در این روزهایی که بیشتر خانوادهها دیگر با آرامش و بدون ترس چند ساله از شیوع بیماری ترسناک کرونا خود را برای آمدن فصل پاییز و دیدن زیباییهایش آماده کرده و اهل خانه فرزندان محصل و دانشجوی خود را با آسودگی بیشتر راهی آموختن سواد میکنند، حدود ۱۲۸سال پیش به روایت تاریخ نویسان مردم ایران به شدت درگیر شیوع بیماری وبا که در آن سالها درمانی نداشت، بودند و تمام فکر و ذهن آنان جان سالم بردن خود و خانواده شان از این بیماری فراگیر بود.
دسته گدایان وبا زده اطراف اردو شاه
مسافران اروپایی از جمله کسانی بودند که از وقوع این واقعه تلخ و اتفاقات پی آن نوشتهاند. دکتر «فووریه» پزشک فرانسوی مخصوص ناصرالدین شاه به وقت برگشتن به تهران از سفری که همراه شاه بود از رسیدن وبا از دیگر نقاط ایران به پایتخت و حتی به شمیران و ییلاقات مجاور آن نوشته و مبتلا نشدن خودشان را معجزه میداند، چرا که برای رساندن اخبار به شاه، دائم سوار از تهران به سمت آنها آمده و بدتر از آن در برابر دسته گدایانی که از تمام آبادیها به خاطر گرسنگی به طرف آنها رفته و اطرافشان را گرفته بودند هیچ دفاعی نداشتند.
خانوادههای فقیر قربانی اصلی «وبا»
بیماری وبا بارها در زمان قاجار در ایران شیوع پیدا کرد و هر بار تعداد زیادی از خانوادهها را از هم پاشید و عزادار کرد. در این بین کودکان به خاطر ضعیف بودنشان بیشترین قربانیان این بیماری بودند و از طرفی خانوادههای تهیدست هم که به زمان عادی گرفتار فقر بودند در این شرایط گاهی برای زنده ماندن رو به گدایی آنهم به صورت دردناکی میآوردند. در این بین حاکمان وقت هم بدون آنکه دلشان برای مردم بسوزد تنها به فکر جان خود بوده و یا راه کارهایی را اعمال میکردند که چندان نتیجهای نداشت.
در امان نماندن خانواده شاه از مرگ
چنانکه درباره بی توجهی ناصرالدین شاه نسبت به این وضعیت دردناک دکتر «فووریه» و هم دیگر سیاحان اروپایی در نوشتههای خود از آن گفته اند. چنانکه به وقت شیوع وبا در همان روزهای آخر تابستان ۱۲۸ سال پیش که شاه برای تفریح و گردش همیشگی در سفر بود به وقت رسیدن به اطراف تهران اجازه نزدیک شدن هیچ غریبهای را از پایتخت به اردوگاهش نمیدهد. اما شدت شیوع این بیماری تا حدی بود که در نهایت تعدادی از همراهان شاه به این بیماری ـ که هر روز قریب صد نفر در تهران از جمله «عفت الدوله» خواهر خود ناصرالدین شاه را به کام مرگ فرو برد ـ مبتلا شدند.
فرار خانوادهها با ترک شهر و کشور
مهمترین واکنش خانوادهها با شیوع این بیماری ترک شهر محل زندگیشان و فرار به سمت مناطق خوش آب و هوا و کوهستانی بود. در تهران به سرعت بازارها و مغازهها بسته میشد. کسانی که ثروت و مکنت قابل ملاحظهای داشتند از فرصت استفاده کرده کشور را ترک میکردند و همه خانوادههایی که باغی در خارج از شهر داشتند و یا میتوانستند زیر سقفی کرباسی در بیابان پناه بگیرند، اموال خود را گردآورده از دروازههای شمالی به خارج تهران هجوم آورده به شمیرانات پناهنده میشدند. خانوادههای دولتمردان پایتخت و حکمرانان مناطق مختلف هم جزء نخستین کسانی بودند که شهر را ترک کرده به منطقهای امن پناهنده میشدند.
گوش نکردن خانوادهها به حرف پزشکان
متأسفانه به دلیل آگاهی نداشتن خانواده از چگونگی پیشگیری این بیماری و نبود مریضخانه و مراکز درمانی و از همه بدتر بی اهمیتی سران مملکت، این بیماری به شدت در میان مردم نفوذ کرده و باعث مرگهای دسته جمعی آنان میشد. حتی زمانی که به واسطه بعضی از پزشکان اروپایی اطلاعاتی به مردم داده میشد که مثلا برای در امان ماندن از این بیماری به هیچ وجه آب را قبل از جوشاندن نخورند، هیچکس به این حرفها گوش نمیداد و خانوادهها مثل همیشه از آبهای آلوده جوی که نجوشانده بودند، میخوردند.
لباس اموات را بسوزانید!
حتی در بخشی از خاطرات یکی از همین مسافران اروپایی آمده است که به وسیله جارچیهای دربار، به مردم گوشزد میشد که لباس اموات را بسوزانند و تا آنجا که ممکن است آبهای مشروب را با شستشو آلوده نکنند و در چاهها مرتباً آهک بریزند و یا اینکه مردم مطلقاً سبزی خام نخورند و از خوردن میوه تا آنجا که ممکن است خودداری کنند و در صورتی که میل به خوردن میوه دارند آنها را با شکر بجوشانند. ولی خانوادهها به اقدامات صحیح آنها توجه نداشته و میگفتند که مرض از طرف خدا میآید، اگر خداوند خواست ما خواهیم مرد وگرنه زنده خواهیم ماند.
غارت خانهها در نبود خانوادهها
به گفته دکتر «فووریه» در آن زمان که او در اردو شاهی خارج از تهران بود روزی نزدیک به ۸۰۰ نفر در تهران آنهم بیشتر از خانواده فقرا ـ که وسیله فرار نداشتند و به علت تنگدستی بیشتر در معرض این بیماری بودند ـ قربانی این مرض فراگیر میشدند. البته در کنار این حجم از قربانی فاجعه اصلی زمانی آغاز میشد که خانوادهها بعد از پایان همه گیری به شهرهایشان برگشته و با صحنههایی چون خالی شدن خانه شان تا از دست دادن تمام مال و اموالشان مواجه میشدند. چنانکه دکتر «فووریه» بعد از پنج ماه که وارد تهران میشود خانه خود را خالی از اسباب و اثاثیه میبیند چرا که به خاطر مرگ حاکم تهران به خاطر وبا، دزدان از زندانها فرار کرده و به غارت خانهها از جمله خانه این پزشک فرانسوی رفته بودند.
code