وای از سه سالهای که قیامت به شام کرد
با کار خود قیام پدر را تمام کرد
آل امیه تا که نبینند روز خوش
محشر به پا رقیه به هر صبح و شام کرد
چون طشت را مقابل رویش گذاشتند
از جا جهید و بر سر خونین سلام کرد
گه شد ز خویش بیخود و افتاد بر زمین
گاهی ز جا بلند شد و احترام کرد
هم قصهها ز خار مغیلان به شاه گفت
هم زخم تازیانه، عیان بر امام کرد
«دختر، سه ساله بود ولی شد شهید عشق
چون عطر یاس، رایحهاش ماند در دمشق»
هشت: حضرت زینب (س)
زینب چهها کشید؟ نگنجد به باوری
چون او نزاده مادر تاریخ، دختری
خاکم به سر که در دل گودال قتلگاه
چون او کسی ندیده گلوی برادری
دریای بیکرانه آن سینه صبور
هر گوشه داشت ماهی در خون شناوری
در نزد او یزید که باشد؟ خسی حقیر
ابن زیاد کیست؟ غبار سبکسری
تنها نه شام و کوفه، که عالم ندیده است
دربند و داغدیده چو زینب، سخنوری
«خجلت برد به روز قیامت زمین از او
مردانگی است تا به ابد شرمگین از او»
نه: امام سجاد (ع)
سجاد را چو طعنه به زنجیر و غل زدند
گویی که تازیانه به ختم رسل زدند
تنها نه جان حضرت زین العباد سوخت
آتش به مصحف و سور از جزء و کل زدند
تا هر قدم ز پای بیفتد در آن سفر
شام و عراق بین هم از کینه پل زدند
وقت ورود قافله، عالم ز شرم سوخت
خنیاگران شام چو طبل و دهل زدند
گلهای باغ فاطمه بر نیزه بود و خلق
در جشن خویش بر در و دیوار گل زدند
«سجاد اسیر بود و در آزادگی امیر
گریان ز خطبههای بلیغش جوان و پیر»
ده: استغاثه به اباعبدالله (ع)
ای شاه دین! عریضه ما را وصول کن
دانم که نیست قابلت اما قبول کن
ای پاره وجود نبی! نامهام بخوان
پس پاره پاره زیر قدوم رسول کن
بر آن نگاه مرحمتی از علی بخواه
یا مستحق گوشه چشم بتول کن
گو با حسن که از جگر شرحهشرحهات
شوری نصیب این کلمات ملول کن
در وقت احتضار به بالین من بیا
ای سر! ز روی نی به مزارم نزول کن
«مگذار ناامید بمیرم حسین جان
کاری بکن شهید بمیرم حسین جان»