به مناسبت اول اردیبهشت‌ماه، روز بزرگداشت سعدی
سعدی، راهگشای انسان‌ها در مسیر پرپیچ و خم زندگی
 

پدر مرحومم ملاهاشم مومنی از شیفتگان و دوستداران شعر و ادب بود و خود نیز گهگاه شعر می‌سرود، با دیوان شعرای قدیم و معاصر حشر و نشر داشت و مجموعه‌ای از اشعار شاعران کشورمان را تحت عنوان «منتخب الاشعار» از خود به یادگار گذاشته است. در میان خیل عظیم شاعران این مرز و بوم با چند تن از آنان بسیار مانوس بود. از شاعران معاصر با ایرج میرزا، میرزاده عشقی و صامت بروجردی اخت بود و دیوان اشعار هر ۳ را در کتابخانه جمع و جور، ولی پربارش داشت و مطالعه می‌کرد.

و اما از میان شاعران روزگاران گذشته بیش از همه با سعدی بزرگ رفیق بود. از همان دوران کودکی که پا به مکتب گذاشته و خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود، مثل همه مکتب رفته‌های آن روزگار در کنار درس‌های رایج در مکتب همچون عم جزء و نصاب الصبیان، از نخستین کتاب‌هایی که آموخته بود، گلستان سعدی بود. من نیز از همان اوان طفولیت هرازگاهی گلستان سعدی را در دست پدر می‌دیدم، کتابی در قطع جیبی از انتشارات امیرکبیر با عمری قریب به ۵۰ سال که از جمله یادگارهای ارزشمندی است که از آن پیر فرزانه برجای مانده و به من رسیده و اگر چه بر اثر مرور زمان کمی فرسوده شده، ولی هنوز سرپاست و زینت‌بخش کتابخانه‌ام است. پدر با گلستان بسیار دوست بود و چون بارها و بارها این کتاب ارجمند را خوانده بود، بسیاری از حکایات و اشعار آن را از حفظ داشت و به مناسبت‌های مختلف برای سخنان خود از اشعار و حکایات آن، شاهد مثال می‌آورد.

به عنوان نمونه هرگاه سخن از سخنان پرشور و حرارت، ولی بی‌عمل برخی از افراد به میان می‌آمد، از زبان سعدی می‌گفت:

«سعدیا گر چه سخندان و مصالح‌گویی

به عمل کار برآید به سخندانی نیست»

و آنگاه که دامنه‌ حرف به خانه و خانواده و مسائل مربوط به آن کشیده می‌شد، این ۲ بیت را از سعدی به عنوان شاهد مثال می‌آورد که:

«زن خوب فرمانبر پارسا

کُند مرد درویش را پادشا»

و:

«زن بد در سـرای مـرد نکـو

هم درین عالم است دوزخ او»

و چون سخن از دلاوری، شجاعت و جنگاوری و پرهیز از کاهلی و تن‌پروری به میان می‌آمد، با این بیت از سعدی سخنان خود را زینت می‌بخشید که:

«اسب لاغر میان به کار آید

روز میدان نه گـاوپـرواری»

و پیرامون تاثیر همنشین و هم صحبت در خلق و خوی و رفتار و گفتار انسان، این چند بیت را از دیباچه گلستان شاهد مثال می‌آورد که:

«گلی خوشبوی در حمام‌روزی

رسید از دست محبوبی به دستم

بدو گفتم که مشکی یا عبیـری

که از بـوی دلاویـز تـو مستـم

بگفتـا مـن گلـی ناچیـز بـودم

ولیکن مدتـی بـا گُـل نشستـم

کمال همنشین در من اثر کـرد

وگرنه من همان خاکم که هستم»

خلاصه آنکه گلستان سعدی به قول حضرت حافظ برای پدر، رفیق گرمابه و گلستان بود و هرگاه بر سبیل تفنن قلم به دست می‌گرفت تا چیزی بنویسد، حکایات و اشعاری از گلستان را قلمی می‌کرد و در کتاب کشکولی هم که از خود به یادگار گذاشته است، از این کتاب گرانسنگ بسیار یاد کرده و حکایت و شعر آورده

است.

البته در میان آثار سعدی این فقط «گلستان» نبود که پدر را مجذوب خود کرده بود، بلکه بوستان، هم در این زمینه دستکمی از گلستان نداشت و با بوستان هم همنشین و مانوس بود، هر چند در این همنشینی و مصاحبت ۸۰ ساله با سعدی و اشعارش، سهم گلستان

بیشتر بود.

پدر، سعدی را نماد یک حکیم الهی می‌دانست که سخنانش برخاسته از بینشی عمیق و دانشی وسیع است و جمله به جمله آثارش می‌تواند راهگشای انسان‌ها در مسیر پرپیچ و خم زندگی باشد و با استفاده از سخنان و اشعار او می‌توان جامعه‌ای فرهنگمدار و ارزشی ساخت.

به هر حال در طول چهل و اندی سال که در محضر پدر بودم، از نزدیک شاهد علاقه وافر او به سعدی بودم و بسیاری از حکایات و اشعار سعدی را از زبان او شنیدم و از رهگذر دوستی پدر با سعدی، من هم از ارادتمندان این شاعر فرزانه شده‌ام و از مطالعه آثار او غافل

نیستم.

محتشم مومنی (سامان) ـ اراک

نسخه مناسب چاپ