خبر جمع شدن گروهی دختر و پسر جوان را در یکی از پارکهای شیراز شنیدید و شنیدیم و عکسهای آن را دیدید و دیدیم و نیازی به تکرار ماجرا نیست که باعث اطاله کلام میشود، ولی بررسی این تجمع ساده و به ظاهر بیاهمیت بسیار مهم است که باید اهل علم اجتماع به آن بپردازند و توصیههای لازم را به متولیان امر ارائه دهند.
سؤال اول این است که آنان چه کسانی و از چه طیف سنی بودهاند؟ بانوانی که در اوایل انقلاب حدود ۲۵ تا ۳۰ سال داشتند، اکنون ۶۵ و ۷۰ ساله شدهاند و موهای سرشان سفید شده است و چه بسا که شماری از آنان، دندانهایشان هم افتاده است و امروزه آنقدر گرفتار زندگی و خانهداری و دیگر کارها هستند که اصلاً نمیدانند اسکیت بازی چیست و حوصله رفتن به پارک را هم ندارند. همینطور مردان جوان که بار سنگین زندگی و گرانیها کمر آنها را شکسته است و همین قدر که بتوانند خود را به خانه و کانون گرم خانواده برسانند، باید هزار مرتبه شکر خداوند را به جای آورند. پس تجمعکنندگان در پارک چه کسانی بودهاند؟ جوانان در رده سنی ۱۵ تا حداکثر بیست و چند ساله، یعنی همان نسلی که متولیان فرهنگ و آموزش کشور مسئول آنان هستند. جملگی این نوجوانان و جوانان زیردست معلمانی تربیت شدهاند که همگی از ۷ خان که سهل است، از ۱۵ خان گزینشها با موفقیت عبور کردهاند و به شغل شریف معلمی پرداختهاند و کودکان هم از مهدکودک گرفته تا سطح دانشگاه ناچار به استفاده از مقنعه و حفظ حجاب بودهاند، ولی کدام حجاب؟ خانه من چند متری از یک دبستان دخترانه فاصله دارد، خدا شاهد است که میبینم وقتی دختربچه ها از مدرسه مرخص میشوند، بعضی از آنان چگونه مقنعهها را از سرشان برمیدارند و به کیفهایشان میگذارند. پس آن نجواها و سختگیریهای مدارس چه شد؟ جوانانی را که هر شب در خبرها میخوانیم که اینجا و آنجا رفتارهایی مغایر با شئونات اسلامی داشتهاند و دستگیر شدهاند، در کدام مدرسه بزرگ و تربیت شدهاند؟ من در شهری به نام زنجان بزرگ شدهام که قبل از انقلاب همه بانوان شهر چادر به سر میکردند، حال آن چادر به سر کردن چگونه بود، به هر حال بهتر از حجاب برخی از دختران امروزی بود و مهمتر اینکه داوطلبانه بود، در قرون وسطی و در دوران کوتاه حکمفرمایی «ساونارولا» زنان ناچار شدند حجاب بر سر کنند و حتی داوطلبانه زیورآلات خود را به کلیسا بدهند و در دوران اقتدار مذهبی «کالوان دوژویم» همه چیز و همه حتی هدیه خریدن شوهران برای زنان ممنوع بود. خوب، عاقبت کار چه شد؟ آن شد که امروز در اروپا میبینیم!
اگر وعده الهی این است که اسلام تا ابد پایدار بماند و انشاءالله هم خواهد ماند، آن وقت متولیان امور پس از گذشت سالیانی ولو طولانی که دستگیری و جریمه به دلیل بدحجابی هم منسوخ خواهد شد، چه پاسخی به این مورد خواهند داد؟
حجاب با بگیر و ببند درست شدنی نیست و بهقول آقای دکتر عماد افروغ، حجاب باید در نهاد و طینت زنان و حتی مردان باشد. کسانی که در بدو انقلاب قصد تخریب آرامگاه فردوسی را داشتند و حتی بعضیها از دیدن آن بنا امروز هم رنج میکشند، با شخص فردوسی مخالف نیستند، او هزار سال پیش مرده و پوسیده و خاک شده است. آنها با مکتب و جهانبینی فردوسی مخالف هستند تا مبادا روزی جایگزین مکتب تحکمیشان شود. حتی دادستان محترم کل کشور هم فرمودهاند که «اول کار فرهنگی و بعد دخالت قضایی» منیژه، دختر افراسیاب است، یعنی دختر پادشاه توران زمین و هیچکس جرأت ندارد به او بگوید که بالای چشمت ابروست و یا این یا آن لباس را بپوش، ولی حجاب ذاتی را ببینید:
منیژه منم دخت افراسیاب
برهنـه ندیـده تنـم آفتاب
یعنی منیژه در چاردیواری منزل خودش هم حجاب را رعایت میکرد. این حجاب ذاتی و فطری است و در نهاد هر بانوی سرافراز ایرانی وجود دارد. در اخبار شنیدم که با این جوانان با خشونت رفتار نخواهد شد، شاید این بهترین تصمیمی است که در این ۴ دهه در مورد حجاب اتخاذ شده است. اگر در قرون وسطی رعایت حجاب از شدت ترس از دولتمردان بود، پس نتیجهاش چه شد؟ اروپای امروزی؟ و چرا دولتمردان تاکنون نتوانستهاند حجاب را نهادینه کنند؟ نگذارید بر سر جامعه اسلامی همان بلایی بیاید که طی سالها و قرنها بر سر کلیسا آمده است. اسلام دینی ابدی و ریشهدار است و چنین دینی فقط با تسامح و با گذشت و با چشم بهم بستن و در یک کلام در همراهی با دنیای امروز منهای فجایع و رذالتهای آن، ماندگار است.
دکتر ضیاءالدین ضیایی