فیلم هایی با درونمایه «خانواده»، همیشه چالش های اخلاقی و انسانی را به طرز عجیبی به تصویر می کشند که گویی همه آنها را می دانیم ولی هیچ وقت به آن توجه نکردیم.
خانواده محوری است که می تواند روابط افراد را به لحاظ سببی و خونی چنان به تصویر کشد که عینیت آن انکار ناپذیر باشد. معمولاً چنین فیلم هایی بر اساس واقعیت و فرار از تخیل ساخته می شوند. چرا که تخیل می تواند کانون مرکزی فیلم را خدشه دار کند و با گسستی همراه سازد که بدون تردید، باورپذیری آن بسیار سخت و دشوار خواهد بود.
فیلم «خانواده خوشبخت من»، ساخته سیمون جرج و نانا اکتیمیشویلی از سینمای گرجستان است. این فیلم، خانواده ای از سه نسل را در گرجستان نشان می دهد که همگی زیر یک سقف زندگی می کنند. آنها رفتارها و آداب خود را دارند و به نظر می رسد که مشکل جدی با یکدیگر نداشته باشند.
اما با اتفاقی عجیب که بعضاً برای خانواده های سنتی که این فیلم نیز بر آن تمرکز دارد اتفاق می افتد؛ مادر خانواده که معلم است، تصمیم می گیرد جدا از دیگران و در آپارتمانی به تنهایی زندگی کند. او هیچ توضیحی تا انتهای فیلم درباره این رفتار خود نمی دهد، اما او با رازهایی رو به رو می شود که تا به حال برای او پنهان
بوده است.
بدون تردید، فیلم دوساعته خانواده خوشبخت اگرچه ریتمی کند و خسته کننده دارد و دوربینی که روی دست دائماً بر چهره اصلی فیلم تمرکز دارد، اما داستان فیلم بدون سکته و با چفت و بستی قابل تامل، مخاطب را به همراهی با فیلم وادار می کند. کارگردان سعی کرده با دوری از بحران سازی تصنعی، وضعیت خانواده را هر آنچه هست توصیف کند.
از سوی دیگر، مادر خانواده به عنوان رابطی اصلی که میان نسل قبلی (پدر و مادرش) و شوهر و فرزندانش در وضعیتی به دور از تنش حضور دارد، به یکباره جدا می شود. این جدایی اگرچه انتقالی نمادین است، اما کارگردان با واقعی نشان دادن آن سعی کرده تا دیده شدن را به خوبی برای تماشاگر توصیف کند.
او در مقام کسی که دیده می شود، دائماً در تیررس همه قرار دارد. گویی هیچ وقت فرصت این را نداشته تا خود بیننده باشد. این بار او با گذار از چنین وضعیتی، کلیت خانواده را با آشکارگی تمام می بیند. او درمی یابد که تصاویر از دور با وضوح بیشتری قابل روئیت هستند. او در می یابد که با دوری از خانواده، آنها را می تواند داوری کند. او با قرار گرفتن در ارتفاعی درست، اعمال آنها را می بیند و وضعیت را بررسی می کند.
آشکار شدن رازها اگرچه خطرناک هستند، اما می تواند زمینه را برای فهم درست از موقعیت پیرامونی ایجاد کند. او متوجه می شود که همسرش سالهاست به او خیانت کرده و با کسی رابطه داشته است. او حتی پی می برد که دامادش نیز به دخترش خیانت کرده است. همین دو خیانت برای اینکه فیلم را در وضعیت چالشی قرار دهد، کفایت می کند.
با این حال، کارگردان بدون اغراق گویی، با عبوری آهسته از آنها باز هم مسیر داستان را به سوی فهم مادر از موقعیت پیرامونی هدایت می کند. او نه زنی ساده لوح است و نه زیرک. او زنی صادق و شفاف است که زندگی برایش معنای رئال دارد. اما او با ایجاد وضعیت خاصی سعی دارد تا بتواند ارزیابی خود را از افراد پیرامونی دقیق تر کند. او حتی خرید خانه را به سختی انجام می داد و برایش عملی کسل کننده بود، اما او اکنون از پرورش گوجه فرنگی در بالکن خانه جدید خود لذت می برد.
او کیک خوشمزه اش را به دور از سر و صداها و کشمکش های خانواده با سونات های صلح آمیز موتزارت وقتی که نسیم خنکی از پنجره می وزد، نوش جان می کند.
او با چشم درچشم شدن واقعیت، به خوبی پی می برد که زندگی لایه های زیادی دارد. کارگردان نیز با تعمدی هدایت شده، سعی دارد تا بنیان وهم آلود زندگی را که معنایش عریان کردن تمامی بنیان های متافیزیکی است، فروپاشد و لحظات واقعی را نشان دهد.
فیلم سرشار از تصاویری از خانه های مندرس و کوچه های قدیمی و فضای سرسبز تفلیس است. فضاسازی این چنینی نیز توانسته بر استحکام فیلم بیفزاید و مخاطب با قرار گرفتن در این فضا، شوکی عجیب را متحمل نشود.
نگاهی هم داشته باشیم به نقش مادر که نامش مانانا است. مانانا با صورتی نسبتاً افسرده، زنی پنجاه ساله را نشان می دهد که دچار خستگی روزمرّه و ملال آور زندگی شده است.
او به آرامی صحبت می کند و تنشی در کلامش نیست. عصبانی هم نمی شود، اما وقتی که متوجه می شود شوهرش به او خیانت کرده، با دلی سوخته در دستشویی گریه ای آرام سر
می دهد.
او سرحال نیست و چیزی خوشحالش نمی کند. حتی دوستانش که برای جشن تولدش آمده اند نیز نتوانستند او را به لبخندی مصنوعی وادار کنند. تمامی اینها انعکاسی از تصمیم جدی اوست. او گذشته خود را نابود شده می بیند و نمی خواهد بر ویرانه های آن بایستد. او درگیر ماجراهای طلاق و دعوا و … نمی شود. او دور
می شود.
مانانا سیمای زنی در دور دست است که چهره کاذب زندگی را کنار می زند. در چنین وضعیتی است که مخاطب اگر نتواند با مانانا بدون هیچ داوری ارتباط برقرار کند، معنای اصلی فیلم را از دست می دهد.
چراکه کانون اصلی فیلم به شکل ماهرانه و ظریفی بر فهم مانانا از زندگی استوار است. کارگردان با دوری از اسطوره سازی دروغین از مانانا توانسته مضمون اصلی فیلم را به خوبی به مخاطب انتقال دهد.
code