«» اصطلاحی است برای مسائلی که پیرامون ابعاد گوناگون قرآن کریم، مطرح شده است؛ هر مسألهای، موضوعی از موضوعات قرآن را به بحث مینهد که با موضوع مسأله دیگر، تفاوت دارد. بنابر این مسائل یاد شده درباره موضوعات مختلف و گوناگونی است و هر مسألهای، موضوع ویژه خود را دارد و جز در محور اصلی یعنی قرآن کریم، ارتباطی با سایر مسائل ندارد. از این روی، مسائل قرآن تشکیلدهندة چند علم است و نه صرفاً یک علم و در یک موضوع.
برای نمونه، بحث در مورد قرائات، خاستگاه، گونهگونی، حصر آنها در هفت، تواتر و حجیت آنها و مانند آن، همگی پیرامون یک موضوع یعنی «قرائت» میباشند، و مجموعه این مباحث، دانش مستقلی را تشکیل میدهد که ارتباطی با مباحث مسأله ناسخ و منسوخ در قرآن ندارد. چنین است مسأله محکم و متشابه در قرآن، مسأله جمع و تألیف آن، مسأله اعجاز، مصونیت قرآن از تحریف و سایر مسائل. هر مسألهای، دانشی مستقل است و موضوع ویژه خود را دارد. نقطه مشترک آنها در این است که همگی از موضوعات گوناگون قرآن بحث میکنند. از این روی و نظر به گونهگونی جایگاه و بیارتباط بودن با یکدیگر، مسائل یاد شده «علوم» قرآن هستند و نه علم واحد.
معارف قرآن
در برابر این اصطلاح، دیگری با عنوان «معارف قرآن» اخیراً رواج یافته که عبارت است از: مجموعه مباحثی پیرامون موضوعاتی که قرآن خود آنها را مطرح نموده است، مانند مسأله توحید، صفات الهی، روش زندگی، معاد، استطاعت و تکلیف، جبر و اختیار، خیر و شر، قوانین و احکام، ثواب و عقاب و سایر موضوعاتی که در متن قرآن آمده و مفسران بزرگ، دانشمند و آگاه، به بحث از آنها پرداختهاند. هرگاه بحث از آنها ـ خواه در همه یا صرفاً در برخی موضوعات ـ به صورت موضوعی سامان پذیرد، آنسان که آیات ویژه همان بحث جدا گردد و به شکل موضوعی بررسی شود، این شیوه بحث قرآنی، «تفسیر موضوعی» نامیده میشود که اهمیت آن در عرضه نمودن رسالت قرآن به عموم، بسی فراوان است. به ویژه در عصر حاضر که جهانیان، تشنه فراگیری آموزههای قرآن کریم هستند.
ما ابعاد اهمیت آن را در مبحث روشهای تفسیری در کتاب «التفسیر والمفسرون» (جزء نهم و دهم التمهید) یادآور شدهایم. در مورد اهمیت (مباحث مختلف پیرامون قرآن) همین بس که بدانیم توانایی دستیابی به حقایق معانی قرآن را، جز از مسیر این مباحث نخواهیم داشت و دانشهای یاد شده، مبادی و مقدماتی برای امکان رسیدن به هدف مورد نظر است.
هرگاه مباحث این دانش را جداگانه مورد توجه قرار دهیم، نیک مییابیم که هریک از آنها، نقشی بنیادین در امکان بهرهگیری از قرآن دارند. برای نمونه، مباحث «حجیت ظواهر قرآن»، راه استنباط از آیات احکام را برای فقیه هموار میسازند.چنین است شناخت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه. مباحث «حجیت قرائات و تواتر آنها» نیز نقش مهمی را در شناخت متن استوار قرآن ایفا میکند. همچنین هریک از مباحث نفی تحریف قرآن، مسأله اعجاز و سایر مسائل، در شناخت نص قرآنی نقش دارند آنسان که قابل چشمپوشی نیست. از همین روی مبحث وحیانیت قرآن را پیش از سایر مباحث آوردیم؛ چه، این بحث، پایه سایر مباحث میباشد.
اشتقاق قرآن
واژه «قرآن» اسم خاص برای کتابی است که بر پیامبر(ص) نازل شده تا بیمدهنده جهانیان باشد. راغب اصفهانی میگوید: «قرائت» پیوند دادن حروف و واژهها به یکدیگر در ترتیل است، و «قرآن» در اصل مصدر است، چونان کفران و رجحان و غفران. خدای تعالی میفرماید: «انّ علینا جمعه و قرآنه. فاذا قرأناه فاتبع قرآنه: در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر [عهده] ماست. پس چون آن را برخواندیم [همانگونه] خواندن آن را دنبال کن. (قیامت، ۱۷ـ ۱۸) این کلمه ویژة کتابی نازل شده بر محمد(ص) و اسم خاص آن است، همچون تورات که اسم خاص کتاب نازل شده بر موسی، و انجیل که نام ویژه کتاب عیسی(ع) است.۱
وجود اشتقاق از این کلمه در زبان عربی، دلیل بر اصالت و بیگانه نبودن آن است؛ چه، در غیر این صورت، کلمات سه حرفی و زائد بر آن، از این واژه اشتقاق نمییافت. [مواردی از اشتقاقات آن را در قرآن بنگرید:]
ـ و إذا قرأت القرآن جعلنا بینک و بین الذین لا یؤمنون بالأخره حجاباً مستورا: هنگامی که قرآن میخوانی، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمیآورند، حجاب ناپیدایی قرار میدهیم. (اسراء، ۴۵)
ـ فاذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشّیطان الرّجیم: چون قرآن میخوانی، از شیطان مطرود به خدا پناه بر. (نحل، ۹۸)
ـ و قرآناً فرقناهُ لتقرأهُ علی النّاس علی مُکث و نزّلناهُ تنزیلا: قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی و آن را به تدریج فرو فرستادیم. (اسراء، ۱۰۶)
ـ از قول عرب فرمود: «و لن نُّؤمن لرُقیّک حتّی تُنزّل علینا کتاباً نّقرؤُه: به بالا رفتن تو ایمان نخواهیم داشت، تا بر ما کتابی نازل کنی که آن را بخوانیم.» (اسراء، ۹۳)
ـ فسئل الّذین یقرءُون الکتاب من قبلک: از کسانی که پیش از تو کتاب [آسمانی] میخواندند، بپرس. (یونس، ۹۴)
ـ اقرأ باسم ربّک الّذی خلق: بخوان به نام پروردگارت که آفرید. (علق، ۱)
ـ فاقرءُوا ما تیسّر من القُرآن: هر چه از قرآن میسر میشود، بخوانید. (مزمل، ۲۰)
ـ سنُقرئُک فلاتنسی: به زودی [آیات خود را] بر تو خواهیم خواند، تا فراموش نکنی. (اعلی، ۶)
افزون بر آن، واژه «قرآن» به عنوان مصدر به معنی «قرائت» نیز به کار رفته است: «إنّ علینا جمعهُ و قُرآنهُ فإذا قَرأناهُ فاتّبع قرآنهُ: در حقیقت گرد آوردن و خواندن آن بر [عهده] ماست. پس چون آن را برخواندیم، [همانگونه] خواندن آن را دنبال کن» (قیامت، ۱۷ـ ۱۸) «و قُرآن الفجر إنّ قُرآن الفجر کان مشهُوداً: قرآن فجر [:نماز صبح] را [برپا دار]؛ چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است.» (اسراء، ۷۸) واژه قرآن در این آیه یعنی قرائت در نماز صبح.
در آیه ذیل نیز به معنی (قرائت شده) آمده است: «و قُرآناً فرقناهُ لتقرأهُ علی النّاس علی مُکث: قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی.» (اسراء، ۱۰۶) مراد از «قرآن» که در این آیه به صورت نکره آمده، مصدر به معنی مفعول است، یعنی «شیء خوانده شده» و در اینجا به عنوان وصف ـ و نه اسم خاص ـ بر این کتاب اطلاق شده است.
چنین است در این سخن خداوند: «تلک آیاتُ الکتاب و قرآنٌ مبین: اینها آیات کتاب، و قرآنی آشکار است.» (حجر،۱) و نیز: «إنّا أنزلنهُ قُرءاناً عربیًّا لعلّکم تعقلون: ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید). (یوسف، ۲) «قرآناً» در این آیه یعنی قرائت شده به زبان عربی. در آیات دیگری نیز این کاربرد دیده میشود.
نام دیگر این کتاب یعنی «فرقان» نیز بدین جهت که قرآن، جداکنندة بین حق و باطل است، بر آن اطلاق شده است: «تبارک الذی نزّل الفُرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا: بزرگ [و پر برکت] است کسی که بر بنده خود، فرقان [کتاب جداسازنده حق از باطل] را نازل فرمود،تا برای جهانیان هشداردهندهای باشد.» (فرقان، ۱)
«شهر رمضان الذی اُنزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان: ماه رمضان [همان ماهی] است که در آن، قرآن فرو فرستاده شد، [کتابی] که هدایتگر مردم و [در بردارندة] دلایل آشکار هدایت، و [میزان] تشخیص حق از باطل است.» (بقره، ۱۸۵) یعنی: نشانههایی هدایتکننده به حق و جداکننده حق از باطل.
قرآن به سان فرقان، علم وصفی برای کتاب خداست و هر دو، ریشه در زبان عربی اصیل دارد. بر این اساس، پندار خاورشناسان بیگانه که واژه قرآن را غیر عربی و مشتق از کلمه سُریانی «قریانه» گمان کردهاند، بسی شگفت مینماید. در دایرهالمعارف انگلیسی آمده است: «احتمال دارد واژه قرآن، مشتق از کلمه «قرأ» باشد که در اصل، کلمهای سریانی است و اصلش «قریانه» به معنی قرائت است که در کلیساهای سریانی به کار میرفت.»۲
لیک این احتمال بیاساس است؛ چه، پیشتر عربی بودن این واژه و اشتقاق آن در زبان عربی، ثابت گردید. و اما نزدیک بودن یا همسانی در حروف کلمات، و وجود واژههای مشابه در سایر زبانها، به دلیل نزدیک بودن ریشه کلمات شرقی و به ویژه زبانهای سامی همچون زبان عبری و عربی است؛ چرا که در بیشتر واژههای این دو زبان، مشابهت نزدیکی وجود دارد. چنانکه همین تشابه نزدیک، در دو کلمه «عبری» و «عربی» نیز دیده میشود. بنابراین هیچگونه زمینهای برای احتمال وارد شدن این واژه از زبانی دیگر باقی نمیماند، بلکه صرفاً از سرچشمههای نزدیک به هم سرازیر شدهاند.
ساختار وحیانی قرآن
قرآن کریم و روایات متواتر، بر این نکته تصریح کردهاند که قرآن به طور کامل، و به لفظ و معنا، از سوی خداوند نازل شده و از نظر ساختار و چینش، در تمامی جملهها و عباراتش، ساختاری وحیانی و ساختهای آسمانی است و هیچ دست دیگری، نه از جانب جبرئیل امین و نه از سوی پیامبر کریم(ص)، در ساختن آن دخالتی نداشته است. اکنون آیاتی را که بر این مطلب تصریح کردهاند، یادآور میشویم: بخشی از آنها، آیاتی است که به صراحت اعلام میکند قرآن، سخن خداست،۳ و سخن را به کسی نسبت ندهند جز آنکه چینش و تألیف، و لفظ و معنا، کار او باشد.
همچنین تصریح شده که قرآن را خداوند بر پیامبر قرائت فرمود۴ و قرائت، جز با تلاوت تمامی آیات آن، شدنی نیست و صرف القای معانی را قرائت نمیگویند؛ زیرا این کار، نه «قرائت» قرآن، که فقط القای مفاهیم است.
مشابه آنها، آیاتی است که از «اقراء» [: توانمند کردن بر قرائت صحیح و به دور از خطا و فراموشی]۵ قرآن بر پیامبر یاد نموده است.۶ چنین است آیاتی که نشان میدهد پیامبر(ص) قرآن را از خداوند دریافت میدارد،۷ و دریافت قرآن، با لفظ و ساختارش میباشد و نه صرف معانی آن؛ زیرا قرآن، چیزی است که قرائت میشود، نه آنچه صرفاً فهم و درک میگردد.
به سان همین آیات، آیاتی دیگر تصریح دارند که پیامبر(ص) قرآن را قرائت میفرمود، نه آنکه صرفاً بدان تکلّم نماید.۸ افزون بر آن، قرآن معجزه جاوید اسلام است و بشریت را یارای آن نیست که به مانند آن بیاورد، حتی اگر به یاری یکدیگر برخیزند. نیک روشن است که این موضوع، خود پیامبر را نیز در برمیگیرد و او به عنوان یکی از افراد بشر، توانایی ساختن سخنی به سان قرآن را ندارد. پس چگونه ممکن است قرآن، ساخته دست خود حضرت باشد در حالی که حتی با پشتیبانی همه مردم نیز، از آوردن مانند آن ناتوان است؟!
به نظر میرسد کسی که این نظریه را مطرح کرده و چنین پنداشته که قرآن، سخن بشر است و نه سخن الهی و معجزه او، مورد سوء استفاده و دسیسه تردیدپیشگانی قرار گرفته که با دستاویز قراردادن آن، تلاش نمودند در بزرگترین ستون اسلام، شبهه ایجاد نمایند. بدرالدین زرکشی مینویسد: از سمرقندی۹ نقل کردهاند که وی، سه نظریه را پیرامون آنچه بر پیامبر(ص) نازل شده، گزارش نموده است:
نخست: نظریه رایج که آنچه بر پیامبر(ص) نازل گردید، لفظ و معنا توأمان بود، آن سانکه قرآن تصریح فرموده است.
دوم: اینکه جبرئیل صرفاً معانی را فرود آورد و این پیامبراکرم(ص) بود که آن را به ساختار زبان عربی در آورد. طرفدار این نظریه، به ظاهر سخن خدای تعالی استناد کرده که فرمود: «نزل به الروح الامین علی قلبک: روح الامین آن را بر دلت نازل کرد» (شعراء، ۱۹۳ـ۱۹۴) نیز: «فانّه نزّله علی قلبک: او [جبرئیل به فرمان خدا] قرآن را بر قلبت نازل کرد». (بقره، ۹۷) با این پندار که آنچه را قلب دریافت میدارد، صرف معانی است و نه الفاظ ویژهای که با حس شنوایی قابل درک است.
سوم: آنکه جبرئیل، خود وحی را به قالب الفاظ زبان عربی میریخت و سپس به پیامبر(ص) القا مینمود، از این روی، آسمانیان به قرآن جبرئیل گوش فرا میدادند و آن را به زبان عربی قرائت میکردند. این دیدگاه هیچ گونه مستندی ندارد جز پندار آنان از روایات نزول دفعی قرآن به بیتالمعمور یا بیت العزه در آسمان دنیا یا آسمان چهارم و سپس نزول تدریجی آن بر رسول خدا(ص) در طی بیست سال.۱۰
جوینی۱۱ میگوید: وحی بر دو قسم است: یکی بدین صورت که خداوند به جبرئیل فرمان میدهد تا به پیامبر(ص) بگوید: این کار را انجام ده یا خداوند به چنین چیزی فرمان داده است. در این صورت، جبرئیل معنا را از خداوند دریافت و بر دل پیامبر القا میکند. قسم دوم آن است که خداوند به جبرئیل میگوید: این مطلب را بر پیامبر قرائت کن. در این صورت، جبرئیل لفظی را که از خدا دریافت میدارد، بیهیچ دگرگونی، به پیامبر القا مینماید، آن سانکه پادشاهان نامههایی مینویسند و آنها را به دست فرستادگان، گسیل میدارند، آنان نیز بدون کمترین تصرف یا تغییری، آنها را به مقصد میرسانند…
جلال الدین سیوطی پس از نقل سخن جوینی مینویسد: قرآن از قسم دوم است؛ جبرئیل آن را در قالب الفاظ از خداوند دریافت میکرد و به همان شکل بیهیچ تصرفی در لفظ یا معنای آن، برپیامبر القا مینمود، و برای او روا نبود که صرفاً معنا را القا کند. راز این مطلب در این است که از یک سو، مقصود از قرآن، متعبّد بودن به لفظ آن در کنار تعبد به عمل به مفهوم آن است، از دیگر سوی، قرآن دلیل اعجاز است؛ بنابراین هیچ کس ـ نه جبرئیل و نه غیر او ـ توان آن را ندارد که لفظی جایگزین قرآن بیاورد، و از سوی سوم، در درون هر حرفی از قرآن، اهدافی بیشمار وجود دارد، آن سان که هیچ کس نمیتواند جایگزینی بیاورد که اهداف یاد شده را در بر داشته باشد…۱۲
زرقانی میگوید: برخی از مردم با خیال واهی خود چنین پنداشتهاند که جبرئیل، معانی قرآن را بر پیامبر(ص) فرود میآورد و رسول خدا(ص) آنها را به زبان عربی بیان میفرمود. گروهی دیگر نیز چنین پنداشتهاند که لفظ قرآن، از آن جبرئیل است و خداوند صرفاً معنا را به او وحی میفرمود. لیک این هر دو نظریه، بیاساس و گناهآلود است و در تعارض با صریح کتاب و سنت و اجماع، و حتی ارزش مرکبی را که بدان نوشته میشود، ندارد!
باور من آن است که این گونه پندارها، توطئهای علیه مسلمانان میباشد که مخفیانه، به کتابهای آنان وارد نمودهاند، و گرنه چگونه ممکن است قرآن را معجزه بدانیم در حالی که لفظ آن، از محمد یا جبرئیل باشد؟! و چگونه نسبت دادن آن به خداوند صحیح میباشد در حالی که لفظ آن از خدا نیست؟!۱۳ و اما آیاتی که قائل به این نظریه بدان استناد کرده، برخلاف مطلوب او دلالت بیشتری دارد، زیرا مراد از قلب در این آیات، شخصیت باطنی رسول خدا(ص) است که شایستگی دریافت وحی را از سوی خداوند دارد، نه این عضو صنوبری شکل پنهان در قفسه سینه، چه، دستگاههای ادارکی ما، برای دریافت چنین القاهای از ورای جهان ماده ساخته نشدهاند، بلکه صرفاً در چارچوبی محدود کار میکنند.
نظیر این محدودیت در جهان ماده، امواج بیسیم است که دستگاههای خاصی آنها را گرفته و بدین وسیله، الفاظ و حتی صورتها، شکلها، و رنگها را از مکانی دور، دریافت میکنند، در حالی که دریافت آنها با حواس ظاهری معمولی امکانپذیر نیست.
پینوشتها:
۱٫ ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، ص۴۰۲٫
۲٫ ر.ک: دکتر فضل حسن عباسی، قضایا قرآنیه فی الموسوعه البریطانیه، ص۲۳٫
۳٫ یریدون ان یبدلواکلم الله: آنها میخواهند کلام خدا را دگرگون سازند. (فتح،۱۵) و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلم الله: اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود (توبه، ۶۱) رسول خدا(ص) فرمود: «خداوند تعالی فرمود: هر کس با رأی خویش سخن مرا تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است.» (امالی صدوق، مجلس دوم، ص۶، ط نجف) و امیرمؤمنان(ع) دربارة قرآن فرمود: «قرآن سخن خداست، و تأویل آن شباهتی به سخن بشر ندارد». (شیخ صدوق، کتاب التوحید، باب ۳۶ «رد بر دوگانه پرستان» شماره ۵، ص۲۶۴).
۴٫ ان علینا جمعه و قرآنه. فإذا قرأنه فاتبع قرآنه (قیامت، ۱۷ـ۱۸)
۵٫ ر.ک: المیزان، ج۲۰، ص۲۹۹٫
۶٫ سنقرئک فلاتنسی (اعلی،۶)
۷٫ و انک لتلقی القرء ان من لدن حکیم علیم: حقاً تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت میداری. (نمل، ۶)
۸٫ قر آنا فرقنه لتقراه و علی الناس مکث (اسراء، ۱۰۶) و اذا قرات القرء ان جعلنا بینک و بین الذین لایومنون بالاخره حجابا مستورا (اسراء، ۴۵) فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله من الشیطن الرجیم (نحل، ۹۸)
۹٫ وی ابوبکر محمد بن یمان سمرقندی (م ۲۶۸) فقیه و متکلم حنفی است.
۱۰٫ ر.ک.: زرکشی، البرهان، ج ۱، ص ۲۲۹ـ۲۳۰؛ سیوطی آن را در الاتقان، ج۱، ص ۱۲۶ نقل کرده است.
۱۱٫ وی ابوالمعالی معروف به امام الحرمین فقیه شافعی و استاد غزالی است. او در دانشهای گوناگون تألیفاتی دارد.
۱۲٫ ر. ک: الاتقان، ج۱، ص ۱۲۷ـ۱۲۸٫
۱۳٫ ر. ک: محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۱، ص ۴۹٫