فیلم هایی با مضمون ترانسنتال و تغزلی چنان افق تفسیری و تاویلی برای مخاطب می گشاید که برداشت های شخصی در آن قابل شمارش نیست. اینگونه فیلم ها با قرار دادن مضامینی دینی و مذهبی، هویت، باورهای سنتی و آیینی رویدادهای ذهنی می آفرینند که اغلب مخاطبان با آن درگیر هستند و یا بوده اند. از این دست فیلم ها در طول تاریخ، بسیار ساخته شده و ساخته خواهد شد.
فیلم بدون قرار قبلی را هم می توان در چنین بستری دید. این فیلم درباره دختری است که سالها خارج از ایران زندگی کرده و حال با مرگ پدر به ایران باز می گردد. او فرزندی دارد بیمار که گویا اوتیسم دارد و همین، سفر را برایش دشوار و سخت کرده است. پدرش اهل خراسان است و از اصحاب فرهنگ و هنر. اما پدر برایش یک قبر در صحن حرم امام رضا(ع) به ارث گذاشته که دختر با متوجه شدن این ماجرا دچار آشفتگی ذهنی و روحی می شود. از اینرو، پنجمین فیلم شعیبی یک جور دعوت به خویش شناسی است. آرام و بی هیاهو، به دور از بحبوحههای پیرامونی، سفال و ساز و خانواده سنتی و دهها عنصر معنایی و بصری دیگر، شاخصههایی از این دعوت هستند که آدم اصلی قصه را به مکث وا میدارد.
ریتم داستان، بسیار ملموس و بدون چالش است. گویی هر آنچه در داستان رخ می دهد با آن رو به رو بوده ایم یا شنیده ایم و یا …. اما چیزی که در این فیلم بسیار مورد توجه قرار گرفته و کارگردان سعی کرده آن را به شکلی رندانه طرح کند، مواجهه انسان و مرگ است. شاید تنها چیزی که هیچ انسانی از آن تجربه ای نداشته باشد، خود مرگ باشد. مرگ اتفاقی است که رخ می دهد و برگشت نا پذیر است. مرگ با انسان همراه است، اما این همراهی او چنان ما را با خود می برد که آن را نه تنها فراموش می کنیم بلکه گویی اصلاً وجود ندارد.
کارگردان در این مواجهه سعی کرده عناصر دیگری همچون: آداب و رسوم، هویت و فرهنگ، باورها و عقاید را نیز به شکل داستانی و تصویری برای مخاطب بازگو کند.
کارگردان با قرار دادن مضمون فیلم در کالبد سفر، دختر را به سیر و سلوکی می کشاند که تا کنون با آن رو به رو نبوده است. سیر و سلوکی که ناخواسته و بدون هیچ توافق قبلی است. او در این سفر معنوی با معانی یی رو به رو می شود که تا کنون با آن رو به رو نشده است. در قصه فیلم، از برلین تا تهران و در نهایت مشهد، شاهد آن هستیم که سفری هم در درون شخصیت اصلی فیلم اتفاق میافتد و مخاطب در این سفر با او همراه میشود.
البته باید تاکید کرد که داستان فیلم بر اساس منطقی حرکت کرده که نمی توان آن را در قالبی بر شمرد که مخاطب را غافلگیر کند. کارگردان، فیلم را در مسیری قرار داده که همه چیز به سوی اوست و چه چیزی برای ایرانیان بالاتر از اینکه روح معنوی و سرگشته آنها که همچنان در شرق ایران قرار دارد، سر بر آستان آرامشی قرار دهد که او را جان پناه و تشفی و مراد است. بی گمان خط محوری فیلم بر طلب مراد قرار دارد و آن کسی جز امام رضا برای کارگردان نیست. فیلم بدون قرار قبلی را با چنین معنایی باید در گستره فیلم های دینی و آیینی بر شمرد که نگاهی به آداب دینی مردمش دارد.
هرچند که با توجه به فضای فیلم و قصه، انتظار نداریم شاهد اتفاقات ویژه و هیجان انگیزی در آن باشیم، اما فیلم در لحظاتی کند پیش میرود و ممکن است کمی مخاطب را خسته کند. البته این کندی به اندازهای نیست که ارتباط تماشاگر با فیلم قطع شود و حال و هوای مخاطب را از بین ببرد. یکی از ویژگیهای ارزشمند«بدون قرار قبلی»،برانگیختن احساسات مخاطب و تاثیرگذاری آن است.
فیلم به واسطه روایت برشی از زندگی شخصیت اصلی خود، حس عشق به وطن، دلبستگی به سرزمینی که ایرانیان در آن ریشه دارد و آرام گرفتن در آغوش امن امام رضا را در مخاطب زنده و به او یادآوری میکند. هرچه فیلم جلو میرود و هر چه به اواخر سفری که به آن اشاره کردیم نزدیک میشویم، مخاطب بیشتر تحت تاثیر فضای آن قرار میگیرد و بیشتر با فیلم همراهی میکند.
از تمامی این نکات که بگذریم، باید یادآور شویم که اساساً این گونه فیلم ها اغلب در فضایی آرام و بدون چالش و هیجان هستند و چیزی باعث نمی شود که منطق داستان مخاطب را با چالشی جدی مواجه کند. گویی چنین فیلم هایی بیش از آنچه که باید از منطق تصویر بهره ببرد، از منطق بیان و ادبیات بهره برده و سعی کرده مخاطب با دیالوگ ها پی به معنای اصلی فیلم ببرد.
فیلم بدون قرار قبلی، بیش از آن که تماشاگرش را درگیر«بعد چه میشود؟» کند، او را درگیر حس صحنهها میکند. نتیجه اینکه اگر در کلیت فیلم قضاوتی کنیم، ممکن است سربلند بیرون نیاید؛ ولی خود فیلم زیباست و آدم را قانع میکند. بد نیست گهگاه لا به لای فیلمهای تلخ و سیاه با تصویری شیرینی و دلنشین مواجه شویم.
باید تاکید کرد که فیلم بدون قرار قبلی را می توان فیلمی ایرانی دانست که اگر دوبله شود، هر کسی در هر جای دنیا آن را ببیند، با فیلمی ایرانی که روح ایرانی را با خود همراه دارد، رو به رو می شود.
code