یکی از معاصرین شمس الدین محمد حافظ که مراودات و مراسلات ادبی مغفول ماندۀ بسیاری بین او و خواجه وجود دارد، «سلطان احمد ایلخانی» فرزند سلطان اویس، ملقب به احمد بغدادی (۷۵۹-۸۱۳ قمری) است. مدتی قبل و پس از آنکه تصاویر چند نسخه خطی اشعار سلطان احمد ایلخانی به دست نویسندۀ این سطور رسید، عزم بر آن گزید تا از فضایل ادبی این مَلِک هنرمند که جنبه های فرهنگی و ادبی شخصیت وی در پس ابرهای سیاه سیاسی و تاریخی، قرن ها مغفول مانده بود، پرده بردارد و با معرفی نسبتأ تازه ای از وی، جزئیات روابط عمیق و نزدیک ادبی او با خواجه حافظ را شرح و روابط متقابل بین ایشان را اثبات نماید.
در نگاه نخست آنچه مسلم بود،این بود که با امعان نظر در شواهد و دلایل موجود، روابط حسنۀ ادبی و حُب متقابل بین ایشان از آنچه تاکنون به حافظ و شاه شجاع مظفری (۷۳۳-۷۸۶ قمری) نسبت داده اند، نه تنها کمتر نبوده بلکه بیشتر بوده و لذا توضیح و تشریح آن برای علاقه مندان به ادبیات پارسی و حافظ پژوهان، بی شک موضوعی مهیج به شمار می آمد. تا آنکه در اثنای کار خبری فرخنده آمد که دیوان سلطان مذکور اخیراً به همت دکتر علی فردوسی و سرکار دکتر ساناز حبیبیان توسط شرکت سهامی انتشار به زینت طبع آراسته گردیده است. لذا با آنکه بخش اعظم این تحقیق به پایان رسیده بود، با پیش بینی آنکه ممکن است در کتاب مطبوعۀ این سروران، مطالب مقالت من قبلاً مورد اشارت و کنکاش ایشان قرار گرفته باشد، تا زمان به دست آوردن کتاب چاپی، از ارسال مقاله خویش برای روزنامه شریف اطلاعات از جهت این احتمالات امتناع گردید.
این دیوان ارزشمند با آنکه اخیراً از زیر چاپ بیرون آمده امّا به علت قلّت تعداد نشر؛ خیلی زود نایاب شده است. با این حال پس از آنکه نسخه ای از آن به دست آمد و مقدمۀ پژوهش محور و بسیار مفصل آن مورد مطالعه و مداقه قرار گرفت و نتیجه این بود که علیرغم ارزش علمی بسیار زیاد و تصحیح جامع و ارزشمندی که از آن بعمل آمده است اما دارای یک کاستی است. پس از تورق اوراق دیوان سلطان احمد بغدادی توسط هر صاحب نظری آنچه که توجۀ و تعجب وی را به خود معطوف می نماید؛ تأثیر و تأثر متقابل بین این پادشاه ادیب و دیگر متقدمان و معاصران وی، خاصه یکی از بزرگترین شاعران ادب پارسی خواجه حافظ شیرازی است.
پیروی مکرر و فراوان از سنت استقبال و همچنین وجود مفاهیم و مضامین مشابه فکری بسیار نزدیک در اشعار و ابیات این هر دو شاعر تابدانجاست که اختصاص فصلی مستقل و مشروح برای شرح و بسط آن در مقدمه کتاب یا توضیح و اشارت در پانویس اشعار برای آن ضرورت داشت، اما متاسفانه کار ارزشمند مصححان گرانمایه فاقد این مهم است. البته ایشان با اذعان به حضور حافظ در سطح و عمق دیوان سلطان احمد و مناسبات شعری بین این دو؛ موضوع سخن را به مقالۀ قدیمی مرحوم علامه محمد قزوینی با عنوان «حافظ و سلطان احمد» و کتاب مشهور مرحوم دکتر قاسم غنی با عنوان «بحث در آثار و احوال حافظ» عطف می دهند۵ و سپس در یک بحث بسیار اجمالی، به مطلع چند غزل انگشت شمار این دو شاعر که در مراسلات شعری آنها قابل شناسایی است، بسنده می نمایند. حال آنکه اشارات مرحوم علامه قزوینی و دکتر غنی به دلیل عدم کشف دیوان سلطان احمد در عهد حیات این نامداران، بسیار قلیل است و تنها در بر دارندۀ دو غزل مشهور از حافظ در ارتباط با احمد ایلخانی است. از آنجایی که دکتر علی فردوسی، خود حافظ شناس و کاشف نسخه خطی معتبر حافظ اعلی مرندی در کتابخانه بودلیان آکسفورد هستند؛ شرح و بسط عمیق موضوع مهم مراودات ادبی سلطان احمد و حافظ توسط استاد بی تردید موجب غنای علمی بیشتر خدمت شایسته فرهنگی و ادبی ایشان بود.
در منابع ادبی، مشهورترین منبعی که ضمن شرح احوال حافظ، اشارتی مختصر به سلطان احمد ایلخانی و مراودات وی با حافظ دارد، تذکره مشهور دولتشاه سمرقندی(۸۴۲-۹۰۰ قمری) است. دولتشاه سلطان احمد را خلف الصدق پدرش سلطان اویس جلایر در دستگاه سلطنتی باشکوه و بسیط می داند و میگوید که وی پادشاهی هنرمند، هنر پرور و خوش طبع بوده است و در خطاطی و نقاشی و تذهیب و موسیقی و انواع هنرها استاد بوده و در روزگار دولتشاه ـ یعنی بیش از نیم قرن پس از مرگ سلطان احمد در سنۀ ۸۱۳ هجری قمری ـ هنوز تصانیف و نغمه پردازی های وی در میان مطربان و مُغنیان رواج داشته است. البته دولتشاه به رذایل اخلاقی وی نیز اشارت کرده و گفته است که با وجود چندان فضایل، مردی قتال و نا اعتماد بود وگاه دماغ او خشکی کردی و بی جنایت مردمان اصیل را خوار می نمود.
گزارش دولتشاه در باب سلطان احمد را می توان تا حدودی معقول و مبتنی بر واقع پنداشت. زیرا اولاً فاصله زمانی زیادی بین عهد او و دوران حیات سلطان احمد وجود ندارد که اخبار ایام سلطنت وی دگرگون یا فراموش شوند و ثانیاً کیفیّات نسخ خطی برجای مانده از کتابخانۀ سلطنتی او، تعالی و کمال هنرهایی مانند خطاطی و تصویرگری و تذهیب را در دربار وی نمایان می نمایند. همچنین او خود در اشعارش بارها به اصطلاحات فنی موسیقی و هنر اشاره کرده و از تسلطش بر آنها پرده برداشته است.
باز دولتشاه حکایت می کند که سلطان احمد را اعتقادی عظیم در حق خواجه حافظ بودی و حافظ را به بغداد طلب و دعوت داشتی و همواره خواجه را تفقد و رعایت احوال می کرد؛ اما حافظ هرگز از فارس به جانب بغداد رغبت نکردی و به خشک پارهای نان در وطن مألوف خود قناعت نمودی و این غزل در مدح سلطان احمد به دارالسلام بغداد فرستاد:
احمد الله علی معدلة السلطانی
احمدِ شیخ اویسِ حسنِ ایلخانی
نخستین کسی که در عهد جدید به جنبۀ ادبی شخصیت سلطان احمد ایلخانی و ارتباط آن با شاعر بزرگ شیرازی معاصر وی حافظ توجه کرده است، علامه محمد قزوینی است که در شماره اول مجلۀ «یادگار» در سال ۱۳۲۳ با ارایۀ شرحی مختصر با عنوان «حافظ و سلطان احمد جلایر» گفته است که حافظ هرگز به بغداد سفر نکرد و سلطان احمد نیز هیچگاه به موطن حافظ نیامده است و حافظ در غزلیّات خود یکبار به تصریح و یکبار بدون تصریح، از سلطان مزبور یاد کرده است. در غزلی که مطلع آن این است:
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
ببرد صبر و دوصد بنده که آزاد کند
به قرینه مقطع این غزل که در آن اشاره به دارالسلطنه سلطان احمد می کند و می گوید :«ره نبردیم به مقصود خود اندر شیراز رخرم آن روز که حافظ ره بغداد کند»، نظر به سلطان احمد داشته است. همچنین آنجا که گفته است:«شاه را بِه بود از طاعت صد ساله و زهدرقدر یک روزۀ عمری که درو داد کند»، ممکن است به سفاکی و ستم پیشکی سلطان مذکور اشاره کرده و او را نصیحتی داده باشد. علامه سپس به غزل «احمد الله علی معدلت سلطانی» می پردازد و و در پایان سخن خود، استدلال می کند که چرا صفت «ایلخانی» برای سلطان احمد صحیح است و بر صورت متأخر و اشتباه «ایلکانی» رجحان دارد.
اما مهمترین نکته ای که در باب سلطان احمد در اینجا اشارت بدان ضرورت دارد، آن است که او صرف نظر از نژاد مغول و تبار چنگیز خانی اش، از منظر فرهنگی پادشاهی مطلقاً ایرانی و پارسی گوی است که علیرغم حکومت در قلمرو عراق عرب (بغداد)، عمیقاً فرهنگی پارسی دارد و دیوان قطور و پربار او سندی انکار ناپذیر از آن است که زبان نخست او زبان پارسی بوده است. زیرا قاطبۀ مطلق اشعار او به زبان دری است و اشعار عربی و ترکی منسوب به او در برخی جُنگ ها و نسخ متفرقه در مقابل دیوان هفت پیکر او در مقام قیاس به سان قطره ای در برابر دریای بیکران شعر پارسی ایجادی توسط وی است. او همچنین خود را متعلق به خاک تبریز می داند و در بیان دلتنگی اش نسبت به موطن خود با استقبال از رودکی سمرقندی به سیاق شعر«بوی جوی مولیان»،ابیات خوش و بلندی را سروده که چند بیت از آن در اینجا نقل می گردد:
باد کوی عاشقان آید همی
از نسیمش بوی جان آید همی
جان عاشق هر زمان بر یاد دوست
چون صراحی بر زبان آید همی
از نسیم صبحدم هر صبحدم
بوی آذربایجان آید همی
نالۀ تبریزیان آید به گوش
دل از آن ناله طپان آید همی
اما پس از این مقدمه با ارجاع خوانندگان محترم به دیباچه مفصل و ارزشمند نسخه چاپ شده «هفت پیکر» که پیشتر به معرفی آن پرداخته شد، به مهمترین بُعد ادبی و فرهنگی کتاب این پادشاه شاعر که همانا بررسی تطبیقی اشعار مهم وی که در مراودات ادبی بین او و خواجه حافظ و سایر معاصرین ایشان بوده، پرداخته می شود و با احاله قضاوت نهایی به خواننده، تاثیر و تأثر متقابل بین آنها و اتمسفر فرهنگی و ادبی حاکم بر روابط شعرا در قرن هشتم هجری در مطمح نظر مخاطبان ارجمند این مقال قرار می گیرد.
توجه به این نکته ضرورت دارد که بسیاری از شعرا نیز در اشعار مورد بحث این نوشتار، وارد در انجمن مراودات ادبی حافظ – احمد هستند و در مجالسی خیالی که می توان بر اساس تعداد حاضران نامهای ثلاثه، اربعه، خسمه و قص علی هذا بدانها داد حاضر می باشند. البته باید توجه داشت که منابع ما در تشخیص تقدم و تأخر اشعار بسیار محدود و معطوف به برخی شواهد تاریخی و حدس و ظن و احتمالات است. و لذا ممکن است حافظ و احمد در مواردی بی خبر از دیگری هر دو به صورت مستقل به استقبال یک شاعر مشهور معاصر یا متقدم بر خویش رفته باشند و دیگری نیز به آن مجلس ورود کرده باشد؛ یا بی توجۀ به سرایش های مرتبط توسط سایرین در یک وزن و یک قافیه یا در مضامین مشابه از یکدیگر به صورت مستقل استقبال کرده باشند و حتی ممکن است که دیگران خود را در مجلس اختصاصی حافظ و احمد میهمان کرده باشند.
هرچند جمیع منابع خطی موجود از سلطان احمد بغدادی که امروز از وی بر جای مانده، حدوداً بین یک تا دو دهه بعد از رحلت خواجه حافظ کتابت گردیده، اما دلایل و قراین بسیاری وجود دارد که این پادشاه از عنفوان جوانی در هنر شاعری، دارای کمالات بوده و در زمان حیات حافظ نیز او شاعری توانگر به شمار می آمده است.
بنابراین، رای صائب آن است که غالب استقبالات وی از حافظ، در دوره زندگانی و شهرت خواجۀ ما در شیراز بوده و و شواهد و قراین حکایت از آن دارد که سلطان پس از وفات حافظ چندان به استقبال او نرفته است. یکی از مهمترین دلایل این مدعا، وجود دو بیتی در دیوان سلطان است که با بهره از حروف ابجد، بهار سنۀ ۷۹۲ هجری قمری در بغداد را وصف می کند و لذا او در این سال که مصادف با رحلت خواجه حافظ نیز می باشد در سی و سه سالگی خود شاعری توانا بوده است:
آمد به چمن چو بلبل از مشتاقی
گل کرد خطاب ایها العشاقی
بغداد و بهار و سال ذال و بی و صاد
خوش موسم گل رسید هات ای ساقی
درعین حال، وجود اشارات مستقیم و غیرمستقیم متعدد به سلطان احمد در اشعار خواجه حافظ شیرازی و مضامین مشترک و غزلیات مجالس دوجانبۀ استقبالی آنها نیز دلیل دیگری بر شاعر بودن احمد بغدادی تا پیش از فوت حافظ است. با این مقدمات به سراغ دیوان سلطان احمد می رویم و چند نمونه ای که اثری از ارتباط وی با حافظ را نشان می دهد، مورد تحلیل و تدقیق قرار می دهیم. موارد بسیار است، اما در این مجال و مقال، به تمامی درنمی گنجد. پس در اینجا فقط به ذکر چند فقره قناعت می کنیم. حافظ در غزلی بدین مطلع می گوید:
ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان صد حکمت الهی
سلطان احمد در همین وزن و قافیه می گوید:
خورشید چرخ خوبی انوار لطف شاهی
پاینده باد یار رب در عزّ و پادشاهی
دانی چه فرق باشد از ماه تا به رویت؟
چون آفتاب روشن از ماه تا به ماهی
بر حال زار بیدل آن چشم های سر مست
در مذهب دو حاجب بالله که خوش گواهی….
هرچند با اوزان، مضامین و قوافی متفاوت در دیوان برخی شعرا چون کمال خجندی ( وفات در سنه ۸۰۳ قمری) و ابن یمین فریومدی (۶۸۵-۷۶۹ قمری) اشعاری وجود دارد، اما پس از تدقیق در آنها بدون هیچ تردیدی می توان گفت که اشعار این شاعران جنبۀاستقبالی نداشته و در روابط ادبی مرسوم بین ادبا و مراودات استقبالی سروده نشده است. ولی پس از مقایسه غزل حافظ و سلطان احمد درمی یابیم که این دو شعر، نه تنها در قافیت و وزن شباهت تامه با یکدگر دارند بلکه با داشتن یک روح متجانس و هم مضمون؛ در استقبال از هم سروده شده اند. مرحوم دکتر قاسم غنی در دهه های دور گذشته و پیش از کشف دیوان سلطان احمد ایلخانی، در کتاب ارزشمند خود با عنوان «تاریخ عصر حافظ»، ضمن بحث در آثار، افکار و احوال او احتمال می دهد که این غزل در مدح شاه شجاع و در زمان سقوط حکومت برادر وی شاه محمود مظفری و رسیدن شاه شجاع به دروازه های شیراز توسط حافظ سروده شده باشد که با امعان نظر در غزل سلطان احمد و استقبال انکار ناپذیر موجود در آن، باید پیکان مقصود حافظ را در این غزل، از سمت شاه شجاع مظفری به سمت سلطان احمد ایلخانی تغییر جهت بدهیم.
حافظ می گوید:
منم که گوشۀ میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
سلطان احمد می گوید:
منم که دامن عزلت گرفتگاه من است
محل عشق به هر دو جهان پناه من است
سپیده دم که ز سینه نفیر عشق برآرم
سراچهها ی معانی به گرد آه من است
محبتی است مرا با تو سخت روحانی
دروغ هیچ نگفتم خدا گواه من است
به خاک پای عزیز تو می خورم سوگند
که صبح و شام در این آستان جِباه من است
اگر ز لطف درآیی شکنج زلف بجویی
شکستهای که بپرسی دل سیاه من است
«با مقداری تلخیص»
حافظ و سلطان احمد ایلخانی در مجالس استقبال
سعید کافی انارکی- ساربان