به مناسبت نیمه شعبان
و میلاد حضرت ولیّعصر(عج)
ای یوسف نرگس مطهر
رضا قهرمانی
همراه با بهار
محمود سلطانی(آذین)
ای خوشا با نسیم فروردین
بار دیگر ز خود سفر کردن
با طبـیعت، دوباره روییدن
فـکر و اندیشه دگر کردن
***
با بهاری که می رسد از راه
قصه عشق و زندگی خواندن
در دل دشـت آرزو با شوق
دانه هـای امیـد افشــاندن
***
جان و دل را زدودن از کینه
بردن اندوه زندگـی از یاد
چهره ها تازه با گل لبخند
چشم ها پر فروع و دلها شاد
***
بهترین جـامه را به تن کردن
رفتن و خویش و آشنا دیدن
دوستان را پس از مه و سالی
دیدن از روی شوق و بوسیدن
***
هر کسی را به هر کجا دیدن
ز آشـنایان دور یا نزدیک
خنده برلب، بهخوشدلی گفتن
سال نو را به یکدگر تبریک
***
هر یک از روزهای فروردین
بی گمان عــالمی دگر دارند
روزهایی که مردم از شادی
شور و حالی دگر به سر دارند
***
بر درختان شکوفه ها خندان
مرغکان نغمهخوان و در پرواز
روز نو ، حال نو ، بهاری نو
می شود زنـدگی ز نو آغاز
***
روزهای تمام سال ای کاش
بُود مانند ماه فــروردین
روزهــای دوباره روییـدن
روزهـایی بهـاری و رنگین
بهار مادر
حسن شیدا
در یک زندگی شادمانه، وقتی ناگهان همة عزیزان تو را ترک کنند و فقط مادر در کنارت بماند، مرگ او «مرگ آخرین گُل» است.
کدام عید؟ کدامین بهار بیمادر؟
که هیچ گل به رُخ مادرم نمیماند
کُدام بُلبل مستی مرا بَرَد از خویش؟
صدای مادر من نیست آنچه میخواند
***
کدام غنچه؟ کدامین چمن؟ کدامین گل
صفای چهرة پُرمهر مادرم دارد؟
بهار، پیک غمآلود آن نگون بختیست
که بهترین گل خود را به خاک بسپارد
***
نسیم عاطفهها بود در نفسهایش
فروغ مهر در آن چشمهای روشن بود
بگو بهار نیاید و گربه خانة من
بهار من، همة عمر مادر من بود
***
پرنده میرود و سال بعد میآید
بهار، سال دگر هم شکوفه میریزد
درختِ خفته دگرباره میشود بیدار
دریغ! مادرم از خواب برنمیخیزد
***
سزَد که خشک شود ریشة درخت حیات
که تُند باد اجل بُرد بهترین گل را
به باغ زندگیم گل نماند و سبزه نماند
چگونه صبر کنم مرگ آخرین گُل را؟!
***
زهی به معرفت آسمان ابری شب
که پا به پای من آن سوی شیشه میگرید
پگاه میرسد و باز میشود دل شب
دل من است که از غم همیشه میگرید