هنگامی که بیماران و یا مریضدارانِ نسخهبهدست و یا دربهدرانِ تکنسخهای را مینگرم، که شهر را برای تهیهی یک قرص یا شربت و یا یک آمپول درمینوردند، با خود میگویم: آیا این بدیهیترین حق حیات، دارو برای زندهماندن، نیز باید گروگان ثروتاندوزی کسانی شود؟ بهتر بگویم: مردم تا کجا باید در گروی اشتهای سیریناپذیر عدهای برای انباشت پول و ورم پرخواهی و تورّم پرخوری عدهی قلیلی باشند؟
با حذف ارز ترجیحی از سبد دارو به بهانهی حذف واسطهگری، گویا مزاحمهایی را «اسماً» از مسیر تهیهی دارو برداشتند، اما منتفعان اصلی همچنان در مبدأ این مسیر چنبرهی پیچیدهتری زدند و این نکته را البته اهل فن(!) بهتر از ما میدانند و ظرائفش را درک میکنند.
در زمانی که خوراکِ عملآمده و کنسروشدهی گربه و سگ برای دلدادگان زندگی با این دو زبانبسته با انواع ارزها و طولها(!) در دسترس است، شوخی و بلکه بازی با داروی مردم الحق جگر شیر میخواهد و البته دلی مطمئن از عدم نظارت و بازرسی و پیگیری.
در یک گفتوگوی زندهی سیمایی، نایب رییس مجلس، ضمن ادعای در دستداشتن اسناد و مدارکی در زمینهی سوءاستفادههای مشمئزکننده در این مورد، به عددی سرسارمآور و نجومی اشاره کرد بدین مضمون، که فردی مسئول در گذشتهی نه چندان دور وزارت بهداشت و درمان، از طریق شرکت خصوصیِ خود داروهایی را وارد و به قیمت هزاروپنجاه برابر بیشتر به یک شرکت دولتی که خود مدیرعامل آن است فروخته است. این مدعیات و این ارقام، یا بلوف است یا حقیقت؛ یا لااقل بخشی از حقیقت. سؤال این است: چه مرجعی و چه زمانی بالاخره به این نوع گزارشها رسیدگی خواهد کرد؟؛ مهمتر آن که، در صورت صحت، مردم نیازمند دارو برای زندهماندن، سرانجام چه زمانی از چنبرهی این مافیاها خلاصی و رهایی خواهند یافت؟
یکبار دیگر به عدد پیشگفته دقت کنید! سخن از دوبرابر و سهبرابر و دهبرابر نیست؛ هزاروپنجاه برابر! ما که دیگر از تصور اعداد کم آوردهایم!
…اما کسانی که از سودجویی در قبال سلامت و زندهماندن مردم هنوز و همچنان کم نیاوردهاند و هوشمندانه(!) از این صندلی به آن صندلیِ مسئولیت جابهجا میشوند و کَکِ مبارکشان نمیگزد، به راستی سفرههای خود و فرزندانشان را با چند شیشهی خون آذین ببندند تا خود بگویند دیگر بس است!؟