به یاد پرچمدار شعر انقلاب، شاعر نامدار معاصر دکتر سیدحسن حسینی
شاعری که آتش زبان او ذوالفقار آبدار بود
رحیم زریان ـ شاعر و پژوهشگر
 

در آسمان خیال،به یاد شقایق داغدار، پرچمدار شعر انقلاب، شاعری از تبار آفتاب،از نسل آیینه و آب، دکترسیدحسن حسینی سفر می کنیم. با او به دیدار ماه می رویم و در آستان خورشید، سر ارادت و بندگی می ساییم. آنک ستارگان بزرگ آسمان ادب پارسی ایران باستان را مشایعت می کنیم و دیداری از سر عشق و محبت با لسان الغیب در تالار اندیشه آسمان برگزار می کنیم و با او به نجوا در می آییم:

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق

که در این دامگه حادثه چون افتادم

هرچند ما هنوز در زندان تن و در دامگه دنیا گرفتاریم و زرق و برق عالم، ما را مشغول کرده است؛ ولی مبادا فریب دنیا را بخوریم. فریب دنیا همانا فریب شیطان است.

سخن از سیدحسن حسینی ادیب و شاعر است. در سال های نخست انقلاب، سالیان متمادی را با تو همدل و همصدا و همنشین بودیم. از تو و از امام انقلاب ، پیشوای محرومان و مستضعفان جهان، بسیار آموختیم چگونه زیستن را.

به یاد می آورم روزهای جلسات شعر حوزه هنری سال های آغازین انقلاب را که تو بارها با خطاب و عتاب به برخی از شاعران فرصت طلب تذکر می دادی؛ همانطور که بعدها در کتاب شعر جنگ و دفاع مقدس، آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادی که مبادا حیثیّت و شرافت خود را به«نام و نان» بفروشید.

اما متأسفانه برخی از شاعران سُست ایمان باور نکردند و نصایح تو را زیر پا گذاشتند و هر روز بر آتش دنیا طلبی دمیدند و امروز نیز بر این آتش بیاران معرکه افزودند. و دیگر فرق چندانی میان برخی از شاعران و تاجران نیست. حتّی قیصر امین پور نیز در غزلی خطاب به دوستان هنرمند چنین گفت :

این حنجره این باغ صدا را نفروشید

این پنجره ، این خاطره ها را نفروشید …

تنها ، به خدا دل خوشی ما به دل ماست

صندوقچه ی راز خدا را نفروشید …

هرچند در این ایام و در روزگار ما بسیاری از سرو قامتان شاعر و هنرمندان، از حداقل امکانات محروم اند و مثل خودت با سیلی صورت شان را سرخ کرده اند. با این تفاوت که تو همیشه به فرصت طلبان و زراندوزان دولتی و خصوصی حمله ور می شدی و آنان را با تیغ تیز شعر به وحشت می انداختی. چندان که جماعت زر و زور و تزویر، از یورش تو به ستوه آمده بودند و تو غرامت آن را پرداختی. غرامت آزادی بیان را! و از ادامه تدریس در دانشگاه آزاد ورامین و دانشگاه الزهرا(س) محروم و بیکار شدی و مثل من مستأجر نیز بودی. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

بی دلیل نیست که بعضی از رباعیات تو بر سنگ قبر شهدای زمان جنگ به تصویر نشست و نقش بست و باعث آرامش قلب مادران و پدران شهدا شد؛ خصوصاً این رباعی :

ما در ره عشق، نقض پیمان نکنیم

گر جان طلبد، دریغ از جان نکنیم

دنیا اگر از یزید لبریز شود

ما پشت به سالار شهیدان نکنیم

و همچنین این رباعی :

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت

با زخم نشان سرفرازی نگرفت

زین پیش دلاورا ، کسی چون تو شگفت

حیثیت مرگ را به بازی نگرفت !

در همراهی با انقلاب، آن زمان در سوگ شهادت استاد مطهری اینگونه آواز سر دادی :

هر چند شکسته ، ساز خوش آهنگش

در خویش فشرده مرگ ، تنگاتنگش

بر مزرع سرخ شیعه ، خوش می تابد

خورشید شقیقه ی شقایق رنگش

و در سوگ دکتر بهشتی نیز چنین مویه کردی :

در سینه چو خورشید ، دلی روشن داشت

یک دشت ستاره زیر پیراهن داشت

بیهوده مگوئید که عریان می زیست

شولای بلند عاشقی بر تن داشت

سید با تمام وجودش به مقتدا و پیشوایش حضرت امام(قدس الله)عشق می ورزید. تمامی شاعران آن ایام، به این مطلب آگاه بودند و ارادت و دلبستگی او را نسبت به امام خمینی، انقلاب اسلامی، شهدا و اسلام، و به ویژه شیعیان، بر کسی پوشیده نبود. این غزل شیوا و عاشقانه او را با عنوان«کرامات نورانی»که در زمان حیات پر برکت امام شهیدان سروده است، با تمام جان به تماشا می نشینیم :

هلا ، روز و شب فانی چشم تو

دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان شراب عطش می دهد

شگفت است مهمانی چشم تو

بنا را بر اصل خماری نهاد

ز روز ازل بانی چشم تو

پر از مثنوی های رندانه است

شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی جان من

منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب ها قدم می زند

در آفاق بارانی چشم تو

شفا می دهد آشکارا به دل

اشارات پنهانی چشم تو

هلا توشه ی راه دریادلان

مفاهیم توفانی چشم تو

مرا جذب آیین آیینه کرد

کرامات نورانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توأم

به آیات قرآنی چشم تو

چند دفتر شعر چاپ شده از زنده یاد دکتر سیّد حسن حسینی پیش روی ماست:

– همصدا با حلق اسماعیل ، سال ۶۳ ، چاپ سوّم، ۱۳۸۶

– گنجشک و جبرئیل ، نشر ۷۱ ، چاپ سوّم ، ۱۳۸۱

– نوشداروی طرح ژنریک ، نشر ۸۲ ، چاپ سوّم ، ۱۳۸۶

– ملکوت سکوت ، بهار ۱۳۸۵

– از شرابه های روسری مادرم ، پاییز ۱۳۸۵

– سفرنامه ی گردباد ، بهار ۱۳۸۶

– حمام روح ، ترجمه گزیده آثار جبران خلیل جبران ۱۳۶۳

– براده ها ، مجموعه نثر کاریکلماتور ۱۳۶۵

– بیدل و سپهری و سبک هندی ، ۱۳۶۷

– مشت در نمای درشت ، ادبیات و سینما ۱۳۷۹

– گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس ، نقد صریح ۱۳۸۱

– طلسم سنگ ، مجموعه نثرهای عاشورایی ۱۳۸۳

– تنها طرف آفتاب را گرفت ، مجموعه شعر ۱۳۸۹

– بال های بایگانی – ۱۳۹۱

– سکانس کلمات ، مقالات ، روایات و خاطرات ۱۳۹۲

دیدگاه سیدحسن حسینی

در باب شعر جنگ و دفاع مقدس

سختی های شعر جنگ

«برخلاف شایع، از جنگ سرودن یا شعر جنگ گفتن، کار ساده ای نیست؛ به ویژه درگونه های ادبی ایران و میراث ادبیات گذشته – به جز شاهنامه که بخش اصلی رزم های آن به حوزه اساطیر متعلق است – نمونه و الگویی ارزشمند از شعر جنگ وجود ندارد تا سرمشق معاصرین قرار بگیرد. گفتم که شعر جنگ گفتن، کار ساده ای نیست و به عنوان دلیل این مدّعا به اشعاری اشاره می کنم که برخی از شاعران نامدار معاصر به رسم موافقت و همراهی با ملت خویش در آن ایام(ایام جنگ) سروده اند.

مرحوم «مهدی اخوان ثالث» در غزلی با مطلع:«گرچه می بافند بهر شیرها زنجیرها ر بگسلند آخر زهم زنجیرها را شیرها»، با ته لهجه ای از شعوبی گری که در طول تاریخ، ویژگی صدای همه ایرانی های آزاده بوده و هست،

می نویسد:

عنترک صدام را با دار و دسته بزدلش

بر فراز دار رقصانی ام با زنجیرها

یا خانم «سیمین بهبهانی» که در غزل های عاشقانه و ایضاً نوآوری های عروضی، شهره عام و خاص است، پس از پایان یکی از عملیات ها و به رسم همصدایی با هموطنان خویش، شادمانه می سراید: «حمید آزاد شد، آزاد شد!»

حاصل کار دیگر شاعران نامی که در این عرصه طبع آزمایی کرده اند، خیلی شاعرانه تر و درخشان تر از سروده های مرحوم اخوان ثالث و سرکار خانم بهبهانی نیست .

تفاوت های شعر جنگ با شعر دفاع مقدس

۱ـ شعر جنگ در وجه غالب خود، خودجوش و بی غرض است. بر شعر جنگ سایه «سکه» و «کنگره سالانه» سنگینی نمی کند. شاعران شعر جنگ – خوب یا بد – هرچه سروده اند، بدون تکلّف و بدون توجه به مأموریت های اداری بوده. هیچ شاعری در آن روزگار، رباعی یا غزل نمی گفت تا صدای دهه خود باشد. این زمان برخی از جوانان را می بینیم که با چاپ یک مجموعه و تحت عنوان «سخن ناشر»، خود را صدای غزل یا صدای رباعی دهه خویش معرفی می کنند!

۲ـ اعتراض و هوشیاری نسبت به کجروی های داخلی و روند زراندوزی فرصت طلبان«تاجران خون»در شعر جنگ کمتر دیده می شود. جنگ علی القاعده مقوله ای است حماسی و هدف اصلی «پیروزی بر مهاجمین» براق تر از آن است تا به نگاه ها مجال دیدن دور و بر را بدهد. برخلاف شعر جنگ، شعر دفاع مقدس، کم و بیش از این معنی سرشار است. شاعران به بهانه نجوا با شهیدان، از رنگ پریدگی ارزش ها و کجروی های مرسوم گاه و بیگاه – تقلیدی و ابتکاری – پرده بر می دارند.

۳ـ در شعر جنگ، اسامی خاص مثل اسم افراد، اسم مناطق جنگی یا اسم جنگ افزارها نسبت به شعر دوره دفاع مقدس کمتر است. در شعر جنگ، کمتر شاعری برای قافیه کردن فی المثل ارتفاعات «کله قندی» ، «دشت عباس» ، «سومار» ، «فکه»و….. به انبان ذوقی خویش فشار می آورد. اما همین معنی در شعر دفاع مقدس – به ویژه اشعار سفارش داده شده توسط نهادهای ذی ربط – یک محور اصلی برای مضمون تراشی و دامنه دار کردن سخن است.

۴ـ در شعر جنگ، صنعتگری، یا ساده است یا اصولاً کمتر به چشم می آید، مگر در مورد شاعرانی که پیشتر شاعرانگی طبع خویش را به ثبوت رسانیده اند. ذیل همین محور می توان گفت که خیال و عنصر پر رمز و راز خیال انگیزی در شعر جنگ پیچیده نیست. چون واقعیت درشتناک جنگ از خیال شاعران رنگین تر است، اما در شعر دفاع مقدس می توان گفت خیل شاعران جوان تر که جنگ را از نزدیک ندیده اند و تصورشان از جنگ درگرو چند مستند تلویزیونی یا ویژه نامه مطبوعاتی است،به پر و پای خیال می پیچیند. این نسل گریزی از تخیل کردن جنگ ندارد و البته کار این تخیل گاه به وادی های صعب العبور تکلف هم می کشد.

۵ـ شعر جنگ، گاه به روایت رسمی و دولتی جنگ در برخی مقاطع بسنده می کند و شبیه بیانیه های ستاد مشترک می شود. البته گزیده حاضر از این «بیانیه های منظوم» خالی است و اگر قرار بود جایی برای اشعاری از این دست در این گزیده یافت شود، حجم کتاب به چندین برابر حجم فعلی می رسید. اما یکسره خالی بودن این سروده ها از جوهره شعری و رها کردن جانب «ادبی»مطلب، به حذف این سروده ها از این مجموعه رأی مثبت داد.

۶ـ در شعر جنگ، لحن یأس و ناامیدی و روایت شکست های مقطعی نیست یا اگر هست، با وعده پیروزی نهایی توأم و عجین است. اما صبغه شکار شعر دفاع مقدس، نوعی یأس و دلگرفتگی و گاه ناامیدی است که گاه با بارقه های حماسی استتار می شود .

در شعر جنگ، صنعتگری یا ساده است یا اصولاً کمتر به چشم می آید، مگر در مورد شاعرانی که پیشتر، شاعرانگی طبع خویش را به ثبوت رسانده اند. ذیل همین محور می توان گفت که خیال و عنصر پر رمز و راز خیال انگیزی در شعر جنگ پیچیده نیست.

۷ـ در شعر جنگ، «من فردی»شاعر جای خود را به «من جمعی» می دهد . فردیت شاعر در مابقی رزمندگان و حامیان نبرد تا سرحد امکان حل و کمرنگ شده. همین امر باعث می شود تا کمتر دنیای درونی شاعر با واقعیت های بیرونی جنگ، همآغوشی کند. یکی از دلایل این امر، همان رنگین تر بودن واقعیت جنگ از خیال شاعران است. از اینرو می توان شعر دوره جنگ را که بی شباهت به نوعی «محاکات » نیست، به گرایش کلاسیسم نسبت داد و شعر دوره دفاع مقدس را به گرایش رمانتیسم. شعری که در آن «من فردی»حضور به هم می رساند و خیال، مجال بال گستری بیشتری می یابد.

۸ـ تفنن در اوزان عروضی و گاه به سراغ بحور نامطبوع – یا نامتبوع – رفتن و ایضاً آوردن «و»های متعدد در اوایل و اواسط ابیات یا مصراع ها و حتی اتخاذ لحن خاصی در شعر خواندن که به ناله کردن بی شباهت نیست، از سوی آقایان و به ویژه خانم های شاعر و ….. از ویژگی های مشهود در شعر دفاع مقدس است؛ و البته حکایت از نوعی تکلّف برای سرودن و فقر معنایی و بی حوصلگی عروضی نیز می کند.

راقم این سطور، روزی را به یاد می آورد – در سال های جنگ – که در یکی از جلسات شعری، مسئولی از مسئولان فرهنگی – تبلیغی این مملکت حاضر شد و پس از شنیدن اشعار جوانانی که در تب خلاقیت می سوختند و با هر شرایط نامطلوبی می ساختند و از دو سو دامن اعتقاد و ادبیات را محکم گرفته بودند، من باب ارشاد و تبلیغ فرمود:«سعی کنید سروده هایتان مثل شعرهای برادر آهنگران باشد.»!

در این روزگار بحمدالله دیگر کسی نمی تواند مقام و منزلت ادبیات را تا سرحدّ یک وسیله صرف برای تحریک و تهییج پایین بیاورد. امروز فکر نمی کنم مسئولی، از شاعران طلب نوحه ها، روایت عامیانه از جنگ یا هر موضوع دیگر داشته باشد. میدان و دروازه ابداع تا بامداد حشر، روی نسل جوانی که شعر را جدی گرفته، باز است:

ای جوان سرو قد گویی بزن

پیشرفت کز قامتت چوگان کنند»

(برگرفته ازمقدمه کتاب«شعر جنگ و دفاع مقدس»

به قلم دکتر سیّدحسن حسینی)

***

دکترسیدحسن حسینی با قامتی بلند و چون سرو سهی با وقار و بردبار، با شانه های ستبر و روی گشاده، بسیار جدّی، دانا،تیزهوش،متفکّر، باخرد،آینده نگر،بسیار حساس و متعصّب نسبت به شعر،ادبیات،اسلام، امام خمینی، انقلاب و شهدا بود. همه این موارد و خصوصیات و توانایی ها، از او شاعری شاخص و حکیم ساخته بود.

سیّد به احکام اسلام و عدالت مقیّد بود و با عزمی راسخ، حامی ستم دیدگان و تهیدستان بود. هیچگاه کژی ها و ناراستی ها را بر نمی تافت. از محتکران و فرصت طلبانی که به اموال و بیت المال چشم دوخته بودند و تعرض داشتند، سخت متنفّر بود. او در سال های ۵۹ و ۶۰ در رادیو ارتش فعالیت های فرهنگی و ادبی را ساماندهی کرد و از سال ۶۰ در روزنامه جمهوری اسلامی به خیل یاران شاعر و نویسنده چون:سیدمهدی شجاعی،قیصر امین پور،یوسفعلی میرشکاک،احمد عزیزی،مرتضی سرهنگی و محمدعلی محمدی پیوست و نیمه سال ۶۰ به اتفاق قیصر امین پور انجمن شعر حوزه اندیشه آن روزگار یا حوزه هنری امروز را تأسیس و راه اندازی کرد. از اوایل سال ۶۱ من نگارنده نیز به جمع این یاران شاعرو عاشق پیوستم.

code

نسخه مناسب چاپ