چراغ حکمت و معرفت
حبیب راثی تهرانی
 

عُلُوٌّ فی الحیاه و فی الممات
لحقٌّ تلک احدَی المُعجزات
(ابن الأنباری)
هماره در طول زندگی و هنگام چشم بستن بر دنیا، بزرگوار و عالی‌مقام بودی، پس به‌حق می‌توان زندگانی‌ات را آیتی بی‌مثال دانست.
رحلت جانسوز فقیه اهل‌بیت، حکیم متأله و استاد حوزه و دانشگاه، حضرت آیت‌الله سیدحسن سعادت مصطفوی، دلبستگان، شاگردان و علاقه‌مندان ایشان را به درد آورد. آن عالم جلیل‌القدر آخرین حلقه از سلسله حکما و از اعاظم علمای تهران و جامع معقول و منقول بود. ضمن تسلیت درگذشت اندوهبار ایشان، به‌ عنوان یکی از کمترین شاگردان و ارادتمندان استاد و جهت عرض ارادت و درود به روح پرفتوح ایشان، چند سطری در باب سیره علمی و اخلاقی و تدریس آن استاد فقید تقدیم می‌دارد.
میراث دینی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی تمدن درخشان اسلامی از دیرباز با نشأت گرفتن از سرچشمه‌های زلال و اصیل خود، یعنی وجود مقدس معصومین(ع)، به‌ وسیله دانشمندان، حکما و علمایی به دست به ما رسیده است که هر یک سهم به‌سزایی در انتقال و پرورش و تعلیم این علوم به نسل بعد خود داشته‌اند. اگر در هر یک از قرون و اعصار گذشته فترتی در این روند اتفاق می‌افتاد، امروزه این‌همه برکات و آثار علمی به نحوی شایسته، مدون و معین دستیاب نمی‌شد. لذا وجود عالمان علاوه بر منافع حسی و عینی که در زمان خود بر جامعه پیرامون خویش دارند، متضمن روشن نگاه‌داشتن چراغ فروزان علم و دانشی است که چه ‌بسا پیشینیان با خون‌دل و تحمل رنج و مشقت بسیار، آن را به دست نسل حاضر رسانده‌اند.
سخن راندن در باب علمایی که ابعاد علمی و رفتاری گوناگونی ندارند، ساده و سهل می‌نماید؛ زیرا پرداختن به بعدی انسان را از ابعاد دیگر باز نمی‌دارد، ولی در مورد حضرت آیت‌الله مصطفوی کسانی باید سخن بگویند که خود ذوفنون و دارای صلاحیت بالای علمی باشند؛ زیرا ایشان شعله فروزان، بقیه‌الماضین و یکی از قله‌ها حکمت و معرفت در عصر حاضر بود.
سیره علمی و اخلاقی
آنچه از سیره علمی و اخلاقی ایشان برداشت می‌شد، این بود که اگر کسی حضرت ایشان را در کسوت استادی و در مقام تدریس می‌دید و درک می‌کرد، هرگز گمان نمی‌کرد که او بتواند با مردم عادی و عامه مردم نشست و برخاست کند و با زبان آنها با ایشان سخن بگوید. اگر کسی ایشان را در بین مردم و حشر و نشر وی با آنها را مشاهده می‌کرد و از جایگاهش در قلوب مردم اطلاع می‌یافت، هرگز گمان نمی‌کرد که چنین شخصی، استاد مبرّز حکمت و عرفان و کلام و فقه و اصول و حدیث و تفسیر قرآن کریم باشد.
جلسات تدریس ایشان نوعاً در سه محور جریان داشت: بخش نخست، تدریس دروس عالی دانشگاهی، بخش دوم تدریس در حوزه‌های علمیه تهران و قم، و بخش سوم به تدریس در دارالحکمه یا حوزه علمیه شیخ‌الرئیس ابن‌سینا در نیاوران اختصاص داشت که معمولا شبها، پیش یا پس از نماز مغرب و عشا ـ بسته به ایام سال و ساعت اذان مغرب ـ برگزار می‌شد و شاگردان علاقه‌مند و مشتاقان به حکمت و معرفت، از دور و نزدیک برای بهره‌گیری و خوشه‌چینی از خرمن علم و دانش ایشان گرد هم جمع می‌شدند.
در مورد تدریس دانشگاهی ایشان باید از شاگردان و استادان دانشگاه شنید؛ ولی درخصوص تدریس ایشان در حوزه باید عرض شود که محل تدریس ایشان سابقا در «مدرسه سپهسالار قدیم» واقع در پشت مدرسه مروی بود. نکته قابل ‌توجه و مهم این است که در وقفنامه این مدرسه آمده است که بزرگ‌ترین معقولی تهران باید در آن تدریس کند و از زمان قدیم، این رسم در آنجا معمول بوده و بزرگ‌ترین حکما و فلاسفه حوزه تهران چون مرحومان: آقاعلی مدرس زنوزی، حکیم میرزا ابوالحسن جلوه، میرزاحسن کرمانشاهی، میرزا هاشم اشکوری، میرزا مهدی آشتیانی و دیگران در آنجا تدریس می‌کرده‌اند که آیت‌الله مصطفوی نیز به حق به‌عنوان خلف این استادان در آنجا به تدریس دروس حکمی و اخلاقی می‌پرداختند. استاد مصطفوی در فلسفه، نخست شاگرد مرحوم والد مکرمشان بود و سپس از محضر حضرت آیت‌الله میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی استفاده کردند. همچنین در فقه و اصول جزو شاگردان مبرز و برجسته مرحوم آیت‌الله شیخ محمدتقی آملی و در عرفان شاگرد حضرت آیت‌الله حکیم تشکر شیرازی بود.
و اما درباره حلقه فلسفی و معرفتی و اخلاقی و فقهی ایشان که بخش سوم تدریس ایشان را شامل می‌شود، ابتدا به یکی از خطبه‌های غرّای امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه اشاره می‌شود که تناسب معنایی بسیاری با این جلسات دارد. امیرالمؤمنین(ع) در بخشی از خطبه ۱۵۰ نهج‌البلاغه شریف می‌فرماید: «ثُم لیُشحذن فیها قومٌ شحذ القین النصل تُجلى بالتنزیل أبصارُهُم و یُرمى بالتفسیر فی مسامعهم و یُغبقُون کأس الحکمه بعد الصبُوح». گروهى براى درهم کوبیدن فتنه‌ها آماده مى‌گردند و چونان شمشیرها صیقل مى‌خورند، دیده‌هاشان با قرآن روشنایى گیرد و در گوششان تفسیر طنین افکند، و در شامگاهان جامهاى حکمت را پس از صبحگاهان سر مى‌کشند. به قول استاد مطهری در کتاب فلسفه تاریخ، «رکنی از کمال انسان در دانایی است و در کلمات حضرت ‌امیر در نهج‌البلاغه جزء اموری که برای جامعه زمان حضرت حجت، که از نظر اسلام جامعه کامل و ایده‌آل انسان است، ذکر شده است. آنجا که حضرت می‌فرمایند: «و یغبقون کأس الحکمه بعد الصبوح» این یک اصطلاح تقریبا شاعرانه و غزل‌سرایانه است. «صبوح» شراب بامدادی و «غبوق» شراب شامگاهی را می‌گویند. حافظ می‌گوید:
می ‌صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند؟
به عذر نیم‌شبی کوش و گریه سحری
می صبوح، به معنای شرابی است که میگساران صبحگاهان می‌نوشند و می ‌غبوق، شرابی است که‌ شامگاهان نوشیده شود؛ حضرت می‌فرماید «و یُغبقُون کأس الحکمه بعد الصبُوح» یعنی جام‌ حکمت غبوق را بعد از صبوح می‌نوشند، یعنی صبح و شام غرق در حکمت‌ هستند، هر صبح و هر شب، جام حکمت می‌نوشند.» (فلسفه تاریخ، ج۱، ۲۵۴). مراد از بیان این خطبه آن است که جلسات شامگاهی ایشان بسیار تداعی‌کنندۀ این معنا بود، زیرا بنا بر قول خداوند تعالی و تقدس «یُؤتی الحکمه من یشاءُ و من یُؤت الحکمه فقد أُوتی خیرا کثیرا و ما یذّکّرُ إلاّ أُولُوا الألباب» (البقره، ۲۶۹) که از حکمت به‌ عنوان خیر کثیر یاد شده و حاج ملاهادی سبزواری هم در ابتدای شرح منظومه خود بدان اشاره می‌کند:
نظمتُها فی الحکمه الّتی سمت
فی الذّکر بالخیر الکثیر سُمّیت‏
لاقت برسـمٍ بمداد النُّور
فی صفحاتٍ من خُدُود الحُور
ناگفته نماند که بیان حضرت درباره ویژگی یاران امام‌زمان(عح) در زمان ظهور است؛ ولی تشبیه جلسات تدریس استاد مصطفوی(ره) به سخن امیرالمؤمنین(ع)، از آن روست که همه‌روزه در هنگام شامگاهان، تشنگان معارف و حکمت اسلامی پیرامون دریای علم ایشان گرد آمده، جرعه‌نوش چشمه زلال حکمت از زبان و بیان ایشان می‌شدند.
احیاگر عقل
می‌توان عنوان «احیاگر عقل» را بر سیره علمی ایشان در برخورد با مسائل فقهی و فلسفی و عرفانی گذاشت. این افتخار شامل حال راقم این سطور بوده است که در دروسی چون «شرح الاشارات و التنبیهات»، «الأسفار الأربعه»، «القواعد الفقهیه»، «کنز العرفان فی فقه القرآن»، «شواهد الربوبیه»، «کتاب التوحید» شیخ صدوق و «تفسیر نهج‌البلاغه» و «تفسیر قرآن کریم» از محضر پرفیض ایشان استفاده کند. می‌توان گفت آنچه در این مدت از مشی علمی ایشان در برخورد با این علوم دیده شد، همواره رفتاری متین و بر پایه عقل و تفکر بود. صرف نقل اقوال مختلف که بسیاری از علمای اهل زمان بدان اکتفا می‌کنند و سرانجامی جز سردرگمی و حیرت برای مستمع یا شاگرد ندارد، برای ایشان به‌ هیچ‌ وجه قابل‌ قبول نبود، بلکه روش ایشان در نظر گرفتن اقوال مختلف به همراه مناط و معیارهای عقلی در رسیدن به نتیجه درست بود.
همچنین باید این نکته گفته شود که منش و رفتار ایشان در اداره جلسه و بیان دروس، انسان را به یاد سیره دانشمندان بزرگ و اقطاب علم و خرد در دوران اوج تمدن درخشان اسلامی، و افرادی چون ابوعلی سینا و خواجه نصیرالدین طوسی می‌انداخت. حقا که زبان حال همه شاگردان و ارادتمندان ایشان در جلسات نورانی تدریس ایشان، همان سخنان و اشعار شاگردان خواجه طوسی بود، آنجا که عُرضی دمشقی که از اصحاب و دستیاران خواجه نصیر در رصدخانه مراغه است، در آغاز کتاب الارصاد خود می‌گوید:
نمیلُ الی جوانبه کأنّا اذا ملنا نمیلُ الی أبینا
و نُغضبُه لنُخبر حالتیه فنُلقی منهُما کرما ولینا
رو به‌ سوی ساحتش می‌آوریم و نزد وی مأوا می‌گیریم، گویی که در این هنگام در پیش پدر خود مأوا گرفته‌ایم. (محبت استاد، رنج غربت و دوری از خانواده و اولاد را بر ما هموار می‌ساخت و خود را در کنار پدر خویش احساس می‌کردیم)؛ و او را به غضب درمی‌آوردیم تا رفتار و واکنش او را در هر دو حالت آرامش و غضب ببینیم، ولی در هر دو حال، جز مهربانی و تفضّل چیز دیگری مشاهده نمی‌کردیم.
جامعیت علمی
نکته دیگر جامعیت علمی ایشان در بیان دروس و بحثهای تکمیلی پیرامون آن بود که حکایت از غور عمیق و مطالعات ژرف ایشان در غامض‌ترین مسائل فلسفی و کلامی و توجه ویژه به تحصیل در دوران طلبگی و علم‌آموزی در نزد اساتید بزرگوارشان داشت. تفکیک حوزه‌های گوناگون و ظریف فلسفی همچون تفاوت نظرات حکمای مشائی و اشراقی و سینوی و حکمت متعالیه، اختلاف نظرهای نحله‌های گوناگون عقیدتی مانند معتزله و اشاعره، امامیه و…، اختلاف مشرب و برداشت‌های متفاوت فرقه‌های مختلف صوفیه و سخنان متشابه عرفا و اهل سیر و سلوک و همچنین اختلافات عقیدتی متکلمان و مفسران در طول طبقات و ادوار مختلف، همگی نشان از توجه عمیق و تسلط دقیق ایشان بر این حوزه‌ها داشت.
از آنجا که بحثهای ایشان در طول کلاس‌ها، اغلب شامل مباحث فلسفی و عقلی سنگین و بعضاً رویارویی و درگیری با براهین عقلی دشوار و غامض بود، روش ایشان برای فهم بهتر و درک عمیق‌تر و پایدارتر این مفاهیم، آن بود که در میان این مباحث از نکات تاریخی، قرآنی، حدیثی، عرفانی و حکایات و اشعار مرتبط استفاده می‌کردند که نفس این امر، جدا از جنبه تعلیمی و الگویی برای روش تدریس مطلوب، نشان از حافظه فوق‌العاده و تسلط وافر ایشان بر تاریخ ایران و اسلام و احادیث معصومین(ع) و حکایات و اشعار مندرج در کتب اخبار و مرجع و پهنه وسیع مطالعاتی ایشان داشت که بنا بر قول خودشان، بسیاری از آنها را در دوران جوانی و در اوقات فراغت در اتومبیل یا سفر و یا در هنگام استراحت مطالعه فرموده‌ بودند.
تسلط کم‌نظیر ایشان به علم تاریخ و سیر به حدی بود که گاه در هنگام درس، به نکته و ظریفه‌ای تاریخی اشاره می‌کردند و با ذکر شواهد و قرائنی از کتب دیگر، صحت و سقم امری تاریخی را چنان متقن استدلال می‌نمودند که پس از مراجعه به منابع و کتب ارباب علم تاریخ و سیر مشخص می‌شد که بعضا متوجه این نکته نبوده‌اند و به‌راحتی از کنار آن گذر کرده‌اند، ولی ایشان با دقت و تسلط خود آن نکته را از میان کتب بیرون آورده‌ بودند.
شاگردانی که محضر ایشان را درک کرده‌اند، به وضوح و روشنی می‌دانند که منش علمی ایشان در تدریس و رفتار با شاگردان، مثل اعلی و اسوه اخلاق اسلامی بود؛ به بیانی دیگر می‌توان گفت شاگردان علاوه بر تحصیل علوم رسمی و ظاهری، الگوی رفتار اسلامی و نمونه عملی اخلاق پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و اهل بیت علیهم‌السلام را عملا در رفتار ایشان مشاهده می‌کردند. در حقیقت بدون اینکه ایشان مجلسی تحت عنوان «درس اخلاق» داشته باشند و به بیان فضائل و رذایل اخلاقی بپردازند، خود نمونه عملی و الگوی مطلوب اخلاق را ارائه می‌دادند و به فرموده حضرت امام صادق(ع) جزو افراد عامل به این حدیث شریف بودند: «کونوا دعاه الناس بغیر ألسنتکم». البته ناگفته نماند که ایشان به ‌طور مرتب منبری هفتگی تحت عنوان «شرح جملات قصار حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام» داشتند که در خلال آن بحثهای بسیار مفیدی درباره اخلاق اسلامی و فضائل و رذائل اخلاقی ایراد می‌فرمودند. همچنین سخن گفتن از تبحر ایشان در اجتهاد مسائل فقهی و اصولی، بی‌نیاز از توضیح است و دیگر شاگردان استاد باید در این زمینه، به حیازت علمی ایشان بر حوزه مسائل فقهی گواهی دهند.
نکته دیگر، علاقه و اهتمام ایشان به شعر و مخصوصاً فردوسی بود؛ ایشان فردوسی را حکیمی شیعه می‌دانستند و به اشعار وی بسیار علاقه‌مند و بخشی از آنها را از حفظ بودند. از خداوند متعال رحمت و رضوان واسعه برای آن فقید سعید مسئلت دارد. عاش سعیدا و مات سعیدا.
ما کنتُ أحسبُ قبل دفنک فی الثّرى
أنّ الکواکب فی التّراب تغُورُ
ما کنتُ آمُلُ قبل نعشک أن أرى
رضوى على أیدی الرّجال تسیرُ
(ابوطیب متنبی)
قبل از دفن تو، هرگز گمان نمی‌کردم که روزی برسد که ستارگان در خاک [قبر] فرو روند! و قبل از تشییع پیکر پاک تو روی دستان مردم نیز هرگز گمان نمی‌بردم که کوهی سترگ، چون رضوی بتواند روی دستها حرکت کند!

نسخه مناسب چاپ