بخش طنز ماجرا:
ــ برپا!
ـ برجا… بفرما بشینید. همه توجه کنند: . . . . . هنوز یک ماه نشده که کلاسها شروع شده. با وجود این،لازمه یه نکاتی را به شما گوشزد کنم. به همه مربوط میشه. بنابراین، همه توجه کنند.
موضوع اول، رعایت نظم و انضباطه. نظم یعنی چه؟ یعنی حضور بموقع در کلاس. یعنی وقتی اعلام شد کلاس ساعت هشت شروع میشه، همه سر ساعت هشت در کلاس. هر کسی هر کار شخصی که داره، باید قبلش انجام بده وسر ساعت هشت یا هر ساعت دیگهای که اعلام شده، سر کلاس حاضر باشه؛ تمام شد و رفت. جای چونه زدن و بحث هم نداره. اجازه گرفتن وسط کلاس هم نداریم. این کار مال کلاس اول دبستانه. هیس. ساکت. گفتم همه توجه کنند.
نظم، یعنی وقتی زنگ راحت خورد، همه بیرون از کلاس. همه بیرون. سرم درد میکنه و سردمه و گرممه و اینها هم نداریم. همه بیرون.(ببینم، شما دو نفر چتونه پچ پچ میکنید؟ حواستون به من باشه.)
زنگ های راحت هم، توی محوطه اینقدر بدو بدو نکنید. جیغ و فریادم نکشید. چند تا از همسایهها اعتراض کردند که چطور یکی نیست اینها را ساکت کنه؟ خب مث آدم قدم بزنید، گپ بزنید، آب بخورید. اگه خوراکی دارید بخورید. داد و فریاد برای چی؟ ضمناً، کمتر هم دنبال هم بدوید.
سال گذشته دو سه مورد شکستگی دست و سر داشتیم. حواستون باشه که حادثه خبر نمیکنه. (حسینی، تا از کلاس بیرونت نکردم بشین اونور!) نظم یعنی آروم بودن توی کلاس. یادتون باشه که اینجا کلاسه، حمام زنانه نیست. آروم بودن تو کلاس، مستقیماً روی نمرة انضباط شما تأثیر داره. قرارم هست که در این مورد محکم برخورد بشه.(اکبری، ساکت باش. تو مثلاً از همه بزرگتری ها!)
خوب گوش کنند، نظم یعنی این که هر کسی سرش به کار خودش باشه. شنیده شده که یه عدهای به اسم شوخی، سرِ کیف این و اون میرن. یا خوراکی های همدیگه رو برمیدارن میخورن. این کارها شوخی هم که باشه، زشته. اینجور شوخیها بخوره توی سرتون. نکنید. (ببند اون نیشتو جعفری. به چی میخندی؟ جوک دارم میگم؟ اصلا چرا موهاتو کوتاه نکردی؟ فردا اگه اینجوری بیای سر کلاس، میگم قیچی بیارن بندازن
وسط موهات!)
توجه کنید؛ یا مثلاً شکایت داشتیم که یکی اومده میگه فلانی قلم منو برداشته و نمیده. یکی دیگه اومده میگه قلم منو برداشتن گذاشتن تو جیب یکی دیگه.
یعنی چه این کارا؟…مثلاً خندهداره؟ بخوره توی سرتون! آیا درسته بیاریمتون جلوی بقیه بگیم یه دست و یه پاتون رو بالا بگیرین؟ درسته؟ اینو میخواین؟ اینم
خنده داره هاااا.
خب نکنید این بی مزگیها رو. (باقری چته تو؟ مث اینکه یه چیزیت میشههااا….. آره؟ پاشو، پاشو جاتو با کاظمی
عوض کن!)
نکته آخری که دربارة نظم و انضباط باید بدونین و رعایت کنین اینه که اینجا کسانی که به شما درس میدن، استغفرالله یعنی خدا. منو میبینید، من یعنی خدا. این نایبی هم یعنی من. در نتیجه، نایبی هم، استغفراالله، یعنی خدا. همه باید گوش به حرفش بدین. به نایبی هم گفته شده که کوچکترین بیانضباطی را به دفتر گزارش کنه. اگه نکنه، خودش تنبیه میشه. (تو چته هادوی؟ صندلیت میخ داره یا خودت کِرمی چیزی داری؟ چقدر وول میخوری. صاف بشین خب!)
موضوع مهم دیگه، توجه به مطالب آموزشیه. این موضوع هم خیلی خیلی مهمه. اگه سر کلاس بیتوجهی کنید، سرِ امتحان که میشه، همینجور چشماتون چپ و راست به برگة امتحانی بغل دستیه که مثلاً جواب یه سؤال را گدایی کنید یا اونو بدزدید. اینایی که میگم، دیدم که میگم. بنابراین سرکلاس که هستین، خوب گوش بدین تا درسا را بفهمین. برا امتحان هم کافیه درسا را یه مرور بکنین. همه چی یادتون میآد. اینا را همهتون باید تا حالا یاد گرفته باشین. . . . . . .
بخش جدی داستان:
این تذکرات و هشدارهای یک آموزگار یا ناظم دبستان نیست. بخشی از سخنان یکی از امیران ارتش (با درجة سرلشگری) در حدود پنجاه سال پیش و در یکی از کلاس های دانشکده فرماندهی و ستاد(دافوس) است. دانشکدهای که دانشجویانش همه سرهنگ و سرگردند(با حداقل سی چهل سال سن) و استادانش همه با درجة تیمساری(سرتیپ و بالاتر).
اگر وقت یا حوصله دارید، یکبار دیگر آن را از اول بخوانید. سخنان هشدار دهندهای که گویی در یک کلاس دبستانی برای دانشآموزان ایراد شده است. به راستی کلاس، چگونه جایی است؟یک اتاق باچند تا میز و نیمکت و یک تابلو که بیشتر نیست. هست؟ پس چطور میشود یا چه اتفاقی میافتد که وقتی اتاقی با چیدمانی چنان مختصر، نامش کلاس می¬شود، فضای آن به کلّی عوض میشود، خاص میشود؟ فضایی که آدمی را با هر سن و سالی و با هر مرتبت و جاهی، میبرد به سال های اول دبستان؟! فضایی که حس و حال و انرژیهای خاموش یا نهفتة آدمی را برمیانگیزد.
نیروی تازهای در وجودش رخ مینماید و حتی بهقول معروف، شیطنتهایش نیز گُل میکند. به نظر اینجانب که کرم از خود صندلی است!
code