در شرایطی که گروه آزمایشی علوم تجربی، ۶ر۳۸درصد داوطلبان کنکور ۱۴۰۱را به خود اختصاص داده است، و از مجموع ظرفیت پذیرش در این گروه، حدود ۱۴درصد مربوط به سه رشته پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی است، شعبدهبازانی در برخی مؤسسههای کنکور از کلاههای جادوییشان، فرمولهایی را خارج میکنند که امکان پاسخ دادن به سؤالهای شیمی، ریاضی، زیستشناسی و … را فراهم و قبولی شما را در کنکور رشتههای خاص، تضمین میکند.
خبرگزاری ایسنا در این رابطه گفتگویی با پروفسور مجتبی شمسیپور استاد ممتاز دانشگاه رازی کرمانشاه انجام داده است که در ادامه میخوانیم. گفتنی است رئیس انجمن شیمی ایران، چهره ماندگار شیمی در دومین همایش چهرههای ماندگار (۱۳۸۱)، سرآمد علمی کشور در سال ۱۳۹۹، عضو وابسته گروه علوم پایه فرهنگستان علوم، برنده جایزه شیمی سال ۲۰۰۶آیسسکو و دانشمند برتر جهان اسلام تنها بخشی از افتخارات این استاد فرهیخته است.
«سال ۱۳۲۸در شهر کرمانشاه به دنیا آمدم. پدرم یک نجار ساده بود و مغازه کوچکی داشت و مادرم، دختر یکی از روحانیان بزرگ شهر بود. با روزهای سختی بزرگ شدیم. مادرم خیلی بُلندنظر بود و هیچ وقت حتی به خانوادهاش در مورد کم و کسری که در زندگی داشتیم چیزی نمیگفت. ما پنج فرزند بودیم. تا کلاس دهم اصلاً اسم دانشگاه را هم نشنیده بودم. همان سالها دبیری داشتیم – آقای علایی – که ما را با موضوع کنکور و دانشگاه آشنا کرد. روی تخته به زبان محلی نوشت «دانشگاه پِلیس» و به ما میگفت اگر کنکور بدهیم، وارد دانشگاه میشویم؛ اول اسم دانشگاه افسری و بعد دانشگاه پِلیس را نوشت، چون در منطقه ما جوانها خیلی به نظامیگری علاقهمند بودند. آنجا بود که تازه با مفهوم دانشگاه آشنا شدم.
آن زمان برای ثبتنام در امتحانات کنکور باید پول میدادیم و فراهم کردن این پول برای من خیلی سخت بود. باید بلیط اتوبوس میگرفتم و برای ثبتنام در امتحانات به تهران میآمدم. استعداد داشتم، اما امکانات کافی در اختیارمان نبود و به همین دلیل یک سال پشت کنکور ماندم و در نهایت سال ۱۳۴۸در کنکور دانشگاه صنعتی آریامهر سابق (صنعتی شریف) پذیرفته شدم. برای انتخاب اولیه رشته تحصیلی مُردد بودم. دبیری داشتیم – دکتر «کاکیان» از سنندج – که ایشان کلاس یازدهم دبیر ما بود؛ دبیر سختگیری که خیلی خوب تدریس میکرد. دبیر دیگری هم در کلاس دوازدهم داشتیم که شاگردان را خیلی به شیمی علاقهمند میکرد. فکر میکردم نمیتوانم در رشته مهندسی مکانیک یا برق قبول شوم؛ بنابراین رشته شیمی را انتخاب کردم که خدا را شکر در این رشته پذیرفته شدم.
مرحوم مادرم هزینه چند ماه اولیه تحصیل من را با سختی فراهم کرد تا اینکه از سال دوم به عنوان معلم حق التدریسی در یکی از مدارس جنوب تهران با حقوق ماهیانه دویست تومان مشغول تدریس شدم و با بخشی از این پول اتاقی را با ماهی شصت تومان در جنوب تهران اجاره کردم و تمامی مخارج دیگر زندگیام را به زحمت با باقیمانده این حقوق تأمین میکردم. زمان دانشجویی بهویژه چند ترم اول برای من دوران بسیار سختی بود.
پس از فراغت از تحصیل در این دوره، سال ۱۳۵۲بلافاصله در کنکور اختصاصی دوره فوق لیسانس دانشکده شیمی با رتبه اول قبول شدم و به مدت دو سال در شاخه «شیمی تجزیه» به تحصیل ادامه دادم. در دوره فوق لیسانس شرایط مالی بهتری داشتم و سال اول ۴۰۰تومان و سال دوم ۹۰۰تومان حقوق میگرفتم و با همان حقوق دانشجویی ازدواج کردم. از دو نفر از استادانم هم برای ازدواج کمک خواستم و با ۲۰هزار تومان قرضی که گرفتم در ترم آخر فوق لیسانس ازدواج کردم.
همان زمان قرار شد برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا راهی آمریکا شوم. به توصیه اکید و معرفی استادانم برای گرفتن بورس دانشگاه صنعتی اصفهان معرفی شدم. دانشگاه صنعتی اصفهان شعبهای از دانشگاه صنعتی آریامهر محسوب میشد و پسر یکی از ژنرالهای رده بالای ارتش شاه، رئیس وقت آن دانشگاه بود و شخصاً مصاحبه میکرد. ابتدا در ابتدا با بورسیه من موافقت نشد، اما استادان دانشگاه خیلی از من حمایت کردند، چون درسم خوب بود، آزمایشگاه و کلاسها را اداره میکردم و در کل دانشجوی خوبی بودم. در نهایت هم بنا شد با رئیس دانشگاه صنعتی اصفهان مصاحبه کنم.
در زمان مصاحبه، پرونده تحصیلی من دست ایشان بود. من در دوره لیسانس به دلیل فقر و مشکلات زندگی که بهویژه در ابتدای تحصیل داشتم، معدل چند ترم اولم خوب نبود. به نمرات من اعتراض کرد. گفتم آقای دکتر، شما هم اگر جای من بودید و با این شرایط سخت اقتصادی تحصیل میکردید بهتر از این نمره نمیگرفتید. لطفا به نمرات درسی من در سالهای بعدی هم نگاه کنید که ایشان از دست من عصبانی شد و گفت که زبان هم داری! من نمیدانم استادان شیمی، چرا برای دادن بورس به شما این قدر اصرار دارند؟! نهایتاً با بورس من موافقت شد و برای تعهد بازگشت از آمریکا از من سند یک ملک ۲۰۰هزار تومانی خواستند که البته این موضوع به هیچ عنوان در وسع من و خانوادهام نبود. حقوق استاد در آن زمان سه تا چهار هزار تومان بود. ۱۰نفر از استادانم بدون هیچ ادعایی نفری ۲۰هزار تومان برای من سفته امضا کردند و تعهد برگشت مرا دادند. هرجایی که صحبت کردهام به این نکته اشاره کردهام که چطور استادان دانشگاه به این شکل از دانشجوی خود حمایت کردند. این افراد به معنای واقعی استاد بودند.
با نامه پذیرش دانشگاه «میشیگان» به سفارت آمریکا رفتم و برای ویزا اقدام کردم. جالب این بود که در آن زمان نمیدانستم که برای ویزای همسرم لازم است ایشان شخصاً حضور داشته باشد (باخنده) و بنابراین همسرم مجبور شد بعد از من برای ویزا اقدام کند و یک ترم بعد به آمریکا آمد و به کالج رفت.»
پروفسور شمسیپور یکی از چهرههای علمی دغدغهمندی است که معتقد است آنچه شاهد آن هستیم، «نه فرار مغزها، بلکه فراردهی مغزها» است:
وی میگوید: خداوند بالاترین سرمایهای که به کشور ما عطا کرده است، جوانان با استعداد است و سرمایهای بالاتر از این وجود ندارد. من در آمریکا تحصیل کردم؛ آنجا وقتی یک آمریکایی از من میپرسید چه رشتهای درس میخوانی و میگفتم شیمی، برایش کمی عجیب بود. جوانان آنجا بیشتر به دنبال رشتههای حقوق و ادبیات و امثال آن هستند. آنچه آمریکا را سرپا نگه داشته است، مهاجران هستند و با حضور تحصیلکردههای چینی و ایرانی و هندی اصلاح ژن میکنند.
ایجاد آزمایشگاه های مرجع
واقعا تأسف میخورم که با سیل مهاجرت جوانهای تحصیل کرده کشورمان روبرو هستیم. ما در کشور خودمان عُرضه نداریم برای عزیزترین و تواناترین قشر کشورمان شغل ایجاد کنیم و در نتیجه راه فراری دادن مغزها از کشور را به دست خود هموار مینماییم. الان بسیاری از خانوادهها مجبورند فرزندان خود را راهی خارج از کشور کنند. در این مهاجرت فقط خانوادهها نقش ندارند، بلکه نظام اجتماعی ما هم در آن نقش عمده دارد. اگر جلوی این فساد گرفته نشود و به همین شکل ادامه دهیم، باوجود اینهمه دستاورد علمی که در چهل و چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی بهدست آوردهایم، جوانان توانمندی که تربیت کرده ایم و اینهمه امکانات و سرمایههای الهی که در مملکت وجود دارد، بیم آن میرود که در دسترسی به اهداف عالی خود با مشکلات بیشتری مواجه شویم.
آن کسی که میتواند بر این مشکلات غلبه کند، نسل جوان است؛ جوانی که هنوز آلوده دنیا نشده است. به عوض فراری دادن این مغزها به خارج از مرزهای خود، از ظرفیت این جوانان باید در اصلاح امور کشور خود استفاده کنیم. هرجا از آنها استفاده کنیم اصلاح میشود، مگر اینکه ناکسان آنها را آلوده کنند. این ناکسان و افراد فاسد مالی و اخلاقی، علف هرزی هستند که همه محصول را از بین میبرند. راهکار علاج این مسأله، تضمین سلامتی نظام با استفاده از این نسل جوان سالم و تحصیلکردهای است که در کمال تأسف، امروزه بیشغل و درآمد هستند و لاجرم در شرف مهاجرت!
فرهیختگان و پژوهشگران کشور بارها در مصاحبههای مختلف، بر ضرورت وجود آزمایشگاههای مرجع تأکید و این موضوع را یکی از نیازهای اساسی کشور بیان کردهاند. آزمایشگاههای مرجع، امکان تستهای کنترل کیفیت با استفاده از استانداردهای بینالمللی و استاندارهای مورد نظر کارفرما را فراهم کرده و اطمینان لازم برای کارفرما در زمینه به کار بردن محصول در صنعت یا بخش مورد نظر را ایجاد میکنند.
یکی از وظایف مهم دولت این است که در حوزهها و پروژههای پیشران کشور، آزمایشگاههای مرجع ایجاد کند. ایجاد آزمایشگاه مرجع، کار حاکمیتی است و معمولاً به دلیل اینکه کار سودآوری نیست، حاکمیت باید از بخشهای غیردولتی و خصوصی برای این کار حمایت کرده یا خود دولت، این آزمایشگاههای مرجع را ایجاد کند. این کار علاوه بر رفع یکی از نیازهای اساسی کشور، زمینهساز اشتغال بسیاری از نخبگان و جوانان تحصیلکرده خواهد بود.
بسیاری از کشورهـا آزمایشگاههـای ملـی (National Labs) دارند که وابسته به دولت نیستند، ولی به نوعی دولتی محسوب میشوند و درآمدشان را خودشان تأمین میکنند. اولین آزمایشگاه ملی جهان درجنگ جهانی دوم در زمینه تحقیق در صنایع هستهای اوهایوی آمریکا تأسیس شد.
برخی از این آزمایشگاهها به قدری وسیع هستند که ۷۰-۶۰هزار فارغ التحصیل دکترا در آنها مشغول به کار هستند. هرکدام از این آزمایشگاههای ملی مربوط به یک صنعت خاص هستند؛ به عنوان مثال آزمایشگاه ملی یک ایالت مربوط به خودرو است و آزمایشگاه ایالت دیگر مربوط به صنعتی دیگر. این آزمایشگاههای ملی، فارغالتحصیلان دکترا رشتههای مرتبط را جذب کردهاند.
یکی از بهترین استادان دانشگاه در هر رشته هم در مدیریت این آزمایشگاهها حضور دارد و هیچکس از دولت، در کارهای آنها دخالت نمیکند.
هر صنعت خودش یک آزمایشگاه دارد، اما به صرفه این است که کار به آزمایشگاههای تخصصی سپرده شود تا آنها با استفاده از نیروهای متخصص، مشکلات را برطرف کنند و صنعت فقط هزینهها را پرداخت کند و خودش درگیر حل مشکلات نشود. هند، پاکستان یا فرانسه را نگاه کنید.
هند یک آزمایشگاه بزرگ مرکزی دارد؛ اما اینجا هیچکس نمیخواهد به این مسأله گوش کند. اینهمه جوان تحصیلکرده بیکار داریم که سرمایهای برای کشور محسوب میشوند. اگر ۱۰آزمایشگاه ملی در حوزههای مختلف راهاندازی کنیم، بسیاری از این جوانان جذب میشوند.
من میگویم دو موضوع را مسئولان باید مواظبت کنند. یکی ثروتشان است و دیگری خانواده؛ این دو باید سالم باشند. مواظبت خانوادهها از فرزندان خیلی شرط است؛ مواظبت جامعه هم مهم است و مدارس باید اصلاح شوند. مدرسه خیلی مهم است؛ حتی بچهها از خانوادههای ناجور اگر در مدرسه خوب درس بخوانند، بچههای خوبی میشوند؛ زیرا معلم خوبی دارند، همکلاسی خوبی دارند و محیط تحصیلشان سالم است. مصیبت این شده است که خیلیها دوست دارند فرزندانشان را به مدارس خوب بفرستند، اما نمیتوانند هزینه کنند و شهریه برخی از این مدارس حتی در مقاطع پیش دبستانی و دبستان بسیار بالا است.
غول کنکور؛ کابوس روز و شب داوطلبان ورود به دانشگاه
تا حدود یکی دو دهه قبل و زمانی که تعداد متقاضیان ورود به دانشگاهها و مراکز آموزش عالی از ظرفیت دانشگاهها بسیار بیشتر بود، این کابوس از سالهای پایانی دبیرستان شروع میشد و امنیت روانی بسیاری از دانشآموزان را تهدید میکرد و گاهی حتی شاهد خودکشی برخی دانشآموزانی بودیم که در این ماراتن سخت و نفسگیر، ناکام مانده بودند.
اما مصداق «دائماً یکسان نباشد حال دوران» درباره کنکور هم صدق پیدا کرد و این بار، دانشگاهها و مراکز آموزش عالی با صندلیهای خالی و بدون داوطلب مواجه شدند؛ البته این موضوع برای همه رشتهها صدق نمیکند و برخی رشتهها مثل پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و برخی دانشگاهها و رشتههای خاص، همچنان پرمتقاضی هستند. قبولی در این رشتهها به مدد وجود مؤسسههای مختلف کنکور که با شهریههای سرسامآور، دانشآموزان را برای موفقیت در این ماراتن، دوپینگ میکنند، امکانپذیر شده است.
پول و ثروت، آینده ملت را تعیین میکند
دانشگاههای ما را مؤسسههای کنکور میگردانند. اگر این درد را مسئولان دوا نکنند، مصیبت باقی میماند. این مؤسسهها جوانان را آماده میکنند که فقط در کنکور نمره بگیرند و رشتههایی مثل پزشکی قبول شوند؛ اما آن بچهای که در مناطق محروم کشور درس میخواند، پولی ندارد که به این مؤسسههای کنکور بدهد. خودش درس خوانده و هیچ کلاسی نرفته است؛ برای همین بیشتر پذیرفتهشدگان رشتههای علوم انسانی از همین مناطق هستند، زیرا مؤسسههای کنکور، فرمولی برای قبولی در رشتههای علوم انسانی ندارند، ولی برای رشتههای دیگر از جمله پزشکی دارند.
مصیبت ما این دو قطبی بودن است و اینکه پول و ثروت، آینده ملت را تعیین میکند، نه معلومات و استعداد را! این مؤسسههای کنکور بچهها را باد میکنند؛ درست مثل ورزشکاری که آمپولهای تقویتی میزند. این کلاسها بچهها را دوپینگ میکنند تا فقط در کنکور (رشتههای خاص) نمره بگیرند. بچهها توی این فرمولها گرفتار شدهاند و چیزی از زندگیشان نمیفهمند. این کلاسهای کنکور با حقهبازی دارند بچهها را دوپینگ میکنند، نه اینکه به علم آنها اضافه کنند. یک عده از مدرسان کلاسهای کنکور مثل شُومنها هستند؛ در تلویزیون میآیند و میگویند: به شما فرمولی یاد میدهم که میتوانید ۲۰درصد سؤالهای شیمی را پاسخ دهید. این حرفها خندهدار است. بچهها را فقط فرمولی بار میآورند، بدون اینکه درس را به درستی بفهمند. بچههای آدمهای پولدار را پزشک و مهندس بار میآورند، آن وقت بچه یک کارگر ساده یا روستایی که هزینه این کلاسهای کنکور را ندارد و فقط با توانایی و استعداد خودش درس میخواند، از ورود به دانشگاه باز میماند. در این مملکت هر کسی که دانش و توانایی کار بیشتری دارد، امکانات کمتری در اختیارش قرار دارد. این ادعای من است و نمونه زیادی در این مورد دارم.
کنکور باید اصلاح یا حذف شود
مسیری که در پیش گرفتهایم، اصلاً مسیر درستی نیست. معتقدم کنکور درست نیست و باید آن را اصلاح یا حذف کرد و دانشآموزان را در مدارس ارزیابی نمود. کنکور الان تبدیل به کلاس کنکور شده است که برای عدهای نان دارد. به بچهها از دبستان میگویند باید برای کنکور آماده شوید و بچه درست رشد نمیکند. سازمان سنجش این موضوع را فهمیده است. دکتر زلفیگل (وزیر علوم) هم این موضوع را متوجه شده است و واقعاً به دنبال راهکار است، اما مجموعه هنوز حذف کنکور را قبول نمیکند. بحث لحاظ کردن معدل در کنکور هم اجرایی شده است؛ اما من اصل موضوع (برگزاری کنکور) را نمیپسندم، حداقل برای مقطع تحصیلات تکمیلی که برای آنها باید کاری کرد.
در کشورهای دیگر امتحانی به نام GRE(آزمونی با هدف سنجش توانایی تحصیلی افراد) برگزار میشود که سؤالهای استاندارد دارد و به زبان انگلیسی است. میتوانیم آزمون GREرا برای دانشجویانی که قصد ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد دارند، برگزار کنیم. میتوانیم چند واحد زبان انگلیسی برای دانشجویان در نظر بگیریم یا سؤالهای استاندارد این آزمون به فارسی ترجمه شود؛ به عنوان مثال سؤالهای شیمی را به انجمن شیمی بدهند و بگویند مشابه سؤالهای GREرا برای دانشجویان متقاضی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته شیمی طراحی کنید. میتوانیم سؤالهای آزمون GREرا در سالهای مختلف بگیریم و براساس آن سؤال به فارسی طراحی کنیم. البته در این مسیر هم باید جلوی فساد گرفته شود و اگر قرار است این کار به انجمنهای علمی واگذار شود، کسی وسط کار آن را به اقوام و دوستان خود نسپارد.
به نظرم طراحی آزمونی مشابه GRE یا سنجش سطح دانش شیمی یا ریاضی دانشجویی که متقاضی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد این رشتهها است، گزینه خوبی است و معدل کل لیسانس خیلی مدنظر نیست. باید کارنامهای مثل آزمون GRE داشته باشیم و اگر نمرات دروس اصلی خوب بود، دانشجو بتواند در دوره مقطع تکمیلی ادامه تحصیل دهد. کارهای زیادی میتوان در این زمینه انجام داد، که البته ممکن است کار چندان سادهای هم نباشد.