با وجود اینکه به عنوان والدین به خوبی می دانیم که تا چه اندازه اهمیت دارد فرزندانمان به درستی مورد محبت قرار گرفته و عشق کافی را دریافت کنند، ممکن است تعجب کنیم مسئله کجاست که این روند؛ یعنی فرزندپروری معمولا به طرز اشتباهی انجام گرفته و حتی بسیار تاسف برانگیز و گاهی غم انگیز طی می شود. سوالی که در اینجا به دنبال پاسخ آن هستیم این است که چرا والدینی که ممکن است در زمینههای دیگر افرادی شایسته و اهل اندیشه باشند، تا این اندازه در دوست داشتن و دادن عشق به افراد کوچکی که خودشان آنها را داوطلبانه به این دنیا دعوت کردهاند شکست میخورند؟ بیشک آنها فرزند خود را عاشقانه دوست دارند، پس مانع چیست که نمیتوانند آنگونه که شایسته فرزند دلبندشان است به او توجه و عشق بدهند؟ در ادامه دو موردی را بررسی میکنیم که به طور خاص از برجستهترین عواملی هستند که مانع از والدینی کردن مناسب برای فرزندانمان میشود.
مشکل والدین با کودکی خود
اولین مورد از یکی از واضحترین و اجتنابناپذیرترین ویژگیهای دوران کودکی سرچشمه میگیرد: نوزادی در وضعیتی تقریباً تکاندهنده به دنیا میآید. او نمیتواند سر خود را تکان دهد، کاملاً به دیگران متکی است و از هیچیک از اندامهای خود درکی ندارد. در چنین شرایط ناتوانی باید به دیگران نگاه کند و از آنها طلب رحمت کند، باید از آنها بخواهد برایش غذا بیاورند، سرش را نوازش کنند، او را تمیز کنند، پس از غذا به او آرامش دهند و غم و اندوه و خشمش را بفهمند. برای اکثر مردم، همه اینها بسیار شیرین است. اما برای مراقبت از یک فرد بسیار کوچک، یک بزرگسال مجبور میشود یک مانور عاطفی بسیار خاص انجام دهد، مانور احساسی که در اکثر ما به طور شهودی و سریع اتفاق میافتد که حتی تمایلی به آشکار شدن آن نداریم. اینکه از ما خواسته میشود، فرزندمان در هر سنی که هست، ما به خاطرات همان سن و سال خود دسترسی پیدا کنیم تا بتوانیم مراقبت و توجهی را که کودکمان به آن نیاز دارد، دقیقتر ارائه کنیم. با این حال برای اغلب والدین، بدون اینکه خودشان بدانند، وظیفه مراقبت کردن از فرزندانشان از طریق یادآوری گذشته خود بسیار چالشبرانگیز است. آنها جایی در خودشان، دیواری به ضخامت چندین متر و روی آن با سیم خاردار، بین خود بزرگسالی و کودکیشان کشیدهاند. چیزی در دوران کودکی آنها آنقدر سخت بوده است که آنها نه میتوانند و نه میخواهند حتی به صورت تخیلی به آنجا برگردند. مسائل در دوران کودکی آنها به حدی ناراحتکننده بوده که تمام هویت بزرگسالی آنها بر روی امتناع کامل از رویارویی مجدد با درماندگی و آسیبپذیری سالهای اولیهشان بنا شده است. آنها نمیتوانند در برابر دست و پا چلفتی و سردرگمی فرزند کوچک خود صبور باشند، علاقهای به بازی با عروسک ندارند و اینکه کودکشان تا چه اندازه برای نقاشی مچاله شدهاش میگرید برایشان رقتانگیز است. در چنین شرایطی احتمالاً آنها به جای درک کردن، کودکشان را سرزنش میکنند، زیرا حاضر نیستند دوران کودکی آسیبپذیر و پر از سختی خود را به یاد بیاورند.
حسادت والدین نسبت به کودکان خود
دومین مورد که میتواند مانع از این باشد که والدین به اندازه کافی و مناسب به فرزندانشان عشق و توجه بدهند؛ حسادت حل نشده آنها است. به هر میزان هم که عجیب به نظر برسد، ممکن است والدین به فرزند خود حسادت کنند. آنها به فرزندشان حسودی میکنند، شاید به این دلیل که او دوران کودکی بهتری به نسبت آنها داشته و از حمایت و آسایش بیشتری برخوردار است. اگرچه والدین ظاهراً متعهد به مراقبت از کودک خود هستند، اما دائما باید با این تمایل مبارزه کنند که ناخودآگاهانه به فرزندان خود نیز همان بیتوجهیها و محدودیتهایی را بدهند که روزی در کودکی موجب عدم رشد خودشان شده است. در واقع اگر والدین این رنجهای خود را نشناخته و آنها را حل نکنند، نسل جدید آنها نیز همان درد و رنجی را تحمل خواهد کرد که روزی گریبانگیر خودشان بوده است. این کاری است که حسادت درون والدین میتواند انجامش دهد؛ حسادتی که وقتی میخواهد در ما فعال شود برایش اهمیتی ندارند که حتی نسبت به فرزندان پاره تنمان باشد.
چگونه والدین بهتری باشیم؟
برای اینکه به درستی پدر و مادر شویم، نه تنها باید به دوران کودکی خود دسترسی داشته باشیم، بلکه باید بتوانیم با محرومیتهای خود در آن دوران نیز کنار بیایم تا به نوبه خود نسبت به کسانی که ممکن است فرصتی برای هرگز روبرو نشدن با محرومیتهای مشابه داشته باشند حسادت نکنیم. اما نوع خاصی از والدین آسیبدیده، در سطحی باقی میمانند که در ذهنشان به عنوان یک کودک نیازمند و ناامید شناسایی میشوند، که برای آنها غیرقابل تحمل است که فرزند دیگری چیزی بیش از آنچه آنها داشتهاند را داشته باشد. آنها مانند یک خواهر و برادر ظالم و مظلوم در خانوادهای محروم هستند که درد خود را بر سر کسی که درماندهتر است خالی میکنند، و با دقت کافی مطمئن میشوند که کودک دیگر نیز مانند آنها غمگین و ناآرام باشد. ما نمیتوانیم کودکیای را که میخواستیم داشته باشیم، اما اگر قصد داریم فرزندآوری کنیم، مسئولیم که اطمینان حاصل کنیم با گذشته خودمان رابطه سالمی برقرار کرده و میتوانیم به خاطرات کودکی خود به عنوان ذخایر مهربانی و همدلی دسترسی داشته باشیم.
برای سهیم شدن در سختیهایی که کودکمان تجربه میکند، ما زمانی به درستی و رشد یافته رفتار خواهیم کرد که در موقعیتی باشیم که بتوانیم به فرزندمان کودکیای را که خودمان نیز سزاوار آن بودیم، بدهیم و نه کودکیای که صرفاً تجربهاش کردیم.
code