همانگونه که در معادلات ریاضی، همیشه اصل ثابتی وجود دارد و قابل تغییر نیست بنابراین در همه جای دنیا ۲ ضرب در ۲ ، عدد ۴ می شود و اگر ۵ را از ۸ کم کنیم عدد ۳ باقی می ماند، در مسائل زیستی محیطی و اصولا” حاکم بر طبیعت نیز همین قاعده استوار است و قوانین حاکم بر طبیعت قابل تغییر نیست و آثار خاص خود را دارد..
اینکه تصور شود با از بین بردن موجودی از چرخه حیات، هیچ اتفاقی نمی افتد تصوّر بسیار باطلی است که رابطه ای با شعور و عقل آدمی ندارد چراکه خداوند، جهان هستی را در نهایت نظم آفریده و هر موجودی برای بر عهده گرفتن نقش و وظیفه ای خلق شده است
در این مطلب صرفاً صحبت از گوزن زرد ایرانی، آرتمیا، فلامینگوها یا یک موجود زنده ریز و کوچک نیست که در شرف نابودی قرار داشته باشد تا روزنامه نگاری بخواهد هشدار دهد، بلکه صحبت از یک اکو سیستمی به وسعت نزدیک به ۶ هزار هکتار است که بود و نبودش علاوه بر میلیون ها موجود زنده در متن و اطراف آن، یک ملتی را تحت تاثیر خود قرار می دهد..روزگاری نه چندان دور در این منطقه فقط در ۱۵۰ هزار هکتار از اراضی، کشاورزی انجام میشد و کمی بیش از یک میلیون نفر در این سرزمین زندگی می کردند اما امروز بیش از سه میلیون نفر در استان آذربایجان غربی زندگی می کنند و حداقل ۴۵۰ هزار هکتار از اراضی منطقه به زیر کشت محصولات کشاورزی رفته است.
از یک منظر این آمار کاملا طبیعی است، رشد سه برابری جمعیت، نیاز به رشد سه برابری زمین های زیر کشت کشاورزی را در پی داشته است.
اما اگر عاقلانه در همین اطلاعات و آمار دقیق شویم در می یابیم رشدی که مبتنی بر توسعه هوشمندانه بشری و مطابق معیارهای جهانی توسعه یافتگی باشد اتفاق نیافتاده است.
به زبان بهتر، رشد در ارقام ریاضی و به شیوه حساب و کتاب و منطق حاکم بر سه دهه پیش اتفاق افتاده و در این میان نه تنها استفـاده از تکنولوژیهای روز دنیا برای بهره مندی از حداکثر ظرفیت ها با کمترین هزینه حاصل نشده بلکه مهمترین ثروتهای منطقه برای دستیابی به حداقلی ترین توسعه یافتگیها صرف شده که در نهایت به ثبات توسعه منطقه نیز منجر نشده و یک استانی را در مقام یک مصرف کننده تک محور و بی نصیب از مزایای توسعه یافتگی صنعتی باقی گذاشته است.
به هر حال امروز قوانین لایتغیّر طبیعی در پی اثبات خود بر آمده اند و تا چندی دیگر کاملاً روشن می شود که استفاده بی رویه از آب در یک زیست بوم به حساسیت منطقه دریاچه ارومیه نمی تواند بی پاسخ باشد و قهر طبیعت با انسان هایی که کار را تا تغییر اقلیم پیش برده اند نخستین واکنش طبیعت است.
باز می توان تاسف خورد که شوربختانه نخستین گروه هایی که از قهر طبیعت در حوضه آبریز دریاچه ارومیه آسیب می بینند باز هم کشاورزان به عنوان فقیرترین و کم درآمدترین اقشار جامعه هستند.در حالی که باید مدیرانی پاسخگو باشند که سال ها، بی فکرانه ظرفیت های این سرزمین را صرف آزمون و خطاهای خــود کرده اند.اما کی و کجا در کشورمان مدیری به خاطر بی تدبیری تاوان پس داده که اکنون در آذربایجان غربی این اتفاق بیافتاد.
جای تاسف سوم که بی ارتباط به بی تدبیری های ریشه دار مدیریتی در ایران نیست زمانی هویدا می شود که در یابیم در میان این همه جلسه، همایش، کنگره، سمپوزیوم، میزگرد، کارگروه، جلسه و غیره و غیره که هنوز جرعه ای آب برای دریاچه ارومیه به ارمغان نیاورده، و حتی وضعیت دریاچه ارومیه را در مرحله ثبات نیز نگه نداشته، ساختارهای جــدید و تشکیلات نوینی در حال راه اندازی است تا عدهای در این اوضاع بحرانی برای خود صاحب اسم و رسم شده یا حق ماموریت، حق جلسه، سمت ها و مسئولیت های آنچنانی، آراء مثلا مردمی، افزایش رتبه های علمی و مزایایی از این دست شوند.
شیوه ساختار سازی برای مدیریت موضوع بحران دریاچه ارومیه وارد فاز جدیدی از بی تدبیری شده که در این روند به عوض آنکه بودجه های میلیاردی اختصاص داده شده به دریاچه ارومیه برای حل آن صرف شود، راهی جیب افرادی میشود که هم اینک در استخدام دولتند و در دستگاه های مربوطه حقوق های سرشار و ثابت به انضمام حق جلسات و حق ماموریت های مرسوم خود را دریافت می کنند و در این وسط از نمد دریاچه ارومیه به خیال بافتن کلاه جدیدی بر سر خود افتاده اند.
از سویی کار و بار و زندگی خود را به سبب بی کفایتی و بی تدبیری مدیران سال های قبل از دست داده و مجبور به ترک روستا و مهاجرت می شوند و از سوی دیگر حقی که برای مدیریت وضعیت دریاچه ارومیه که در ارتباط مستقیم با زندگی و حیات و ممات کشاورزان است دوباره صرف دوره جدیدی از بی تدبیری ها می شود تا باز هم کشاورز نگون بخت متهم به خشکاندن دریاچه ارومیه شود.
مدیرانی که کشاورزان را با چاه های عمیق کنده شده در زمین های شان مقصر خشکی دریاچه ارومیه معرفی می کنند باید پاسخ دهند آیا آنها کارخانه ای، صنایع مادری، صنایع فولادی، شرکت خودروسازی ای، چیزی در این سه دهه در آذربایجان غربی به بهره برداری رساندند و کشاورزان و بیکاران استان جذب آن نشدند؟
آغاز مهاجرت این همه انسان در جغرافیایی به حساسیت آذربایجان غربی از ناملایمات یک دهه نخست انقلاب در این استان به مراتب زیانبارتر است، چرا که آن زمان مردم این سرزمین با دشمن روبرو می جنگیدند اما امروز باید تن به بی تدبیری دوست، برادر و همسنگر خود بدهند.
خوب است جهاد کشاورزی آذربایجان غربی که به رسم یک سنت غلط و کلیشه ای فقط به بزرگداشت شهدای جهادسازندگی سابق همت می گمارد کمی خلاقیت به خرج داده و یادواره شهدای کشاورز را برگزار کند که هزاران نفرشان بی ادعا، جان بر کف گرفته و بی آنکه به عکس گرفتن و مستندسازی خاطرات یا آینده مدیریتی شان بیندشند، مخلصانه در گوشه گوشه این سرزمین الهی در درگیری ها، پاکسازی ها و صحنه های تن به تن با دشمنان جان دادند تا امروز را نبینند که به خاطر بی تدبیری عده ای که به زعم خود، مدیر به دنیا آمده اند شاهد مهاجرت اجباری از خانه و کاشانه شان باشند.
امروز مهاجرت خاموش ۶ میلیون انسان که اتفاقاً شغل شریفشان کشاورزی است آغاز شده و این سخن ادعای یک روزنامه نگار نیست بلکه عین سخنان قربانعلی سعادت استاندار آذربایجان غربی است که همین چند روز پیش در دیدار با محیط بانان و کارکنان اداره کل حفاظت محیط زیست استان بر زبان راند.
برای همچو نگارنده ای که اعتقادش به وضعیت مدیریتی آذربایجان غربی در چند دهه گذشته را در اشاراتی که از نظر گذشت بیان کرده می توان حق داد که معتقد باشد “تا گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست، چیزی که البته به جایی نرسد فریاد است. ”
منبع : تسنیم
code