از جهان‌های موازی
در جستجوی گفت وگو میان روایت‌ها
دکتر هادی خانیکی
۱) برای جبران کوتاهی‌های گذشته‌ام در قبال دعوت‌های مکرر مرحوم سید محمود دعایی برای نوشتن منظم و هفتگی در اطلاعات تصمیم دارم که چهارشنبه‌ها زیر عنوان ثابت «از جهان‌های موازی» به زیسته‌‌ها، تجربه‌ها و اندوخته‌هایم از دنیاهای «روزنامه‌نگاری و ارتباطات»، «فرهنگ و اندیشه»، «دانش و دانشگاه» و «سیاست و کنش مدنی» در حد توان رجوعی داشته باشم. بیش از آنکه در این کار به دنبال خاطره‌نگاری باشم، در پی طرح آرزوی گفتگو میان جهان‌های موازی هستم. جهان‌هایی که برای من اگر چه متفاوت و متمایز از هم بوده‌ا‌ند، اما هیچکدام را هرگز از یاد نبرده‌ام، در عین‌ حال که به دیگری کوچ کرده‌ام.

۲) روایت آن قصور و این تصمیم دراز است. در بهار ۱۳۵۹ از سوی دوست دیرینم جلال رفیع ـ که با او از سال ۵۴ و زندگی در فضای پیچیده و دشوار مبارزه تا تجربه مشترک معلمی در «دبستان زمان» و سبک و سیاق متفاوت آن با آموزش‌های رسمی همدل و همراه بوده‌ام ـ به روزنامه اطلاعات، مرتبط و در نخستین رویارویی با مرحوم دعایی به همکاری با روزنامه اطلاعات دعوت شدم، اما تقدیر مرا به سویی دیگر پرتاب کرد و چندی بعد سر از روزنامه کیهان درآوردم. گرمی آن اعتماد نخستین و چاپ اولین نوشتارهای مطبوعاتی‌ام در اطلاعات گویی دینی بر گردنم نهاده بود.

۳) بعد از ابتلایم به بیماری سرطان و تصمیم من به انگ‌زدایی از بیماری و بهره‌گیری از ظرفیت‌های معنوی و مادی جامعه برای توانمندی در فرایند درمان، مهرپدرانه و حمایت‌گرانه دعایی فراتر از گذشت روزها و شب‌ها شد.

مدام احوال می‌پرسید و گفته‌‌ها و نوشته‌هایم را از گوشه و کنار شبکه‌های مجازی و رسانه‌های دیگر می‌جست و چاپ می‌کرد و آخرین پیامش در شب بزرگداشت مرحوم دکتر اسلامی ندوشن (یکشنبه ۸ خرداد) به من این بود که نوشته کوتاهم را برای آن مراسم در اطلاعات چاپ کرده‌اند ولی قولی برای «ستون ثابت» بدهم!

۴) اجل مهلت نداد و آن سروسایه فکن دنیای مطبوعات و جهان‌های دیگر یک هفته بعد، سنگینی غم نبود خود را بر دل ها و ذهن‌های بسیاری از دغدغه‌مندان ایران نهاد.

من نیز از همان هزاران بودم و هستم این بار برای سبکی اندوه، خود را ملزم به انجام دعوت آن بزرگ می‌دانم. به ویژه آنکه جایگزینی او با اندیشمند فروتن و توانا دکتر سید عباس صالحی، افق‌های جدیدی از امید، تداوم و نوآوری در مؤسسه مطبوعات خلق کرد. خواست و درخواست دکتر صالحی برانجام عهدپیشین، به رغم همه عوارض بیماری مرابه اقدام سریع‌تر ترغیب کرد، چنانکه در ساعت‌های نخستین ترخیص از بیمارستان این مختصر را قلمی می‌کنم.

۵) همه این مقدمات را برای آن که گفتم که هم‌خود را موظف به اندیشیدن بیشتر برای نوشتن در ستون «از جهان‌های موازی» کنم و هم استادان، روزنامه‌نگاران، فرهنگ‌ورزان، کنشگران مدنی و سیاسی و دانشجویان نوآور و صاحب اندیشه برای تداوم این کار از ارائه نظر و نقد دریغ نورزند.

۶) برای آغاز سخن از جهان‌های موازی «روزنامه‌نگاری» را برگزیدم که هم از نخستین دنیاهای رویارویی خود من با جامعه و جهان پس از انقلاب بود و هم در فرایند شناخت جامعه و جهان پیچیده و دستخوش تغییرات پرشتاب اثرگذار است. میشل فوکو که دوبار (۲۵ شهریور تا ۲ مهر ۱۳۵۷) و (۱۸ تا ۲۴ آبان ۱۳۵۷) برای مطالعه و تحولات انقلاب اسلامی به ایران آمد، از ضرورت تشکیل گروهی به عنوان «روشنفکر ـ خبرنگار» سخن به میان آورد که رخدادهای سیاسی و اجتماعی را در پیوند با پیدایش درک اندیشه‌ها پی گرفت و به این اعتبار خود به مطالعه اندیشه‌ها و مطالبی درباره ایران و فرهنگ ایران پرداخت و با برخی فعالان سیاسی آن دوره گفت وگو کرد و به نقش متفاوت روشنفکرانی مثل دکتر شریعتی اعتنا داشت.

۷) با نگاه‌های از این دست به روشنی می‌توان گفت که روزنامه‌نگاران در این سال‌ها کمتر از خود و درباره خود نوشته‌اند. روایت روزنامه نگارانه از رویدادها به دلیل زیست‌های چندگانه و موازی بسیاری از آنان هم از جنس تاریخ اجتماعی است و هم در پیوندی ناگسستنی با تاریخ سیاسی و به همین اعتبار بر و در جهان‌های موازی دیگر تأثیرگذار.

۸) پیش از این در پژوهش «قدرت جامعه مدنی و مطبوعات» که به همین نام منتشر شد نوشتم که جهان مطبوعات و توسعه یافتگی یا توسعه نیافتگی آن به دو جهان بیرون آن وابسته است؛ قدرت سیاسی و جامعه مدنی. رهیافت تاریخی ما این است که قدرت سیاسی نامحدود و جامعة مدنی محدود، جهان مطبوعات را از توانایی و نوآوری تهی می‌کند. مطبوعات و سایر رسانه‌ها اگر در وضعیت توسعه نیافته قرار بگیرند، معلول جامعه توسعه نیافته و قدرت خودکامه‌اند، هرچند می‌توانند خود برفرایند توسعه یافتگی جامعه به عنوان عامل تشدید‌کننده اثر بگذارند. به عبارت دیگر نوعی سنخیت و مشابهت ساختاری میان قدرت، جامعه و مطبوعات وجود دارد و این از جمله مسائلی است که باید از نظر روزنامه‌نگاری و به اعتبار فهم و تجربه تاریخی روزنامه‌نگاران مورد اعتنا قرار گیرد.

۹) من از این منظر به فروبستگی روایت‌ها و جهان‌های شناخت تاریخی نمی‌اندیشم و گفت‌وگو میان این جهان‌های موازی را ضروری و سودمند می‌دانم. چنین خوانشی به جای اکتفا به ذهنیت تاریخی اجتماعی متکی بر خاطره که به یکسان بینی و یکسان‌سازی «خویش‌جمعی» در مقاطعی تاریخی بیشتر می‌‌اندیشد، به ذهنیت تاریخی اجتماعی متکی برآرزو که پر از تنوع و قادر به تفسیر متفاوت پدیده‌های اجتماعی است، اعتبار می‌بخشد.

۱۰) برپایه این مقدمات می‌توان گفت جهان روزنامه‌نگاری بنا به اقتضائات تاریخی و سرشت ارتباطی با گشایش و انقباض فضای سیاسی و سرزندگی یا افسردگی جامعه مدنی‌ حالش خوب یا بد می‌شود. به این اعتبار جهان روزنامه‌نگاری می‌تواند روایت یا روایت‌هایی را نمایندگی کند که کمتر فرصت شنیده شدن داشته‌اند. بی‌راهه نیست اگر بگویم که جامعه ما بیش از هر چیز به تنوع این روایت‌ها نیاز دارد؛ نیاز به شکل‌گیری فضای گفتگوی میان روایت‌ها و امیدوارم که این ستون حداقل‌های طرح پرسش و تجربه‌هایی در این‌باره بشود.

نسخه مناسب چاپ