محلههای درون شهرها چه بیشتر از صد سال پیش و چه در روزگار ما همیشه حال و هوایی داشته است که خانوادهها را با هر باور و اعتقادی به رسم همسایگی به هم وصل کرده است. البته گرچه در این روزها این آمد و رفتنها میان خانوادههای یک محله به دلایل مختلف کمتر شده است اما هنوز رد پای پررنگ آن را میتوان در محلات قدیمی و سنتی شهرها پیدا کرد که خانوادهها به وقت گرفتاری و غم و شادی و جشن و عزا کنار هم جمع شده و هوای همدیگر را دارند.
محلهها صحنهای جالب از نمایشها
برای بسیاری از مسافران اروپایی زمان قاجار محلههای درون شهرها و حتی روستاها جنب و جوشهایی داشته که باعث توجه آنان شده است. طوری که در سفرنامههای خود گزارشهای جالبی از اتفاقات و شرح حال چیزهایی که دیده بودند، نوشته اند.
به گفته «ارنست اورسل» کوچهها و خیابانهای تهران جدای از شیوه جالب معماری و ساخت و ساز آن «صحنه برگزاری انواع و اقسام نمایشهای جالب و تجلیگاه آداب و رسوم عجیب است» که برای فرنگیها تازگی داشته است.
آبادانی محلهها با سرمایه خود خانوادهها
در آن روزگار بیشتر مجموعههای درون محلات از میدانها تا مساجد و حمام و تکیه و آب انبار گرفته تا مراکز اقتصادی مانند تیمچهها و کاروانسراها توسط خود مردم و خانوادههای اعیان و بازرگانان با منابع مالی شخصی ساخته میشد.
همین مساله باعث استقلال محلات از دستگاه حکومت شده بود طوری که اگرچه، داروغه مسئول اصلی امنیت محلات در شهر بود، اما در مواردی به قولی عیاران و لوطیهای هر محل این کار را انجام میدادند و البته با گذشت زمان چون مرز بین لوطیهای سالم محلهها و اوباش بسیار باریک شد، آنها کم کم دستههایی برای خود تشکیل داده و به آزار و اذیت رهگذران پرداختند و حتی به محلات مجاور هم حمله میکردند.
جنب و جوش خانوادهها در محلهها
شور و حالی که محلههای زمان قاجار برای اروپاییان از جمله «ارنست اورسل» داشت در نوشتههای آنان قابل درک است. بر اساس مشاهدات این جهانگرد بلژیکی مثلا اگر یکی از رجال معروف میخواست در محله ای به بازدید دوستی برود یا اگر یکی از سردستههای ایلات چادرنشین با همراهانش وارد محله ای در شهر میشد یا حتی شاهزاده یا خود شاه قصد رفتن به بیرون از شهر را داشتند و از محله ای گذر میکردند جنب و جوشی برپا میشد تا جایی که همیشه پیشاپیش آنان عده ای فراش با ضربات شلاق از میان جمعیت راه را باز میکردند.
عاریت گرفتن وسایل قیمتی از همسایهها و فامیل
در این میان خانمهای اندرونی خانوادههای طبقات بالا هم اگر قرار بود به گردش رفته با تشریفات خاصی از محله خود یا محلات مسیر راه شان میگذشتند. به گفته «ارنست اورسل» مراسم عروسی هم جالب بود. وقتی در محله ای عروسی برپا میشد صبح عده زیادی از خدمتکاران در کوچههای پر رفت و آمد پشت سر هم صف کشیده و در خوانچههایی بزرگ جهیزیه عروس را به خانه داماد میبردند که اغلب هم برای چشم و هم چشمی و برای اینکه زرق وبرق بیشتر چشم در و همسایه را خیر کند تعداد زیادی اشیای قیمتی را از دوست و آشنا و همسایه عاریت میگرفتند و کمیت و کیفیت جهیزیه را چشمگیرتر میکردند.
پایان مراسم عروسی خانوادهها با آتش بازی
شب همان روز دسته دیگری از نزدیکان با شکوه و جلال تمام در حالی که یک ردیف مشعل دار عروس را در میان گرفته بودند او را تا منزل جدید همراهی میکردند. گاهی پیشاپیش اسبی که عروس بر آن سوار شده بود یا اگر دختر متعلق به خانواده ای سرشناس بود پیشاپیش کالسکه ای که در آن نوعروس با دایه اش نشسته بود یک دسته موزیک نظامی آهنگهایی مینواخت. اغلب جشن عروسی با آتش بازی که به قول آن جهانگرد بلژیکی سخت مورد علاقه مردم ایران بود در همان محله به پایان
میرسید.
تقریباً در هر مراسمی پی این آتش بازی اتفاقی رخ میداد ولی هیچ حادثه ای حاضران را از شور و حال باز نمی داشت. وقتی که سرانجام آخرین فشفه آتش میشد جمعیت با هلهله و فریادهای شادی از دور هم متفرق شده اما شرح احوالات و حوادث یک چنین شبی مدتها نقل محافل و مجالس مختلف این محلهها بود.
تشییع از محله متوفی تا آرامگاه ابدیش
مراسم تدفین خانوادههای ایرانی هم به نظر «ارنست اورسل» با وجود غم و ناراحتی که با خود همراه داشت، دیدنی بوده است. به زمان مرگ شخصی در یک محله تمام افراد فامیل همراه با آشنایان و همسایگان جنازه را که در کفنی پوشانده بودند به آرامگاه ابدی تشییع میکردند. زنان چنان با سر و صدا گریه میکردند و صفات خوب و محاسن عزیز از دست رفته را با شیون و زاری به زبان میآوردند که در طول مسیر هر کسی از شنیدن ناله آنان سخت متأثر میشد. اغلب شخصیتهای بزرگ و معروف هم در جوار مزار مقدس در قم و کربلا و و مشهد به خاک سپرده میشد که برای بردن جنازه به هر کدام از آن شهرهای مقدس کاروانی با تمام امکانات پذیرایی با حضور فامیل و آشنایان خانواده عزادار به راه میافتاد.
code