دلی شکسته و چنگی گسستهگیسویم
ولی به زخمه غیبی هنوز میمویم۱
گاه انسان با جد وجهد فراوان میکوشد تا به بارگاه حضرت حق راه یابد و میهمان شود. در این راه، از هیچ کوششی دریغ نمیکند وگاه بی آنکه رنج جد وجهد را بر خود هموار سازد، دلی شکسته و پرنیاز عرضه میکند و خدا را میهمان دل خویش میکند.
زاهد و عُجب و نماز و من و مستی ونیاز
تا تو را خود زمیان با که عنایت باشد
(حافظ)
شمس تبریزی میگوید: «چون چنین بارگاهی است، اکنون او بینیاز است و تو نیاز ببر که بینیاز، نیاز دوست دارد. به واسطه آن نیاز، از میان حوادث ناگاه بجهی» (مقالات)
شهریار از میان دو سیر میهمان حضرت حق شدن در مقام «فی مقعد صدق عند ملیک مُقتدر»۲ و میزبانی حق در مقام «انا عند المُنکسره قُلُوبُهُم»۳ به میزبان حق شدن، تمایل بیشتری نشان میدهد. چه آنکه مقام اول بسیار برجسته، اما راهی بس دشوار است و مقام دوم فروتنانه و راهی بس نزدیک است. شکستهدلی یا انکسار قلب در متون ادبی، عرفانی و روایی، حالتی است که فرد به فقر خویش پی میبرد و هیچ بودن خود را درک میکند.
هیچ اگر سایه پذیرد، منم آن سایۀ هیچ
که مرا نام نه در دفتر اشیا شنوند (خاقانی)
همچنین میپذیرد که بین دونیستی قرار دارد: در گذشته نبوده است و در آینده نیز نخواهد بود؛ فعلا به مدد علت مبقیه، هستیای دارد که باید آن را غنیمت شمرد.۴ اما اگر نیک بنگرد، همین هستی نیز استقلال ندارد و حافظ نگران همین معناست که میگوید:
عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
کمال را در عشق و جلب نظر معشوق میداند و هدف خلقت را در کمال عشق به حق میداند. توصیه میکند که فرصت هستی را نباید از دست داد و از این فرصت باید در رسیدن به عشق بهره گرفت. سعدی که خود شاعر اجتماعی است، میگوید:
ای که ز دیده غایبی، در دل ما نشستهای
حسن تو جلوه میکند، وین همه پرده بستهای
خاطر عام بردهای، خون خواص خوردهای
ما همه صید کردهای، خود ز کمند جستهای
از دگری چه حاصلم تا ز تو مهر بگسلم؟
هم تو که خستهای دلم، مرهم ریش خستهای
گر به جراحت و الم، دل بشکستیام چه غم؟
میشنوم که دم به دم: پیش دل شکستهای۵
دل شکستگی سبب میشود که انسان قدرت خویش را در عجز و کمال خویش را در پیوستن به قدرت الهی بیابد. دل شکستن مذموم است. شهریار دل شکستن را از خود دور میداند و میگوید دل شکن نیستم:
عهدی که رشته آن با اشک تاب دادی
زلف تو خود بگوید من دلشکن نباشم۶
اما دلشکستگی ممدوح است. انکسار قلب، غرور، نخوت و خودیت انسان را از درون به هم میریزد و کبر و تکبر را که موجب انسداد قوای ادراکی است،۷ درهم میشکند. موانع دریافت فیوضات الهی برطرف میشود.
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
در بارگاه حضرت حق، شکستهدلی، فرد را به نیاز و به قول ملاصدرا به صرف الاحتیاج بدل میکند. وقتی تمام وجود نیاز شد، خودبینی به کناری میرود و خدابینی پدید میآید. شهریار راه رسیدن به خدا را دلشکستگی میداند؛ چه آنکه دلشکستگی موجب عنایات الهی است.
در بین پیشینیان برای رسیدن به کمالات اخلاقی، دو شیوه مطرح بود: «شیوه رفع» که مرحوم نراقی در «جامعالسعادات» آن را میپذیرد. بدین معنی که تمام رذایل اخلاقی را میتوان با پایبندی به ضدش، رفع کرد؛ اما مرحوم سیدعلی قاضی راه دیگری را که «دفع» مینامد، میپذیرد. در این شیوه رذایل اخلاقی پیش از رسوخ در دل، دفع میشوند. راه رفع را مانند جداسازی برادههای آهن از خاک با چشم غیر مسلح و با دست میداند؛ اما راه دفع را مانند جداسازی با آهنربا تلقی میکند.
شهریار راه خداپرستی را از همین راه دلشکستگی میداند و ورود به کوی حضرت حق را دلشکستگی میداند و اگر از این راه به توحید باریافته شود، رذایل اخلاقی نیز رخت برمیبندد.
راه خداپرستی ازین دلشکستگی است
اقلیم خودپرستی از آن راه دیگر است۸
از سوی دیگر، عشق را به صرف ادعا، عشق نمیداند؛ باید تمام وجود عشق را بنماید. شکستهدلی را در مقام اثبات دلیل عشق تلقی میکند. شهریار دلشکستگی را هم در مقام ثبوت و هم در مقام اثبات دارای اثر و کارکرد میداند. در مقام ثبوت، بدون دلشکستگی، رسیدن به بارگاه الهی را ناممکن میپندارد و در مقام اثبات نیز دلشکستگی را نمایانگر رسیدن به بارگاه حق و عشق به او میداند.
چه حاجت است به دعوی عشق بر در دوست؟
دل شکسته و اشک روان گواهت بس۹
دلشکستگی نه تنها در میان سخنان و اشعار شهریار، رد پای فراوانی دارد، بلکه حال او حال دلشکستگی است و زیستش در کوی دلشکستگی است.
دلی شکسته و چنگی گسستهگیسویم
ولی به زخمه غیبی هنوز میمویم
پینوشتها:
۱٫ دیوان اشعار؛ انتشارات نگاه؛ تهران؛ ۱۳۸۵؛ ص۳۳۴
۲٫ در جایگاه صدق، نزد خداوند مالک مقتدر جای دارند.(قمر، ۵۴ ـ ۵۵).
۳٫ منیهالمرید، ص۱۲۳؛ من در نزد دلهای شکسته هستم.
۴٫ إنّ عُمرک وقتُک الذی أنت فیه ما فات مضى و ما سیأتیک فأین قُم فاغتنم الفُرصه بین العدمین. غررالحکم و دررالکلم، ج۱، ص۲۲۲.
۵٫ سعدی؛ غزلیات؛ غزل شماره ۴۹۰٫
۶٫ گزیده غزلیات؛ غزل ش۸۶٫
۷٫ سأصرفُ عن آیاتی الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق و إن یروا کُل آیه لا یؤمنُوا بها و ان یروا سبیل الرُّشد لایتخذُوهُ سبیلا و إن یروا سبیل الغی یتخذُوهُ سبیلا (اعراف، ۱۴۶).
۸٫ گزیده غزلیات؛ غزل ش۱۸٫
۹٫ همان؛ غزل شماره ۶۸٫
شهریار در کوی شکستهدلی
دکتر ابوذر ابراهیمی ترکمان