نقد فیلم«قرار قبلی»از بهروز شعیبی
از برلین تا مشهد
سید رضا صائمی
 

«بدون قرار قبلی»، ششمین فیلم بلند بهروز شعیبی است که پیش از آن، فیلم های: «باغ آلوچه، دهلیز، سیانور، دارکوب و روز بلوا» را از او در مقام کارگردان دیده بودیم.
شعیبی همچنین سریال های پرده نشین و گلشیفته را در کارنامه خود دارد. کارگردانی که از بازیگری آغاز کرد و حضور کوتاهش در نقش پسر حاج کاظم در آژانس شیشه ای، شروع فعالیت های سینمایی بود که از بازیگری آغاز شد و با دستیار و برنامه ریز به کارگردانی رسید.
«بدون قرار قبلی» را می توان ادای دین او به زادگاهش مشهد هم دانست. فیلم قصه شخصیت محوری است که روایت سفری از آفاق به انفس را به تصویر می‌کشد و به واسطه این روایت، مخاطب را هم به سفری درونی دعوت می‌کند. این دعوت و سفر البته صرفاً یک تجربه وجودی نیست؛ بلکه دامنه آن به سرزمین و فرهنگ و سنت‌های بومی و ملی هم گسترش می‌یابد.
دکتر یاسمین لطفی (پگاه آهنگرانی) از آلمان به ایران می‌آید تا در خاکسپاری پدری که ۳۰ سال او را ندیده است، حضور یابد و به وصیتش عمل کند. اما این نه بازگشت به پدر که به خانه پدری، وطن و میهن است.
نشانه‌هایی که فیلمساز از فرهنگ و تمدن ایران با مؤلفه‌های ملی و مذهبی می‌گذارد، تأکیدی نمادین بر همین دعوت است. دعوت به بازگشت به خویشتن. یاسمن در این سفر سه مکان و جغرافیا را تجربه می‌کند. از برلین به تهران و از تهران به مشهد.
او وقتی به مشهد می‌رسد، گویی به تجربه‌ای شهودی دست می‌یابد و نوعی رهایی درونی و رستگاری را تجربه می‌کند.
از حال بد به حال خوب می‌رسد. حتی حال فرزند اوتیسمش هم بهتر می‌شود.
بدون قرار قبلی را باید فیلم مکاشفه‌ای و جستجوگرانه دانست که در این جستجو بیش از هویت خانوادگی هویت فردی یاسمن است که تطهیر می‌شود و تغییر می‌کند.
حتی بار دیگر عشق را هم تجربه می‌کند و از رنج تنهایی رها می‌شود. درواقع بدون قرار قبلی یک فیلم سفرنامه‌ای است که از سفر در آفاق به سفر در انفس می‌رسد.

بدون قرار قبلی البته فیلمنامه ای اقتباسی دارد که فرهاد توحیدی ومهدی تراب بیگی آن را با نگاهی به یکی از داستان های مصطفی مستور در کتاب«بهترین شکل ممکن» نوشته اند. کتابی که در فیلم هم به آن ارجاع تصویری داده می شود.
واقعیت این است که ساخت فیلمی درباره باورها و اعتقادات دینی، بسیار دشوار است. از این حیث که دچار شعارزدگی و سانتی مانتالیسم مذهبی نشده و برای مخاطب دافعه برانگیز نشود.
شعیبی با درک درست از این واقعیت، تلاش کرده تا روایتی دلنشین از قصه و موقعیت مذهبی آن ترسیم کند. او با استفاده از الگوی شاه پیرنگ و سفر قهرمان، قصه اش را روایت می کند و مخاطب را گام به گام با تحولات درونی شخصیت اصلی قصه همراه و همدل
می سازد.
او تلاش کرده تا از تبدیل شدن فیلمش به اثری توریستی پرهیز کند و در بستر یک روایت سفرنامه ای، مفاهیم و مضامین اخلاقی و انسانی را به شکلی دراماتیک به تصویر
بکشد.
اگرچه این روایت در جاهایی دچار لکنت شده یا فاقد مصالح داستانی لازم است که کمی کشدار و با ریتم کند پیش می رود، اما در نهایت با قصه ای شیرین و دلنشین مواجه می شویم که به نوعی تعلق خاطر به وطن و دین را در داستان خود تنیده که شاید بتوان آن را بازنمایی نوستالژی و ایدئولوژی در تارو پود قصه دانست که می خواهد مخاطب را به بازاندیشی درباره هویت تاریخی خود
دعوت کند. با این حال، لحن روایت در برخی سکانس ها گل درشت شده و در دام معناگرایی صوری
می افتد.
بدون قرار قبلی، در واقع نوعی دعوت به خویشتن شناسی از منظر ملی و مذهبی است که بدون هیاهو و آرام صورت می  گیرد.
فیلمی که شبیه به خود کارگردان است. آرام و متین که می توانی با او مخالف باشی، اما نمی توانی دوستش نداشته
باشی!

code

نسخه مناسب چاپ