در جواب سرکارخانم، «من که کسی را نمیشناسم» گفتم و موجب شدم ایشان سر خود را به علامت تعجب و تاثر تکان دهد. بعدها که در فعالیتهای خانهسازی «کاربلد» شدم، آموختم که با ورود هر «ناظر ساختمان» به خانه در حال ساخت، مقداری «شیرینی» پیشکش او کنم و «البته قابل شما را ندارد» را در دنباله اهدا، بیاورم. ناظران شیرینی را میگرفتند و در جیب میگذاشتند و بر تمامی خلافهای مشاهده شده قلم عفو میکشیدند: شتر دیدی؛ ندیدی! البته انصافاً در میان ناظرانی که با خانه ما رفت و آمد میکردند، یک ناظر حلال و حرام شناس هم به پستمان خورد. او به مجرد دریافت شیرینی آن را مسترد کرد و گفت: «جوان! این کار نه برازنده شماست و نه شایسته من است».
بعدها که دوباره به مناسبتی کارم به شهرداری افتاد، او را دیدم و متوجه شدم در حالی که سر بقیه ناظران حسابی شلوغ است، کسی را با وی کاری نیست و حتی همکاران نیز با «آدم خوب شهرداری» خیلی خوب تا نمیکنند!
اگر گمان میکنید که به این ترتیب ساخت خانه برای خود را کاملاً ارزان درآوردم، باید بدانید و آگاه باشید که اصلا اینطور نشد و قیمت تمام شده واحدهای مسکونی بسیار بیش از ارزش متعارف روز درآمد و این وضع در حالی صورت گرفت که «مهندس ناظر»، که به شهرداری معرفی کرده بودیم، حتی یکبار هم به منزل در حال ساخت سر نزد و فقط در انتهای کار به صورت تلفنی، «چند طبقه است؟» را، برای امضای برگه مربوطه، سوال کرد!
با این حساب؛ درست است که مالک و پیمانکار برج اداری تجاری مقصران ردیف اول فاجعه آبادان هستند، اما این فرهنگ که موجب شده است بیشتر آدمها حاضر باشند پول بپردازند، تا یک نفر قلم عفو بر خطاها و اشتباههای ایشان بکشد هم نمیتواند در وقوع این حادثه بیتاثیر باشد.
محمد ماکویی