داشتن اطلاعات عمومی بالا، یک امتیاز مثبت بهشمار میرود که میتواند آدمها را جذابتر نشان بدهد. «سولداد» نوشته: «معاشرت با آدمهای باهوش و با اطلاعات عمومی بالا واقعا یک سطح از تمامی معاشرتها بالاتر و لذتبخشتر است.»
«پویان» نوشته: «وقتی سواد و اطلاعات عمومی بچههای الان را میبینم میفهمم معلمهایمان حق داشتند که میگفتند دانشآموزان پارسال از شما بهتر بودند!»
«حضرت بائل» خیلی ناامیدتر از این حرفهاست: «نسل جدید از دهه هفتاد به این طرف واقعا بیسواد و مدعی بیاساس در همه امور هستند. دایره لغاتشان کوچک است و اطلاعات عمومی به هیچ عنوان ندارند، اصلا بعضی کلمات برایشان غریبه است، ذهنشان در حد پیجهای زرد اینستاگرام و تلگرام کفاف میدهد. وای به حال این مملکت که آیندهسازانش اینها هستند!»
کاربری با نام مستعار «پرتقال خونی» گفته: «واقعا از کسانی که اطلاعاتشان زیر خط فقر است، بعد [میروند و در] مسابقه اطلاعات عمومی شرکت میکنند متنفرم. خوب چرا هم خودت را کوچک میکنی هم وقت ما را میگیری؟!»
«جناب مجسمه» درباره روشهای دستیابی به اطلاعات دقیق و درک عمیق میگوید: «نظرات ما در سیاست، هنر، اطلاعات عمومی، جبههگیریهایمان در برابر وقایع و افاضات مکررمان ذرهای واجد ارزش نیستند. چندین سال پیش آزمایشی درباره ثبت خاطرات توسط مغز انجام شد و طی این آزمایش، نظر عدهای را درباره پیشبینی موضوعی خواستند و ثبت کردند. مدتها گذشت و محققان دوباره نظرات همان داوطلبان را جویا شدند. نکته مهمی که بهدست آمد این بود که اکثر آنها حس میکردند درست پیشبینی کردهاند! با اینکه نظرات مخالف داده بودند اما ذهنشان طوری خاطرات را تغییر داده بود که کمترین ایراد به خودشون گرفته شود. بهطور مثال عدهای میگفتند که قبلا منظورشان چیز دیگری بوده. عدهای میگفتند که بهیاد نمیآورند نظر اشتباهی داده باشند و واضح بود که اینطور میشود. مگر میشود من غیر از این گفته باشم؟! خاطرات انسان بهشدت مبهم هستند و بهشدت تحتتأثیر قضاوتهای درونی قرار دارند، تحتتأثیر چیزهایی که ما ناخودآگاه تمایل به بهیاد آوردنشان داریم.
مغز ما بهطور خودکار شواهد و اتفاقاتی را که مخالف با عقاید از پیش تعیینشدهاش باشد در نظر نمیگیرد یا در بهترین حالت آنها را کمرنگ میکند، تا حدی که در گذر زمان به فراموشی سپرده شود. از رنگ خاصی خوشتان میآید؟ احتمالا بهخاطر این است که در کودکی خاطرهای متصل با آن داشتید.
مخالف حزب خاصی هستید؟ به احتمال بسیار زیاد از اطرافیانتان تأثیر گرفتهاید، دادههایی در دسترستان بوده که به نفع آن حزب بوده، حتی داده هایی که به نفع نبوده را نادیده گرفته و از آنها گذشتهاید. دعواهای سیاسی به مسخرهترین کارهای وقتگیر ممکن تبدیل میشوند.
نکته مهمتری وجود دارد، شما یک تبلیغ چیپس معمولی میبینید. این تبلیغ دقیقا با شما چهکار میکند؟ تکتک کلماتی که میخوانید، واژههایی که کنار هم قرار میگیرند، متنهایی که روی دیوار نوشته شده، اینها چه اثری روی ذهن شما میگذارد؟ نویسندههای مقالات روزنامه سعی میکنند با انتخاب درست کلمات، بنا بر بار و حسی که بهوجود میآورند، دیدگاه خودشان را به شما تزریق کنند اما حتی قرارگیری کلمات کنار همدیگر میتواند تأثیرگذار باشد. چرا نباید باشد؟ ممکن است بگویید خیلی کم، ولی باز هم تأثیرگذار استه. اگر به دنبال حقیقت هستید و نمیخواهید از مغز خودتان فریب بخورید، پیشنهاد میکنم از پایه شروع کنید. در تکتک پیشفرضهایتان شک و دربارهشان تحقیق کنید. تمام دیدگاهها را مدنظر قرار بدهید. قول میدهم درک عمیقتری از موضوع پیدا میکنید. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه و متوجه شدن اشتباهاتی که بهطور روزمره انجام میدهیم کتابهای هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی و کتاب تفکر سریع و کند را بهشدت پیشنهاد میکنم.»
«سپیده» نوشته: «یکی از عادتهای من این است که میروم توی گوگل و محض اطلاعات عمومی، چیزهای بیخودی سرچ (جستجو) میکنم و به دنبال آن مثل هزارتو، چیزهای بیشتری سرچ میکنم. خوشم میآید!»
«بیزوشا» گفته: «راست میگویند که جنگ اینها به نفع ایرانیهاست. من خودم [در این مدت] پرچم و پایتخت اوکراین را یاد گرفتهام و الان یک آدم با اطلاعات عمومی بالا محسوب میشوم!»
«علی صالحی» به یکی از معایب بزرگ کمسوادی اشاره کرده: «از بزرگترین معایب استفاده از آدم بیرکم سواد (از نظر اطلاعات عمومیر تخصصیر مطالعه و…) در جایگاه مدیریتی، ناتوانی در تشخیص آدمهای با سواد از بیسواد است. این تیپ مدیران بهراحتی شیفته شارلاتانها خواهند شد!»
«تیچر مومشکی» به نکته دیگری توجه کرده: «هنوز وقتی در اغلب جمعها در مورد سیاست، ماشین یا فوتبال نظر بدهم همه با نگاه عاقل اندر سفیه «زن را چه به این چیزها» به من زل میزنند و اصلا به حرفهایم گوش نمیکنند، با اینکه گاهی من اطلاعات بسیار درستتری از مردهای آن جمع دارم!»
code