معلم عشق و اخلاق
از یک گلستان واقعیت تا صد بوستان حقیقت.../نیما فاضل
 

سحرگه ماه رمضان است و مصادف با اول اردیبهشت جلالی…. چون توسن خیال را رها می کنم، به دور دست های زمان و مکان می تازد…. همره کاروانیان صحاری قفر عرب به امید وصال کعبه پیماید… یا خود را در صنعا ماتم دار کودکی نوباوه می یابم…. یا در زی غلامان در خندق حلب به کار گل واداشته شده ام… یا گرفتار درد بی درمان هم‌نشینی با همسری تندخو گرفتار آمده ام…. در بازار کوفه بی پایی را می بینم تا خدای را شکر کنم و بر بی کفشی صبر… گاهی در خوف حرامیان در مسیر و گاهی در جامع بعلبک خطبه خوان …. جان به معجزتی از شمشیر کافری در سومنات به در می آورم و گاه در وادی ابیورد گرفتار دو رهزن که به دست یکی چوبی و آن دیگری کلوخ کوبی… زمانی دل بر سیه چشمی لطیف پیکر هرز می رود چنان که افتد و دانی، و گه نکته گیر این که چرا ز همرهان کسی سر بر نمی دارد که دو گانه ای به درگاه یگانه بگزارد…
اری سخن از افصح المتکلمین، الشیخ الامام المحقق، ملک الکلام… ابومحمد مشرف الدین مصلح بن عبدالله بن مشرف… سعدی شیرازی است….
سخن از سعدی سهل است اگر به بیکرانگی این دریای خروشان نظم، نثر، خطبه، شعر، بیان، تفسیر، قصیده، غزل خوان و… ورودی صورت گیرد…
اما پرداختن به سعدی بسیار سخت و پیچیده است اگر علاوه بر وسعت گفتار به ژرفای مقصود و مقصد این خداوندگار فصاحت و بلاغت غوری صورت گیرد…
سخن سعدی کمال بیان است و حد اعلای فصاحت و بلاغت… حکایات گلستانش در ضمن این که نهایت ایجاز و گزیده گویی را حکایت می کند سخت پر مایه و آهنگین و در نهایت استواری است… در زمانه ای که مغلق گویی… مطنطن گفتن…. مصنوع بیان کردن یک ارزش حکیمانه و مایه فخر کاتبان و خطیبان است… در عصری که وصاف الحضره با ان پیچدگی و تکرار مفاهیم در قالب واژه های متفاوت، طویل، و غریب است؛ ما گلستان را بسیار ساده و روان، خوش بیان و خوش اهنگ، و در ضمن عامه فهم می بینیم… اصلا همه عوام‌الناس ماهی مقصود را در حد استطاعت از گلستان صید می کنند…
هدف سعدی بالاتر از به رخ کشیدن قدرت بیان و شیوه نوشتار است… سعدی در گلستان به استادی و رندی تمام به انعکاس واقعیت جامعه زمانه اش پرداخته است… یک جامعه فعال، جان دار، گرم… پر حادثه… اصولا خواننده ناخود اگاه خواننده همراه سعدی می شود در سفر حجاز دلواپس، و در اسارت فرنگیان هم دردش می شود. در کار گل در خندق طرابلس هراسان می شود از حرامیانی که در پشت سر هستند و امیدوار می شود از حرم که در پیش است… گویی او را می بیند بر سر منبر جامع بعلبک یا حوصله ات چون او سر می رود از سفر طویل آن بازرگان آزمندی که سعدی را در کیش به حجره اش مهمان کرده بود…
آری سعدی دنیای واقعی با همه تلخی ها و شیرینی هایش.. با همه زشتی ها و زیبایی هایش.. با همه رنج ها و شیرینی هایش… با همه سعادت و شقاوتش. را در گلستان منعکس کرده است… در گلستان حرص، آز، ریا، ربا، تجاوز، ظلم، بیعدالتی، زهد فروشی، دین را سفره غارت نمودن، زعارت طبع ادمی، نقص عقل و همه بدی ها و پلیدی هایی که در نفس آدمی است را گوشزد کرده است…
دنیای گلستان نه دنیای خیالی و یکسر یوتوبپایی رویایی است… نه سراسر دیار شیر و عسل است و نه همه آسمان آن تاریک است و نه همیشه از ابرهایش حرمان و تلخی می بارد… همه تضادها و تفاوت ها… گونه گون.، درهم و برهم، از همه رنگ و سلک…. کاملا الوان است…. جاری است و پر قال و قیل…‌ گلستان آئینه تمام نمای جامعه است… بسان فیلمی رنگی، شفاف، پر از شور و حرکت… و این هنر سعدی است که ما از ورای قلم وسخنش اینچنین خود را به واقعیت جاری عصر او نزدیک و همراه می پنداریم…
اما سعدی تک بعدی نیست. سعدی گرچه در گلستان بسان یک وقایع نویس امور جامعه تجلی کرده است و استادانه آنچه هست را نشان داده است اما او به زیبایی هر چه تمام تر به آنچه باید باشد هم اشاره کرده است.
بوستان یا بقول خودش “سعدی نامه” در واقع مانیفست ونقشه راه و دستور العمل ساخت جامعه ای است که باید باشد. سعدی بسیار جامع الاطراف و همه جانبه فکر می کرده است. او واقعیت موجود را با همه کم وکاستی ها و ضعف ها و قوت ها نشان داده، سپس در بوستان به حقیقت انسان پرداخته است.
او در بوستان به ترسیم سیمای انسان کامل همت نموده و صفات عالیه و انسانی را شرح داده است. نوع دوستی را نشانه آدم بودن دانسته، تربیت اخلاقی را در سیر به کمالات لازم شمرده، توجه به نکات اخلاقی را لازم دانسته، از حق دوست گفته تا حقوق جامعه، از حیوانات هم دریغ نکرده و جان شیرین مورچه را هم یادآور شده است. سعدی نوع‌دوستی، محبت،شفق، یاری و مددکاری به ابناء بشر فارغ از رنگ و سن، جنس و دین و مرز را لازمه تعالی معرفتی شمرده است… خود بینی، خود خواهی و خود پرستی را آفت اصلی و بیماری خطرناک روحی قلمداد نموده است. عروج آدمی به مرحله آدمیت را ناشی از ارتباط با مبدأ خلقت ودر پرتو عشق ابدی و ازلی می داند.
عشق در کلام سعدی معنای بسیطی دارد. به معشوق نگاهی از سنخ نگاه عارفان و متصوفه ندارد که از زمین جدا شود یا در عالم تجرید فنا و مستغرق گردد. عشق در بیان سعدی منحصر به آن آتشی که خرمن بایزید، بوسعید و پیر خرقان را آتش زد و منصور را رقص کنان به پای دار کشاند نیست.
در نگاه سعدی عشق هم زمینی است و هم آسمانی… عشق شوری است که در دل جوان می افتد. برخاسته از شور جوانی و خواهش های مرسوم عهد بلوغ است؛ چنان که افتد و دانی. شاید راز محبوبیت سعدی در همین صداقتش باشد. او بسان زهدفروشان و ریاکاران عشق زمینی و گذراندن لحظات سکر آور و مستی فزا با سیه چشمان. کمر باریک و خوش روی فتان را نه کفر می‌پندارد نه حرام می دارد و می داند.
بلکه نشان می دهد که خودش در این نوع عشق بسیار چیره دست بوده و دلش بیقراری ها می نموده است… البته در همین عشق هم محدود و محصور نیست و مرادش از عشق یکسر شب گذرانی های عاشقانه و هوس بازانه نیست! گرچه از شیرینی ان هم با شوق یاد آورده است… اما عشق در نگاه او یک جذبه دائمی. فراگیر و ابدی است…. عشق الهی و فریبایی یار واقعی را سخت ستوده و آدمی را به آن تشویق کرده است.
البته نه بسان عارفانی چون عطار و مولانا و…، اصلا عشق در نگاه سعدی منحصر به یک جهت نیست، فقط آسمانی نیست… گرچه مایه هایی از عرفان و سلوک
الی الله در کلامش مشهود است اما سعدی به یک عشق جامع الاطراف نظر دارد. عشق به همنوع. عشق به آدمیت. عشق به زیبایی های اخلاق. عشق به موجودات از جماد و نبات و جاندار. همه و همه در نگاه سعدی لازمه عشق به پروردگار و همدلی با آفریده هاست. راه سعدی برای قرب خالق، از میانه جامعه و با همسازگری با مخلوق می گذرد.
خودشناسی مقدمه دیگر شناسی و شناخت همه تجلیات خلقت ادمی را به معرفت خالق رهنمون می شود.
سعدی آز، طمع و حرص را قید و بندهای آدمی می‌داند و قناعت و فروتنی و همدلی را بال و پر پرواز نشان داده و معرفی نموده است. دنیای مطلوب سعدی، جامعه‌ای است که بر پایه اخلاق بنا شده است. راست گویی، صداقت، دوری از دروغ، ریا و فساد اخلاقی، صمیمیت، الفت، شفقت، سخاوت، دستگیری، خوش رویی، خوش زبانی، خوش دلی و مماشات و مدارا با نوع بشر از ارکان اساسی مکتب سعدی است.
‌سعدی فقط شاعر زیبایی ها نیست… بلکه او هم مداح است و ما مداحی‌هایی در مدح پادشاه سلغری اتابک ابوبکر سعد بن زنگی و سایر بزرگان فارس از او سراغ داریم… اما مدیحه سرایی سعدی یکسر در گنده‌گویی، فضل جویی و تملق گویی خلاصه نمی شود بلکه ضمن ارج نهادن به شخص حاکم یا فلان بزرگ… او را تادیب و تربیت هم می کند که شخصیت فقط با قدرت کسب نمی شود، شلاق تنبه کلام سعدی، عدالت جویی، دلسوزی برای مردم، احسان، جوانمردی و فضایل دیگر را هم تذکر می دهد.
کلام سعدی در بیان همه مدایح، مراثی، قصیده، غزل، حکایت، به نظم و به نثر، نه سرد و بی روح است، نه نخوت آمیز، و نه مهیب و ترساننده، و نه از بالای برج عاج. کلام سعدی گرم و صمیمی است و در ذات خود طنز و حلاوت خاصی دارد. شعر او را نمکدان شعر فارسی شمرده‌اند.‌ اصلا کلامش مطایبه آمیز و بسیار خوشمزه و نمکین است و هماره بر دل می نشیند.
او خدای کلام است و آشنایی اش با ادبیات و شعر عرب زبانش را در گستردگی دایره واژه باز گذاشته است. اما این استاد پرآوازه هرگز جهت خودنمایی و علم فروشی به کلام فروشی نیفتاده است و سعی وافر داشته مقصد و مقصودش را به فارسی و زبان متعارف بگوید.
در این راه چه بسا به هزل هم رسیده باشد که هزل هم بخشی از فرهنگ عامه و مردمان است. گرچه پرده دری اش تا مرز سوزنی نرسیده است اما گاهی چنان رکیک سخن گفته که آدمی فراموش می کند این سعدی خداوندگار اخلاق است که چنین بی محابا قلم بر کاغذ نهاده است و این وجه هم از توانمندی های او و شاید منعکس کننده آن باشد که در آن دوره بود؛ یعنی به ابتذال افتادن جامعه ناآرام عهد مغولی است. همان فرهنگی که مطایبات و هزلیات عبید هم محصول ان است.
آری دنیای واقعی گلستان دانشگاه جامعه شناسی و بوستان نقشه راه منزلگه خوشبختی است که سعدی به هنرمندی هر چه تمام تر نشان داده است. بی دلیل نیست که گفته می شود اگر به جز سعدی سخندانی در ادب فارسی نبود باز فرهنگ فارسی دین خود را به بشریت ادا کرده بود…
اول اردیبهشت جلالی یاد روز سعدی بزرگ گرامی باد

code

نسخه مناسب چاپ