دنیای قرن بیستویکم ما به رودخانه پرخروشی میماند که هرکس با تدبیر باشد این رود را به مزارع و کشتزارها و پشت سدها هدایت میکند و برای رویاندن غلات و پروراندن درختان میوه و گرفتن آب شرب و تولید برق از آن بهره میگیرد، و هرکس که تدبیر نداشته باشد میتواند با سهلانگاری و ندانمکاری این رود خروشان پربرکت را به سیلی ویرانگر تبدیل کند که جز ضایعه و خرابی حاصلی نداشته باشد.
از فردای پیروزی انقلاب، و به دفعات گوناگون و به علتهای شناخته شده و مبهم کشور ما درگیر بحرانهای رنگارنگ بوده است که بخشی از آنها به ماهیت انقلاب و استکبارستیزی و جهانشمولی آرمانهای انقلاب باز میگردد و بخشهایی نیز به بیتجربگی و عدم مدیریت بهنگام بحرانها مربوط بوده است.
یکی از مشخصات حکومتهای بالغ برخورد بههنگام با خطاها و تحدید حوادثی است که در ذات خود بحران آفرینند و اگر از خطاها چشمپوشی نشود، و یا در تعیین مصداقهای ناکارآمدی ماموران دون پایه اغماض شود، یا شفافسازی نشود بحران در یک نقطه میتواند با صورت افقی و عمودی منتشر شود.
البته ناگفته پیداست که همه آنهایی که یا منافعشان در انقلاب به خطر افتاده یا نان خود را در بحران آفرینی میبینند در چنین مواردی آتشبیار معرکه شوند و با فرصتطلبی دست به آتشآفروزی بزنند.
اتفاقی که در چند روز اخیر رخ داد مصداق واقعی این قاعده کلی است. براساس آنچه گفته و شنیده شده دختر خانم جوان شهرستانی به همراه برادر خود به تهران میآیند و در هنگام خروج از ایستگاه مترو مأموران وی را «بهخاطر رعایت نکردن حجاب» دستگیر میکنند و با خودروی پلیس او را به مرکز گشت ارشاد منتقل مینمایند. خانم مهسا امینی در آن محل دچار ناراحتی میشود و بر زمین میافتد و او را به بیمارستان منتقل میکنند و متعاقب این خانم جوان، با هزار آرزو روی در نقاب خاک میکشد. تا اینجای قضیه همه کسانی که درگیر این حادثه بودهاند شاید شمارشان به ده نفر نرسد که میشد در همین محدوده یک بررسی دقیق شود، شفافسازی شود و با مأمور یا مأموران خاطی برخورد شود و از خانواده متوفی نیز عذرخواهی شود و بنا بر عرف رایج دیه او نیز پرداخته شود. با تمام تأسف و تأثری که این حادثه جانگداز داشت در هر حال میشد با مدیریت آن را، که نظیرش در همه دنیا ممکن است، البته به انگیزههای متفاوت رخ دهد، مدیریت کرد.
اما به هرحال این تدبیر به خرج داده نشد و جوانی و شهرستانی بودن خانم امینی جامعه را در غم بزرگ فرو برد. بسیار طبیعی است که افرادی در داخل یا خارج کشور ضمن ابراز تأسف خواستار شفافسازی در علت مرگ این دختر جوان شدند. اما آنچه رخ داد، هم چون قضیه گران شدن بنزین، موجب شد تا برخی جوانان نگران و ناراضی و نیز نیروهای حفظ امنیت به خیابانها سرازیر شوند و شعارهای طرفداری از خانم مهسا امینی نیز ناگهان تغییر محتوا و تغییر جهت دهد و یک اجتماع که میتوانست با آرامش برگزار شود رنگ خشونت گیرد و آتش بیاران در داخل و خارج هم وارد معرکه شوند و ناگهان شعارهائی سر داده شود یا اقداماتی آشوبطلبانه ظهور کند، که جان شماری از شهروندان و نیروهای حفظ امنیت را به خطر اندازد.
البته در دنیای روزنامهنگاری باید مطلب را با احتیاط بررسی کرد تا بتوان با قطع به یقین به اصل ماهیت ماجرا پرداخت با این حال میتوان چند نکته را متذکر شد.
۱) تظاهرات مسالمتآمیز و طرح مطالبات، با رعایت قوانین و مقررات، حق شهروندان ایرانی است
۲) مامورانی که خانم مهسا امینی را دستگیر کرده و به مرکز گشت ارشاد آوردهاند ضابط یک دستگاه دیگر بودهاند و طبق وظیفه سازمانی خود عمل کردهاند، البته اینکه با خانم امینی از لحظه دستگیری تا رساندن به مرکز گشت ارشاد چه رفتاری شده را باید بررسی کرد و فرض را میتوان بر این گذاشت که طبق روال رایج عمل شده باشد که خانم جوان شهرستانی از این برخورد غافلگیر شده باشد، ترسیده باشد و از آنجائی که به قرار گفته شده، سابقه این برخوردها را نداشته است در وحشت فرو رود.
۳) پلیس در هر جامعهای برای حفظ نظم عمومی به کار گرفته میشود و برخورد ماموران پلیس با هر عنوانی که بشود آنها را خطاب کرد، میتواند با برهم زنندگان نظم عمومی خشن هم باشد.
در خبر ساعت ۱۴ روز سهشنبه که از شبکه یک سیما پخش شد به روشنی نشان داده شد که نیروهای پلیس در لندن و پاریس به ایرانیان تظاهرات کننده حمله کرده و شماری از ایرانیان را بازداشت کردند. تا جائی که نگارنده از نیروهای ایمنی در انگلیس و فرانسه شناخت دارد. پلیس وقتی دست روی کسی بلند میکند که او به پلیس حمله یا شیئی به طرف ماموران پرتاب کند. اینگونه رفتارها خط قرمز پلیس است و ماموران برای دفاع از خود یا کنترل خشونت در نهایت قاطعیت با آن برخورد میکنند.
۴) افراد پلیس در کشور ما مانند جاهای دیگر از فرزندان همین مردم کوچه و خیابانند و آنها هم خانواده دارند فرزند دارند و نمیتوان شک کرد که ماموران پلیس نیز از مرگ تأسفبار خانم مهسا امینی متأثرند با این حال آنها علاوه بر دارا بودن عواطف انسانی مسئولیت حفظ نظم را هم به عهده دارند که وظیفه سازمانی آنهاست.
۵) اگر یک مأمور پلیس، چه امنیت اخلاقی باشد، چه پلیس ضد شورش، از حدود قانونی وظایف سازمانی خود تخطی کرده باشد میتوان از او شکایت کرد و اگر این شکایت ادله و شواهد و سنددار باشد طبیعتاً با او برخورد قانونی خواهد شد.
نکته پایانی اینکه جامعه ما متأسفانه قطببندی شده است، فشارهای اقتصادی، رواج بیکاری، بیهویتی شماری از جوانها، که ریشه در علتهای گوناگون دارد، آنها را به مثابه آتش زیر خاکستر نگه داشته است و از نظر جامعهشناختی و روانشناختی با مسائل عدیدهای مواجهند که اگر به مشکلات آنها رسیدگی نشود آنها، اعم از دختر یا پسر، با هیجانات طبیعی دوره جوانی که دارند ممکن است در اعمال ناخواستهای مشارکت کنند که در وضعیت طبیعی تن به چنین کاری نمیدادند.
۶) با کمال تأسف افراد و گروههایی به جای آرامش بخشیدن به جامعه پشت نقاب انساندوستی، همدردی و … خود را پنهان میکنند و به دیگران یا به جریانهای خاصی ایراد اتهام میکنند که باید از این اخلاق ناپسند پرهیز شود.
۷) پیدا شدن بحران در هر جامعهای امری طبیعی است و زمانی که خردگرائی جای خود را به آشوبطلبی میدهد شخصیتهای مرجع جامعه، که مردم از آنها حرف شنوی دارند باید وارد گود شوند و جامعه را به آرامش دعوت کنند.
۸) کسانی که این یادداشت را میخوانند قطعا قضاوت خود را خواهند داشت که میتواند به گونهای دیگر تعبیر شود. نگارنده در این یادداشت تنها پیامی را که تبلیغ میکند این است که در شرایط حساس کنونی چنانچه آشوبطلبی مجاز شناخته شود همه جریانهای سیاسی، همه مردم و کشور زیان خواهند دید و تنها کسانی که در کمین نشستهاند که ثبات و امنیت در جامعه را بر هم بزنند بهره خواهند برد.
وظیفه مسئولان نیز پس بازگشت آرامش به کشور تنها این نخواهند بود که با عوامل اصلی برخورد کنند بلکه مهمتر از آن باید با صبر و حوصله و تدبیر مطالعه کنند که چرا برای یک بهانه کوچک ناگهان بحران وارد کوچه و خیابانهای شهرهای ما میشود. برای ما که مسلمان هستیم و پیرو امام علی (ع)، جان انسانها با ارزش است و طبعاً باید با خانواده خانم مهسا امینی نیز که در عنفوان جوانی با حادثهای تلخ رخت از جهان برکشید، همدردی کرد و بدون اغماض بررسی کرد که از لحظه دستگیری ایشان تا زمان فوت چه بر او گذشته است و البته نحوه عملکردها و قضاوتها و انتشار گزارشها در این مورد را باید به گونهای باشد که جامعه و افکار عمومی را اقناع کند.
از فردای پیروزی انقلاب، و به دفعات گوناگون و به علتهای شناخته شده و مبهم کشور ما درگیر بحرانهای رنگارنگ بوده است که بخشی از آنها به ماهیت انقلاب و استکبارستیزی و جهانشمولی آرمانهای انقلاب باز میگردد و بخشهایی نیز به بیتجربگی و عدم مدیریت بهنگام بحرانها مربوط بوده است.
یکی از مشخصات حکومتهای بالغ برخورد بههنگام با خطاها و تحدید حوادثی است که در ذات خود بحران آفرینند و اگر از خطاها چشمپوشی نشود، و یا در تعیین مصداقهای ناکارآمدی ماموران دون پایه اغماض شود، یا شفافسازی نشود بحران در یک نقطه میتواند با صورت افقی و عمودی منتشر شود.
البته ناگفته پیداست که همه آنهایی که یا منافعشان در انقلاب به خطر افتاده یا نان خود را در بحران آفرینی میبینند در چنین مواردی آتشبیار معرکه شوند و با فرصتطلبی دست به آتشآفروزی بزنند.
اتفاقی که در چند روز اخیر رخ داد مصداق واقعی این قاعده کلی است. براساس آنچه گفته و شنیده شده دختر خانم جوان شهرستانی به همراه برادر خود به تهران میآیند و در هنگام خروج از ایستگاه مترو مأموران وی را «بهخاطر رعایت نکردن حجاب» دستگیر میکنند و با خودروی پلیس او را به مرکز گشت ارشاد منتقل مینمایند. خانم مهسا امینی در آن محل دچار ناراحتی میشود و بر زمین میافتد و او را به بیمارستان منتقل میکنند و متعاقب این خانم جوان، با هزار آرزو روی در نقاب خاک میکشد. تا اینجای قضیه همه کسانی که درگیر این حادثه بودهاند شاید شمارشان به ده نفر نرسد که میشد در همین محدوده یک بررسی دقیق شود، شفافسازی شود و با مأمور یا مأموران خاطی برخورد شود و از خانواده متوفی نیز عذرخواهی شود و بنا بر عرف رایج دیه او نیز پرداخته شود. با تمام تأسف و تأثری که این حادثه جانگداز داشت در هر حال میشد با مدیریت آن را، که نظیرش در همه دنیا ممکن است، البته به انگیزههای متفاوت رخ دهد، مدیریت کرد.
اما به هرحال این تدبیر به خرج داده نشد و جوانی و شهرستانی بودن خانم امینی جامعه را در غم بزرگ فرو برد. بسیار طبیعی است که افرادی در داخل یا خارج کشور ضمن ابراز تأسف خواستار شفافسازی در علت مرگ این دختر جوان شدند. اما آنچه رخ داد، هم چون قضیه گران شدن بنزین، موجب شد تا برخی جوانان نگران و ناراضی و نیز نیروهای حفظ امنیت به خیابانها سرازیر شوند و شعارهای طرفداری از خانم مهسا امینی نیز ناگهان تغییر محتوا و تغییر جهت دهد و یک اجتماع که میتوانست با آرامش برگزار شود رنگ خشونت گیرد و آتش بیاران در داخل و خارج هم وارد معرکه شوند و ناگهان شعارهائی سر داده شود یا اقداماتی آشوبطلبانه ظهور کند، که جان شماری از شهروندان و نیروهای حفظ امنیت را به خطر اندازد.
البته در دنیای روزنامهنگاری باید مطلب را با احتیاط بررسی کرد تا بتوان با قطع به یقین به اصل ماهیت ماجرا پرداخت با این حال میتوان چند نکته را متذکر شد.
۱) تظاهرات مسالمتآمیز و طرح مطالبات، با رعایت قوانین و مقررات، حق شهروندان ایرانی است
۲) مامورانی که خانم مهسا امینی را دستگیر کرده و به مرکز گشت ارشاد آوردهاند ضابط یک دستگاه دیگر بودهاند و طبق وظیفه سازمانی خود عمل کردهاند، البته اینکه با خانم امینی از لحظه دستگیری تا رساندن به مرکز گشت ارشاد چه رفتاری شده را باید بررسی کرد و فرض را میتوان بر این گذاشت که طبق روال رایج عمل شده باشد که خانم جوان شهرستانی از این برخورد غافلگیر شده باشد، ترسیده باشد و از آنجائی که به قرار گفته شده، سابقه این برخوردها را نداشته است در وحشت فرو رود.
۳) پلیس در هر جامعهای برای حفظ نظم عمومی به کار گرفته میشود و برخورد ماموران پلیس با هر عنوانی که بشود آنها را خطاب کرد، میتواند با برهم زنندگان نظم عمومی خشن هم باشد.
در خبر ساعت ۱۴ روز سهشنبه که از شبکه یک سیما پخش شد به روشنی نشان داده شد که نیروهای پلیس در لندن و پاریس به ایرانیان تظاهرات کننده حمله کرده و شماری از ایرانیان را بازداشت کردند. تا جائی که نگارنده از نیروهای ایمنی در انگلیس و فرانسه شناخت دارد. پلیس وقتی دست روی کسی بلند میکند که او به پلیس حمله یا شیئی به طرف ماموران پرتاب کند. اینگونه رفتارها خط قرمز پلیس است و ماموران برای دفاع از خود یا کنترل خشونت در نهایت قاطعیت با آن برخورد میکنند.
۴) افراد پلیس در کشور ما مانند جاهای دیگر از فرزندان همین مردم کوچه و خیابانند و آنها هم خانواده دارند فرزند دارند و نمیتوان شک کرد که ماموران پلیس نیز از مرگ تأسفبار خانم مهسا امینی متأثرند با این حال آنها علاوه بر دارا بودن عواطف انسانی مسئولیت حفظ نظم را هم به عهده دارند که وظیفه سازمانی آنهاست.
۵) اگر یک مأمور پلیس، چه امنیت اخلاقی باشد، چه پلیس ضد شورش، از حدود قانونی وظایف سازمانی خود تخطی کرده باشد میتوان از او شکایت کرد و اگر این شکایت ادله و شواهد و سنددار باشد طبیعتاً با او برخورد قانونی خواهد شد.
نکته پایانی اینکه جامعه ما متأسفانه قطببندی شده است، فشارهای اقتصادی، رواج بیکاری، بیهویتی شماری از جوانها، که ریشه در علتهای گوناگون دارد، آنها را به مثابه آتش زیر خاکستر نگه داشته است و از نظر جامعهشناختی و روانشناختی با مسائل عدیدهای مواجهند که اگر به مشکلات آنها رسیدگی نشود آنها، اعم از دختر یا پسر، با هیجانات طبیعی دوره جوانی که دارند ممکن است در اعمال ناخواستهای مشارکت کنند که در وضعیت طبیعی تن به چنین کاری نمیدادند.
۶) با کمال تأسف افراد و گروههایی به جای آرامش بخشیدن به جامعه پشت نقاب انساندوستی، همدردی و … خود را پنهان میکنند و به دیگران یا به جریانهای خاصی ایراد اتهام میکنند که باید از این اخلاق ناپسند پرهیز شود.
۷) پیدا شدن بحران در هر جامعهای امری طبیعی است و زمانی که خردگرائی جای خود را به آشوبطلبی میدهد شخصیتهای مرجع جامعه، که مردم از آنها حرف شنوی دارند باید وارد گود شوند و جامعه را به آرامش دعوت کنند.
۸) کسانی که این یادداشت را میخوانند قطعا قضاوت خود را خواهند داشت که میتواند به گونهای دیگر تعبیر شود. نگارنده در این یادداشت تنها پیامی را که تبلیغ میکند این است که در شرایط حساس کنونی چنانچه آشوبطلبی مجاز شناخته شود همه جریانهای سیاسی، همه مردم و کشور زیان خواهند دید و تنها کسانی که در کمین نشستهاند که ثبات و امنیت در جامعه را بر هم بزنند بهره خواهند برد.
وظیفه مسئولان نیز پس بازگشت آرامش به کشور تنها این نخواهند بود که با عوامل اصلی برخورد کنند بلکه مهمتر از آن باید با صبر و حوصله و تدبیر مطالعه کنند که چرا برای یک بهانه کوچک ناگهان بحران وارد کوچه و خیابانهای شهرهای ما میشود. برای ما که مسلمان هستیم و پیرو امام علی (ع)، جان انسانها با ارزش است و طبعاً باید با خانواده خانم مهسا امینی نیز که در عنفوان جوانی با حادثهای تلخ رخت از جهان برکشید، همدردی کرد و بدون اغماض بررسی کرد که از لحظه دستگیری ایشان تا زمان فوت چه بر او گذشته است و البته نحوه عملکردها و قضاوتها و انتشار گزارشها در این مورد را باید به گونهای باشد که جامعه و افکار عمومی را اقناع کند.