا به شمار میآید، نه پسرش. سوم اینکه باید به متون معتبری که فاقد واژه «سینا» در شجرهنامه او هستند، بیاعتنا نبود. نتیجهای که با در نظر گرفتن تمام این موارد به دست میآید، این است که سینا لقب بوعلی است، نه نام پدر یا جدش. پس مناسبت این لقب برای او چیست؟
همانطور که گفته شد، واژه «سَِئنَ» اوستایی که در فارسی امروز به صورت «سینا» درآمده است، دارای سه معنی مختلف است و معنی اولش با ویژگیهای بوعلی سنخیت دارد که همان پزشک و درمانگر افسانهای در فرهنگ کهن ماست. نبوغ و مهارت بوعلی در پزشکی، او را لایق این لقب کرده که پور آن مرغ فرازمینیِ حکیم باشد.
سرچشمهها:
بندهش هندی، تصحیح و ترجمه رقیه بهزادی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۸، تهران.
بهار، مهرداد، اساطیر ایران،
پورداود، ابراهیم، یشتها ج۱و ۲، طهوری، ۱۳۴۷، تهران.
دهخدا، علیاکبر، لغتنامه، دانشگاه تهران، ۱۳۳۹، تهران.
عطار، فریدالدین، منطقالطیر، به اهتمام دکتر سیدصادق گوهرین، امیر کبیر ۱۳۳۶، تهران.
فرنبغ دادگی، بندهش، گزارنده مهرداد بهار، توس، چاپ سوم، ۱۳۸۵، تهران.
فرهوشی، بهرام، فرهنگ پهلوی، دانشگاه تهران، ۱۳۵۲، تهران.
معین، محمد، فرهنگ فارسی، امیرکبیر، ۱۳۶۴، تهران.
مینوی خرد، مترجم احمد تفضلی، توس، چاپ چهارم ۱۳۸۵، تهران.
Bartholomae, Christian, Altiranisches Wörtebuch, Walter de Gruyter, &, Co.1961, Berln.