درگذشت میخائیل گورباچف ـ آخرین رهبر شوروی ـ فرصتی است تا به مرور نامه تاریخی امامخمینی(ره) به او بپردازیم. در اولین روز سال ۱۹۸۹م، مطابق ۱۱ دی ۱۳۶۷ نامه امام نگاشته شد و ۱۴ دی ماه به گورباچف ابلاغ گردید. امام در این نامه، از صدای شکسته شدن استخوانهای مارکسیسم سخن به میان آورد و این در هنگامی بود که شوروی هنوز یکی از دو ابرقدرت جهان بهشمار میآمد، جنگ سرد خاتمه نیافته بود و دیوار برلین به عنوان نماد جدایی شرق و غرب، فرو نریخته بود. نامه امام را هیأت منتخب ایشان ابلاغ کردند که مرکب بود از آیتالله جوادی آملی، دکتر محمدجواد لاریجانی و مرحوم خانم مرضیه حدیدهچی دباغ. پس از این سفر، حضرت آیتالله جوادی طی یادداشتی به شرح سفر پرداختند که گزیدهای از آن به اضافه متن نامه امام تقدیم میشود.
گزارش اجمالی پیرامون سفر هیأت اعزامی
وظایف هیأت اعزامی عبارت بود از:
۱٫ محتوای پیام کاملا مکتوم باشد و احدی تا حین ابلاغ، پی به محتوای آن نبرد. لذا علیرغم اینکه دستگاههای آنها برای کشف این اسرار بسیار قوی است، موفق نشدند بفهمند مضمون نامه چیست. آنها همۀ مسائل، از قبیل: قطعنامۀ ۵۹۸؛ جنگ و صلح؛ و حالت نه جنگ، نه صلح را احتمال داده بودند، به استثنای آنچه مضمون اصلی و اصیل این پیام بود، یعنی «دعوت به اسلام».
۲٫ رعایت «ادب» که جزء برنامههای بین المللی اسلام است، چر اکه اسلام دستور داده که در برخوردها مؤدب باشید.
۳٫ مبادا حضور در کاخ کرملین و دیدار با رهبر اتحاد جماهیر شوروی، کسی را مرعوب کند؛ چون مضمون این پیام بسیار بلند و فرستندۀ آن نیز شخصیتی بسیار بزرگ است، لذا باید با صلابت برخورد کرد.
۴٫ پیام به آقای گورباچف تسلیم نشود، بلکه برای او خوانده و ترجمه شود و بعد تسلیم او گردد، تا نگوید در فرصت بعد پیام را مطالعه میکنم، و اگر احتیاج به توضیح یا استدلال داشت، همانجا توضیح داده شود.
۵٫ این پیام گرچه برای رهبر شوروی بود، ولی پیام «جهانی» بود؛ چون پیام جهانشمول بود و دنیا زبان انگلیسی را بهخوبی میفهمید، در کنار متن فارسی، ترجمۀ انگلیسی نیز در صفحات جداگانه تنظیم و در آن پوشه گذاشته شد که بعد از قرائت پیام به ایشان تسلیم شود.
هیأت اعزامی چهارشنبه ۱۴ دی ۱۳۶۷ در کاخ کرملین با رهبری شوروی دیدار داشت. این دیدار حدود دو ساعت و چند دقیقه طول کشید. از جمله مطالبی که آقای گورباچف ابتدائاً مطرح کردند این بود که: ما با داشتن تفکرات گوناگون، میتوانیم زندگی مسالمتآمیزی در کنار یکدیگر داشته باشیم و چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمدهاید، من وقت شما را نمیگیرم.
چون مضمون نامه بسیار بلند بود، چارهای نبود جز اینکه جمله به جمله برای آنها خوانده شود، تا آنها خوب تلقی و منتقل کنند. در بعضی موارد، مترجم میگفت که تکرار کنیم تا خود بفهمد و تکرار کند. در تمام این مدت، آقای گورباچف با کمال ادب گوش میداد. ایشان در طول مدت قرائت پیام، بعضی مطالب را شخصا یادداشت میکرد و برخی را معاونین و دستیاران او. تنها در دو جای پیام، رنگ چهره گورباچف تغییر کرد و صورتش سرخ شد؛ یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام میفرماید: «دیگر کمونیست را باید در موزههای تاریخی جهان بنگریم و…»
پیام حضرت امام دعوت به اسلام بود و در آن از مسائل سیاسی سخنی به میان نیامده بود و فقط در جملهای با اشاره به موضوع افغانستان فرمودند: اگر شما اسلام را بشناسید، دیگر در مورد افغانستان اینگونه نمیاندیشید و تجدیدنظر میکنید. در پایان پیام نیز امام ضمن تأکید بر قدرتمندی جمهوری اسلامی ایران به عنوان پایگاه جهانی اسلام فرمودند: ما همچنان بر زندگی مسالمتآمیز و روابط متقابل معتقدیم و آن را محترم میشماریم.
واکنش گورباچف
عصارۀ مطالبی که جناب گورباچف گفتند، عبارت از این بود:
اولا: از فرستادن نامۀ حضرت امام تشکر میکنیم.
ثانیا: آمادگی خود را برای جواب اعلام کردند.
ثالثا: گفتند که برخی اشتباهات گذشته را ترمیم میکنیم تا دوباره مبتلا نشویم.
رابعا: گفتند ما اکنون قانون آزادی ایمان را در دست تصویب داریم.
خامسا: گفتند که ما با داشتن افکار و مکاتب گوناگون میتوانیم زندگی مسالمتآمیز و حسن همجواری داشته باشیم، و ما نیز دارای مکتب، فلسفه و ایدهای هستیم.
آنگاه با لبخند گفتند: «معلوم میشود حضرت امام از ایدئولوژی ما خوشش نمیآید، آیا میشود ما نیز ایشان را به مکتب خود دعوت کنیم؟» و فوراً گفتند: «این فقط شوخی بود!» ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا! یکی «دعوت به اسلام» میکند و یکی میگوید: من «شوخی» کردم.
جناب گورباچف در بخش دوم سخنان خود گفت: «اما بخش سیاسی پیام را باید توجه داشت و آن اینکه اینگونه نامهها احیانا دخالت در شئون داخلی کشور دیگر است!»
پاسخ هیأت اعزامی
جوابی که ما دادیم، این بود که:
اولا، از اینکه حدود یک ساعت و اندی با کمال ادب و حوصله، این پیام و ترجمۀ آن را گوش داد، تقدیر شد.
ثانیا، از اینکه آمادگی خود را برای جواب اعلام کرد، تقدیر شد.
ثالثا، از اینکه خوشحال شد رابطۀ دو کشور با مکتب و ایدئولوژی و فکر شروع شده، تقدیر شد.
رابعا، از اینکه تصمیم دارند اشتباهات گذشته را ترمیم کنند، تقدیر شد.
خامسا، از اینکه قانون آزادی ایمان را در دست تصویب دارند، تقدیر شد.
اما مهمترین سخن ایشان (دخالت در شئون داخلی) را چنین پاسخ دادیم: شما از اعماق خاک روسیه تا اوج کهکشان این مرز و بوم، آزاد هستید هر کاری بکنید، چون در کشور خودتان هستید؛ اما این رهبر الهی نه به عمق خاک شما کار دارد و نه به آسمان روسیه، بلکه به «جان» شما کار دارد. وقتی شما میمیرید، آیا مثل یک «درخت» هستید که میخشکد یا مانند «طایری» هستید که بعد از چندی در قفس را باز میکنند و برای همیشه آزاد میشود؟ این رهبر الهی به شما میگوید: شما مثل یک درخت نیستید؛ شما هستید و ابدیت اندیشه، اوصاف و افعال شما. این مشکل اساسی شماست که خیال میکنید مرگ «نابودی» است، در حالی که رهبران الهی میگویند: مرگ «حیات جدید» است.
متن کامل نامه امام(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای گورباچف، صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی.
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما، چنین احساس میشود که جناب عالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان، خصوصا در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفتهاید و جسارت شما در برخورد با واقعیات جهان، چه بسا منشأ تحولات و موجب بههم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم، هرچند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما، تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن، حل پارهای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدیدنظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است. و اگر به فراتر از این مقدار فکر میکنید، اولین مسئلهای که مطمئنا باعث موفقیت شما خواهد شد، این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر خدازدایی و دینزدایی از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالاترین ضربه را به پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان، جز از این طریق میسر نیست.
البته ممکن است از شیوههای ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع، تنها گرههای کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایهداری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکردهاید، که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهای اقتصادی و اجتماعی به بنبست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکلِ دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست؛ همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بنبست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس، کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمیتوان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسیترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به درآورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبهها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود میدانید که ثبوتاً اینگونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علیالظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم؛ ولی از شما جدا میخواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایههای پوسیدۀ هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدائید. امروز دیگر دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان میتپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این، منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم که صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است، مصرف کنند.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدستههای مساجد بعضی از جمهوریهای شما پس از هفتاد سال، بانگ اللهاکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه وآله وسلم) به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه وآله وسلم) را از شوق به گریه انداخت؛ لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهانبینی مادّی و الهی بیندیشید. مادّیون معیار شناخت در جهانبینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون میدانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمیدانند؛ قهراً جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه میدانند؛ درحالی که معیار شناخت در جهانبینی الهی، اعم از حس و عقل میباشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم میباشد؛ گرچه محسوس نباشد؛ لذا هستی، اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، میتواند موجود باشد و همانطور که موجود مادی به مجرد استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد میکند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست، وگرنه دیده میشد (لن نؤمن لک حتی نرَی الله جَهره)[۱] میفرماید: «لاتُدرکه الأبصار و هو یُدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر».[۲] از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم؛ که از نظر شما اول بحث است. اصولا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، بهخصوص فلاسفه اسلامی بیندازم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم میتوانند از آن بهرهای ببرند، بسنده میکنم. این از بدیهیات است که ماده و جسم، هر چه باشد، از خود بیخبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است؛ در صورتی که بهعیان میبینیم انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است؛ میداند کجاست، در محیطش چه میگذرد، در جهان چه غوغایی است؛ پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمیمیرد و باقی است.
انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق میخواهد و شما خوب میدانید که انسان میخواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است، دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد؛ پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد؛ تا آدمی دل به آن ببندد؛ [و] آن، خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی، نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشتههای فارابی و بوعلی سینا (رحمه الله علیهما) در حکمت مشّاء مراجعه کنند؛ تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است، نه محسوس؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است، نه محسوس؛ و نیز به کتابهای سهروردی در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرّا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیۀ صدرالمتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم، همانا وجودی است مجرد از ماده و هر گونه اندیشه، از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا بهخصوص محییالدین ابن عربی نام نمیبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی، با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه گردند؛ که بدون این سفر، آگاهی از آن امکان ندارد.
جنای آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، از شما میخواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزشهای والا و جهانشمول است که میتواند وسیله راحتی و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را بازنماید. نگرش جدی به اسلام، ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک میدانیم.
با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوریهای شوروی، نشان دادید که دیگر اینگونه فکر نمیکنید که مذهب مخدّر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟! آری، مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است، ولی این دیگر مذهب واقعی نیست، بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب آمریکایی» مینامند.
در خاتمه صریحاً اعلام میکنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام، بهراحتی میتواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت، کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم میشمارد.
والسلام علی من اتبع الهدی
روحالله الموسوی الخمینی
۱۱ر۱۰ر۱۳۶۷
۱ـ بقره، آیه ۵۵رر ۲ـ انعام، ــ