وقتی کودکان رها و بزرگترها در بند می‌شوند!
همسر برادرم که ساکن کاناداست، اعتقاد دارد که زندگی در این کشور هم، علیرغم دارابودن محاسن زیاد، مشکلات خاص خود را دارد.
او به عنوان نمونه، به این نکته اشاره کرد که هر چند در کانادا به بزرگسالان شاغل در محیط‌های اداری بسیار سخت گرفته می‌شود، بچه‌ مدرسه‌ای‌ها آزاد گذاشته شده‌اند که هر کاری دوست‌ دارند، انجام دهند و در این رابطه، چنانچه مرئوسی از رئیس خویش با این عنوان که «به من استرس وارد می‌کند» شکایت کند، موضوع در صورت اثبات، برای مقام ریاست بسیار گران تمام می‌شود!
در آن طرف قضیه، در حالی که بسیاری از دانش‌آموزان خردسال ساکن کانادا باند تشکیل می‌دهند و بچه‌های ضعیفی را که تک افتاده‌اند اذیت می‌کنند، اولیای امور مدارس نگران این موضوع نیستند و حتی در صورت دریافت شکایت والدین و بیان این‌که «رسیدگی می‌کنیم» هم در عمل
رسیدگی نمی‌کنند.
این رفتارهای متناقض از آنجا به نظر ما ایرانیان عجیب می‌نماید که سال‌هاست بچه‌های دبستانی و دبیرستانی و پیش دانشگاهی و دانشگاهی را تحت فشار رعایت قوانین سفت و سخت قرار داده‌ایم و آن طرف «کارمند جماعت» را برای انجام هر کاری آزاد گذاشته‌ایم! شاید دلیل این باشد که در کشور ما بچه‌ها زود بزرگ می‌شوند و کودکان، بی‌آنکه کودکی کرده باشند، مجبور می‌شوند تن به رعایت مقررات سفت و سخت بدهند و اجرای دستورات صادر شده از طرف مقامات بالاتر را کاملا جدی بگیرند.
این وداع زودهنگام با کودکی است که باعث می‌شود دل بزرگترها برای کودکی‌‌های نکرده خود به شدت تنگ شود و در عالم بزرگسالی، قوانین و مقررات اداری را زیر پا بگذارند!
در کانادا چنانکه گفته شد، این خبرها نیست و کودک محسوب‌کردن آنهایی که در سنین کودکی به سر می‌برند، باعث می‌شود اعمال و رفتار نادرست ایشان فقط گریبان والدین گرامی و یا اولیای آموزش و پرورش را بگیرد و از آن‌طرف، در این کشور، بزرگترهایی که در طول زندگی بچگی و نوجوانی کرده‌اند، در بزرگسالی عاقلانه رفتار و وفق مقررات کشوری و اداری، ساعات کاری را سپری می‌کنند!
محمد ماکویی

نسخه مناسب چاپ