گفته می شود تا کنون دو واقعه سورئال ، آمریکاییها را به شدت هیجان زده کرده است.نخستین واقعه به حدود ۷ دهه پیش بازمیگردد؛ درست زمانی که به ظاهر یک سفینه فضایی در مرکز خریدی فرود آمد و یک بیگانه(آدم فضایی) به همراه یک روبات نقره ای بزرگ از آن بیرون آمدند. در حقیقت فیلمسازان هالیوود می خواستند فیلمبرداری لوکیشن فیلم علمی تخیلی «روزی که زمین ایستاد» را در سال ۱۹۵۱ انجام دهند.
واقعه دوم در روز ۱۱ دسامبر ۱۹۸۷ اتفاق افتاد؛ زمانی که میخائیل گورباچف در مسیر رفتن به کاخ سفید برای ملاقات با رونالد ریگان رئیس جمهوری وقت آمریکا به صورت ناگهانی به راننده خود دستور داد تا لیموزین «زیل» خود را در مرکز واشنگتن دی سی متوقف کند. گورباچف متوجه جمعیت زیاد حاضر در خیابانها شده بود که برایش دست تکان می دادند و در این لحظه تصمیم گرفت تا بیرون بیاید و با جمعیت حاضر خوش و بش کند و به نوعی به ابراز علاقه آنها پاسخ دهد .همین لحظه بود که در باز شد و گورباچف بیرون آمد. کیمبرلی اسپارتین، یکی از مدیران تشریفات در حالی که به دستهای رهبر شوروی خیره شده بود به من گفت: من همچنان دارم می لرزم!انگار او، گورباچف را شبیه مسیحای دوم یا چیزی شبیه آن دیده بود.چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که ماموران «کا.گ.ب» فهمیدند چه اتفاقی در شرف وقوع است.در این لحظه من شمار زیادی از ماموران سرویس اطلاعاتی و امنیتی اتحاد جماهیر شوروی سابق را دیدم که به سمت پایین خیابان میدویدند و یک موتورسیکلت ساخت شوروی که به سمت پشت لیموزین به حرکت درآمد.این یکی از برجسته ترین تجربههای کاری من تا کنون بوده است.طبیعی است که مردم آمریکا ازرهبران شوروی مانند استالین که میلیونها نفر را کشت و سر فرانکلین دلانو روزولت(F D R) را در اجلاس «یالتا» کلاه گذاشت یا از خروشچف که کفشش را در نشستی که در وین برگزار شده بود، به میز کوبید و جان اف کندی را هم گول زد می ترسیدند.اما اکنون آنها از دیدن رهبر خندان شوروی متحیر و هیجان زده شده بودند. من میدیدم که مردم سرهای خود را از پنجرهها بیرون آورده و از روی بالکن ها به سمت مسیر حرکت کاروان گورباچف خم شده بودند و فریاد می زدند: «گوربی»-«گوربی»!در حقیقت، گورباچف به همان دلیلی که آن آدم فضایی در فیلم «روزی که زمین ایستاد» به واشنگتن آمد و درخواست صلح را پیش از آنکه سلاح های قدرتمند ما زمین را نابود کنند،مطرح کرد، پا به آمریکا گذاشته بود.من آن زمان اخبار اجلاس «ریکیاویک» را پوشش میدادم،روسها به نصب پوستر بزرگ «تاپ گان» روبروی هتلی که هیات آنها در آن اقامت داشت، اعتراض داشتند که در نهایت این پوستر از آنجا پایین کشیده شد.به هر حال مذاکرات تاریخی بین ریگان و گورباچف در خانه تسخیر شده «هوفدی» در ایسلند برگزار شد، تا اینکه در آخرین لحظات ناگهان همه چیز فروپاشید.
رهبران آمریکا و روسیه در چند کلمه به توافقی ضمنی در مورد ممنوعیت داشتن انواع موشک های بالستیک رسیده بودند. هر دو رهبر محل اجلاس را ترک کردند. گورباچف و « رایسا» همسر خوش فکر و خوشپوش رهبر شوروی که کت خز روباه نقرهای و چکمههای جیر به تن داشت جذاب به نظر میرسیدند. اما همین اجلاس شکست خورده زمینه را برای معاهده سال ۱۹۸۷ فراهم کرد.برای رهبران آمریکایی هضم فضای باز جدید شوروی سخت بود. ریگان بر این عبارت تاکید داشت که: «اعتماد کن اما تحقیق هم انجام بده» .این در حالی است که رهبران شوروی به صحبت های تئاتری ریگان در مورد جنگ ستارگان و امپراتوری شیطان مشکوک بودند. واقعا ما در آن زمان نمی دانستیم که دستی غیبی وجود خواهد داشت که سرنوشت تمدن بشریت را هدایت می کند.
جوان کویگلی در خاطرات خود به عنوان منجم کاخ سفید برای خانواده ریگان نوشت که نانسی ریگان همسر رئیس جمهوری وقت آمریکا به او حقوق پرداخت میکرده است.این پیشگوی اهل سانفرانسیسکو، برای مجاب کردن نانسی به تغییر عقیده شوهرش در مورد امپراتوری شیطان تلاش و دست آخر راه را برای گلاسنوست(شفافیت) هموار کرد. جوان کویگلی خطاب به رئیس جمهوری آمریکا نوشته بود که راهبرد دفاعی ریگان برای غرب به دلیل ترکیب «مریخ برج جدی» با «زحل برج ثور» کارساز خواهد بود.این پیشگوی کاخ سفید در این کتاب خاطراتش نوشت:از آنجایی که ریگان متولد ماه ثور است،طبیعتا گورباچف برای او احترام قائل خواهد شد،چون ماه ثور شخصیت ریگان را توصیف میکند، بنابراین او مردی بسیار دوستداشتنی و دلپذیر، اما سرسخت است.
کویگلی به بانوی اول آمریکا این اطمینان را داد که شوروی دیگر «گانگستر» نیست. این منجم نوشت:«عطارد» در «دلو» ایده ها را دوست دارد». گشودگی فضای شوروی و شفافیت گورباچف در طرح ایدههای جدید فوق العاده است. کویگلی نوشت: با بررسی نمودار موقعیت مکانی ریگان ، «ریکیاویک» را به عنوان محل برگزاری اجلاس رهبران روسیه و آمریکا انتخاب کرده است و میدانست که اتخاذ تصمیمات نهایی در این مکان بیش از آنچه که هر کسی برنامهریزی کرده بود طول خواهد کشید.ریگان در کنفرانس خبری که در سال ۱۹۸۸ برگزار شده بود، مجبور شد برده زودیاک (منطقه البروج) بودن خود را انکار کند.
این در حالی است که دستیاران ارشد کاخ سفید تأیید کردهاند که نانسی برای کمک به برنامهریزی نشستها، جراحیهای پزشکی یا حتی برخاستن هواپیمای حامل رئیس جمهوری آمریکا (Air Force One ) و سفرهای خارجی ریگان به ستارهها تکیه میکرد.دیدن آن موتورسوار عضو«کا.گ.ب» در روز ملاقات گورباچف با ریگان برای من شگفتانگیز بود، اما این شگفتی در مقایسه با آنچه که یک منجم به آمریکا در مورد انعقاد معاهدهای مبنی بر ممنوعیت سلاحهای هستهای میانبرد دیکته می کرد ، واقعا چیزی نبود.زمانی که گورباچف در سال ۱۹۸۷ به آمریکا آمد، با تجار بزرگ نیویورکی از جمله دونالد ترامپ و مالکوم فوربس دیدار کرد.
در آن زمان من با ترامپ تماس گرفتم تا ببینم جلسه چگونه بوده است، و او در جواب گفت: در مورد اینکه آیا باید به شوروی اعتماد کنیم یا نه شک دارم و امیدوارم آمریکایی ها بیش از حد مشتاق توافق با گورباچف نباشند.
او در ادامه گفت: در هنر معامله، نباید زیاد خود را مشتاق معامله جلوه دهید.اما این هوشمندی شوروی بود که گفت برج ترامپ را دوست دارد و این جمله باعث شد این دلال خودپسند املاک نرم شود. هیات شوروی از ترامپ دعوت کرد تا یک هتل ترامپ در مسکو بسازد. شاید ترامپ گفته باشد:نظام سرمایه داری دقیقاً همین دور و بر است. خواننده عزیز،این زمانی است که ترامپ برای اولین بار به روسیه گرایش پیدا کرد.سال بعد، گورباچف برای سخنرانی در سازمان ملل بار دیگر به نیویورک رفت. ترامپ شنید که رهبر شوروی درست مقابل برج ترامپ ایستاده است در این هنگام بود که او به سرعت پایین آمد،جمعیت را کنار زد و با مردی که روی سر کچلش لکهای بود دست داد. اما بعدا معلوم شد که ترامپ فریب خورده است! فردی که ترامپ مشتاقانه با او دست داده بود «رونالد وی کنپ» بازیگر کمدین شبکه فاکس و گورباچف مصنوعی بود. کنپ بعدها زندگی نامه ای به نام «مردی که ترامپ را به دام انداخت» نوشت.گورباچف درست مانند زمانی که در واشنگتن دی سی بود،استعدادش را نشان داد. خوب است بدانید که او در جوانی در رشته تئاتر درس می خواند. به راننده لیموزینش دستور داد تا در برادوی جلوی تئاتر باغ زمستانی، جایی که تئاتر موزیکال «گربه ها» در حال پخش بود، فریاد بزند. گورباچف در حالی که زیر تابلوی نئونی کوکاکولا در کنار همسرش رایسا ایستاده بود، دستانش را به شکل علامت پیروزی بلند کرد.گورباچف می توانست با نگاه کردن به پایین خیابان، بیلبورد بزرگی را در وسط میدان «تایمز» ببیند که یک داس و چکش قرمز رنگ و پیام «خوش آمدید، دبیر کل گورباچف» را نشان می داد. دیدار مورد علاقه من با گورباچف در حاشیه اجلاس سال ۱۹۸۹ در مالت بود. جورج اچ دبلیو. بوش نشست را در دریا برنامهریزی کرده بود که طی آن رهبران شوروی و آمریکا ملاقات هایی را در کشتیهای نیروی دریایی آمریکا و شوروی برگزار کنند .اما در یک افتضاح بزرگ، طوفان باعث شد بوش و تیم همراهش یک شب در یک کشتی آمریکایی به دام بیفتند.مشاوران ارشد بوش که برچسب های ضد دریازدگی را به گردن خود چسبانده بودند، دریک کنفرانس مطبوعاتی شرکت کردند.
«مارلین فیتزواتر» سخنگوی بوش، تمامی تلاش خود را معطوف منحرف کردن اذهان عمومی از این افتضاح کرده بود . او طوری رفتار می کرد که انگار گیر افتادن در دریا چیز بسیار خوشایندی برای او و تیم همراهش بوده است . او رئیس خود را «کاپیتان آهاب» توصیف کرد و گفت:به نظر می رسد رئیس جمهوری از شدت طوفان انرژی بیشتری گرفته باشد.در نهایت، بوش و گورباچف در یک نشست کوتاه درباره پرسترویکا(بازسازی اقتصادی گورباچف) صحبت کردند که بوش آن را خیلی مهم دانست.وقتی مطبوعات که رئیس جمهوری آمریکا را محتاط و رهبر شوروی را جسور توصیف کردند ، بوش به شدت عصبانی و پریشان شد.بوشِ متواضع، جیمز بیکرِ باهوش و برنت اسکوکرافتِ سرسخت، دستان گورباچف را گرفته بودند و در این لحظه بود که رهبر شوروی لب های به هم فشرده شده خود را گشود و چند کلمه ای صحبت کرد. پس از آن بود که در نهایت دیوار برلین تخریب شد و پرده آهنین از بین رفت. گورباچف به رهبران کمونیست هشدار داد که از زور علیه مردم خود استفاده نکنند؛هرچند او با خشونت اعتراضات در بالتیک و قفقاز را سرکوب میکرد.
سال بعد، من سفر گورباچف ها به «مینیاپولیس» را پوشش دادم و دیدم که مردم آمریکا چگونه و با چه شوقی او را در مسیر بازگشت به کشورش بدرقه کردند. این یک حقیقت است که گورباچف در آمریکا محبوب تر از شوروی بود و او در چند قدمی دریافت جایزه صلح نوبل برای تلاش به منظور پایان دادن به جنگ سرد قرار داشت. به هر حال او در حال بازگشت به مسکو بود، جایی که بسیاری از محافل از جمله ولادیمیر پوتین،مامور «کا.گ.ب» او را به خاطر قرار دادن اتحاد جماهیر شوروی در مسیر انحلال و تلاش هایش برای فساد ستیزی سرزنش میکردند.گورباچف تمایلی به ترک مینیاپولیس نداشت. در حالی که جوانان برای او آواز می خواندند، او صورتش را به شیشه هواپیما چسباند و سپس هنگام بلند شدن هواپیما، دستانش را درهم گره کرد و فشرد. سال بعد، او از قدرت کنار خواهد رفت و طولی نخواهد کشید که پوتین قدرت را در دست میگیرد و جهان را در هرج و مرجی که گورباچف تلاش کرده بود از آن جلوگیری کند، میاندازد. در نهایت، این گورباچف است که باید تماشا کند که پوتین رویاهایش را چگونه به آتش می کشد.
گورباچف ؛ رهبری که در آمریکا محبوب تر از شوروی بود
نویسنده: مورین داود ـ منبع: نیویورک تایمز ـ مترجم:آرش میریخانی