وحشی کیست؟…
«وحشی» کیست؟ وحشی را همه میشناختند. وحشی حبشی، بردهای بود که در جنگ «اُحد» با پرتاب نیزه، قهرمان برجسته سپاه مسلمانان و عموی دلیر پیامبر(ص) ـ حمزه ـ را شهید کرد. حمزه در قلب محمد(ص) جایگاهی بیمانند داشت.
کشتگان «اُحد»، مدینه را عزادار کرده بودند. احوال پیامبر ناگهان منقلب شد و اشکریزان گفت: هر خانهای بر کشتهای ـ از خود یا دیگری ـ میگرید. حمزه مرا، عموی عزیز مرا، سیدالشهدای احد را، دریابید.
قاتل وحشی همین حمزۀ سیدالشهدا، مدتی پس از فتح مکّه به دست مسلمانان، از طائف به مکّه آمد و خودش را به پیامبر تسلیم کرد. «شهادتین» هم گفت و ماجرای یک برده بخت برگشته سیاهپوست را که مرتکب گناه کبیره قتل سردار دلیر محمد(ص) شده است، شرح داد. پیامبر به او گفت: برو!… برو، امّا تا زندهای و زندهام، دوست ندارم روی تو را ببینم.
مدینۀ عصر محمد، گناهکاران را میبخشید و مدینۀ عصر ما، بی گناهان را میکُشد. در جایی به نام طالبانِ موسای پیامبر(ع) و القاعده ی دین یهود، در جایی دیگر نیز به نام طالبان افغانستانیِ محمد(ص) و القاعده ی عراقی دین اسلام! … و در جای دیگر به نام دیگر.
امّا کیست که نداند در پس این ادعاها، چه دروغها و دغلها، چه سیاستها و ریاستها، چه حماقتها و حمیّتها پنهان شده است؟ حماقتها و حمیّتهای جاهلی. به نام دین و به کام دشمن.
«واقدی» مورّخ و محدّث پرآوازه قرن دوم و سوم هجری در کتاب تاریخی و نامدار «المغازی»اش، منشور جنگی پیامبر را ثبت کرده است: «ای سربازان اسلام، شروع کننده جنگ نباشید. به زنان و کودکان و به مردانی که دخالتی در جنگ ندارند آسیب نرسانید. پیران و بیماران را مراقب باشید. مبادا بی گناه به تیغ شما گرفتار شود. شاخه هیچ درختی را نشکنید. نخلها را محافظ باشید. خانه کسی را خراب نکنید. به راهبهها و به صومعهها تعّرض نکنید.
ای سربازان اسلام، بشنوید که به شما چه میگویم…».
ابوعبدالله محمد بن عمرو واقدی مدنی، مورخ و محدّث بینالمللی صدر اسلام، امروز باید در کتاب تاریخیاش چنین مینوشت: «ای طالبان تشنة خون بی گناهان، ای حاملان پرچم القاعده که علیالقاعده شاید پیشکار و پیشکردۀ دشمن هم باشید، محمد(ص) از شما بیزار است.
رهگذر ایرانی و عراقی مدائن عصر ما و کشته شدۀ بی گناه بمب بغض شما ـ «چون ماهی فتاده به دریای خون که هست، زخم از ستاره بر تنش افزون» ـ چه کرده است؟ شیعیان و سنّیانی که به راه خویش میآیند و میروند، چه کردهاند که چنین مظلوم در بستر سرخ رگهای بریده شدۀ خویش شناور میشوند؟ امروز محمد(ص) و موسی(ع) از چنین مدّعیانی، در افغانستان اشغال شده یا در فلسطین اشغال شده، یا در هر اشغال شده دیگری، تبرّی و دوری میجویند. مسیح نیز….».
مورخان شهیر عالم اسلام ـ سنّی یا شیعه ـ خواسته ی برخی از یاران حمزه را ثبت کردهاند. آنان وقتی پیکر پاره شده و پهلو دریدۀ حمزه را به چشم دیدند و شنیدند که خون جگر او را زنی ـ هنده ـ در جام دهان ریخته و نوشیده است، همقسم شدند که مشابه این رفتار را در مواجهۀ بعدی با مشرکان مکّه تکرار کنند.
امّا پیامبر باز هم راه را بست و گفت: سینه دریدن و پهلو شکافتن و جگر برآوردن را «مثله» میداند و مثله کردن را حرام میشمارد. آنگاه این آیه زیبای قرآنی را برای آنان تلاوت کرد: وان عاقبتم، فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به، ولئن صبرتم لهو خیر للصّابرین.
اگر مهاجمان به شما آسیبی رساندند، شما به همان اندازه کیفرشان دهید، نه بیشتر. و البته اگر بگذرید و آرام بگیرید، این کار برای صبوران و بردباران بهتر است. آنان که میخواهند به مقام صبر ارتقاء پیدا کنند، باید در اینجا اینگونه رفتار کنند.
یکی از اسرای دشمن، آتش کینهاش را با دشنام دادنهای مکرّر فرو مینشاند. تنی چند از یاران محمد خشمگین شدند و گفتند دندانهای پیشین او را از دهانش بیرون میکشیم تا سخنانش ابهام گیرد و خود او نیز کیفر ببیند.
باز هم ـ آری باز هم ـ مؤسّس مدینه محمدی پیش آمد و مانع شد و سخن گفت و بار دیگر اصل حرمت مثله کردن را برای زندگان و مردگان یادآوری کرد.
محققان مسلمان و مسیحی، منبع تاریخی و پژوهشی «ابن هشام» را که به «سیره ابن هشام» شهرت دارد و در واقع سیره محمد (آیین پیامبر اسلام) است، میشناسند و برای آن اعتبار قائلاند.
ابن هشام که در زمرۀ نزدیکترین مورّخان و سیرهنویسان به زمان و مکان محمد(ص) شمرده میشود، آیین پیامبر اسلام در جنگ معروف بدر را ثبت و ضبط کرده است. او، آن روز و آنجا، مدام خطاب به لشکر خویش میگفت: استوصوا بالاساری خیراً. نیکرفتاری با اسیر شدگان را به همگان سفارش کنید.
من که پیامبر شمایم، خوش رفتاری با آنان را سفارش میکنم و دستور میدهم. پرچمدار قریش در جنگ بدر (مردی به نام ابوعزیز) گفت: دستور و سفارش مؤکّد محمد در حقّ ما موجب شد که اسیر مسلمانان بودیم، امّا محترم بودیم. اسیر بودیم، امّا (هنگام غذا خوردن) تا ما را سیر نمیکردند، خود دست به طعام نمیبردند.
امروز شاید برخی از صاحبان حمیّتهای جاهلی تعجب کنند اگر بشنوند که پیامبر اسلام، دختر و پسر «حاتمطایی» را پس از آنکه شناسایی کرد، بخشید و گفت: پدر شما نیز بتپرست بود، امّا صاحب صفتی ارزنده و الهی بود. سخاوتمند بود. اهل کرم بود. اهل بذل و بخشش بود. شما بخشیده شدید.
مورّخان میگویند: دختر حاتمطایی به اسارت مسلمانان درآمده بود. چون به مدینه رسید، سه نوبت در مسیر محمد نشست. خود را معرفی کرد و از پیامبر خواست که وی را رها کند تا نزد برادر فراریاش به شام برود. آنگاه برادرش، از رفتار محمد(ص) که آگاه شد، به عزم سپاسگزاری و تسلیم وارد مدینه شد. بیآنکه دیگر حتی بر جان خویش بیمناک باشد. و او نیز بخشیده شد!
اکنون ای مسلمانان و ای نامسلمانان مدینۀ عصر ما!… هر دو ببینید و هر دو بخوانید که در مدینۀ عصر محمد، بتپرست نیز با بتپرست تفاوت داشته است، اگر (حتی) یک صفت از صفات ارزندۀ الهی و انسانی را حرمت مینهاده است. تا چه رسد به دیگران.
ما، در عمر خویش و به ویژه در جوانی خویش، چنین خبرهایی را از اسلام و پیامبر شنیده و خوانده بودیم. گفتار و رفتار امروز ما باید درستی این شنیده ها و خوانده های سابق را تأیید کند، نه اینکه تردید پدید آورد!
code