ترجمة ادبیات کهن فارسی به انگلیسی
مایکل بیرد ترجمه دکتر مصطفی حسینی بخش دوم و پایانی
 

ترجمه‌های دیوان حافظ، دانشگاهی و عامه‌پسند، همواره با آهنگی شتابناک در مجموعه‌هایی به همت ادوارد هنری پالمر (۱۸۷۷م)؛ هـ. ویلبرفورس کلارک که ترجمة منثور دیوان حافظ را به همراه تفسیری صوفیانه در کارنامة خود دارد (۱۸۹۱)؛ گرترود بل (۱۸۹۷)؛ والتر لیف (۱۸۹۸)؛ جان پین (۱۹۰۱) و ریچارد لو گالی‌ین (۱۹۰۵) به چاپ رسیده است.

یکی از پرخواننده‌ترین ترجمه‌های قرن نوزدهم از ادبیات فارسی، ترجمة ماتیو آرنولد از مشهورترین داستان شاهنامه، سهراب و رستم (۱۸۵۳م)، به شعر سپید بود که بر اساس قطعاتی از ترجمة فرانسوی هفت جلدی ژول مول (۱۸۳۸ـ ۱۸۷۸) انجام پذیرفت. این نوع از ترجمه هر دو دستة پیشگفته را در بر می‌گیرد، گویی در این شیوه سعی بر آن است که مترجم عناصر صوری یا شاعرانه را در زبان مقصد بازسازی کند، اما تنها از رهگذر دسترسی به اطلاعات صرف متن اصلی. آن شیوه در میان شاعران رسمی مرسوم بود. ویلیام موریس ترجمة منثوری از قطعاتی از ترجمة مول را ناتمام گذاشت.

داستان شرقی که شاعران معروفی مانند رابرت ساوذی در ثعلبه (۱۸۰۱) یا توماس مور در لاله‌رخ (۱۸۱۶) بدان پرداختند، صرفاً ترجمه نیست، اما حاصل پژوهشی گسترده است و چه بسا می‌تواند در گروهی عام و همتراز با «سهراب و رستم» آرنولد جای گیرد. به زحمت می‌توان بین متن و ترجمه تمایز قائل شد؛ خاصه در شعر آلفرد تنیسون که فارسی می‌دانست. بیت برگردان در بخش ۲۲ شعر بلند مود «نمایشی تک‌پرده‌ای» (۱۸۵۵)، جایی‌ را که صدای شعر با گلهای باغ سخن می‌گوید: «به گل سوسن گفتم فقط یکی وجود دارد… به گل سرخ گفتم…» می‌توان نشانه‌ای از ذهنیت آشفتة صدای شعر دانست که چندان برای لوئیس کارول عجیب بود که در فصل دوم از میان آینه بر آن نقضیه‌ای نوشت. به تصریح یوحنان این اثر را می‌توان تقلیدی از حافظ دانست. تنیسون در شعر لاکسلی هال (۱۸۴۲) به گفتة ادوارد براون، نوعی بحر رَمَل، بحر منظومه‌های بلند و اشعار تعلیمی در فارسی را بازآفرینی می‌کند: «یاران، مرا اندکی در اینجا رها کنید، با اینکه هنوز دمدمه‌های صبح است؛ مرا اینجا رها کنید، و هر گاه مرا خواستید، در صور خود بدمید!»

گوته در مؤخرة «دیوان غربی ـ شرقی» (۱۸۱۹م) نوع سومی از ترجمه را پیشنهاد کرد که در آن مترجم به جای اقتباس مضامین اثر یا بومی کردن آن در زبان مقصد، درصدد نامأنوس جلوه دادن ترجمه است تا سرانجام ذوق و سلیقه خوانندگان را تغییر دهد. ادوارد فیتزجرالد احتمالاً نخستین مترجمی است که امکانات شعر انگلیسی را بدین شیوه تغییر داده است. با اینکه او گزیده‌ای از منطق‌الطیر عطار و سلامان و ابسال جامی را نیز ترجمه کرده، اما ترجمه‌اش از رباعیات خیام است که پرخواننده‌ترین و تأثیرگذارترین ترجمه از فارسی است و تنها ترجمه‌ای است که در زمرة آثار برتر انگلیسی قرار گرفته و بر ازرا پاوند، تی. اس. الیوت و والس استیونس تأثیر گذاشته است.

گفته‌اند که بیشتر اشتباه‌های راه‌یافته به ترجمة فیتزجرالد، تعمدی است و رد آنها را می‌توان در نامه‌های او به دوست و استادش ادوارد کاول سراغ گرفت، کاول در سال ۱۸۵۶، اندکی قبل از آغاز ترجمة فیتزجرالد، انگلستان را به مقصد هند ترک کرد. فیتزجرالد ترجمه‌اش را با هزینة شخصی در سال ۱۸۵۹ چاپ کرد و داستان کشف تدریجی آن در سبد کتاب‌های دست دوم کتابفروشی برنارد کواریچ، داستانی است که بر هر سر بازاری هست. پس از استقبال خوانندگان، چهار ویرایش دیگر از آن منتشر شد؛ چاپ پنجم (پس از مرگ مترجم) بیشترین تغییرات را دارد.

آهنگ و زبان ترجمة فیتزجرالد اگرچه سنتی بود، اما بند چهار سطری با قافیة «آ، آ، ب، آ» برای شعر انگلیسی جدید بود و توصیفات مستقل رباعیات، ایجاز خلاقانه‌ای داشت و منتقدان از تأثیرات بصری که محصول حذف حروف عطف است، سخن گفته‌اند. برخلاف سنت شعر فارسی که اشعار را بر اساس حرف رَوی مرتب می‌کند، او رباعیات را بر اساس مضمون مرتب کرد که این اثر در نتیجة آن، همان تأثیر تک‌گویی نمایشی را خواهد داشت. خصیصه‌ای که از مقایسة رباعی شمارة هجده (شمارة نوزدة چاپ پنجم) با ترجمة سال ۱۸۴۷ امرسون از همان رباعی مشهود است. وزن آیامبیک چهارضربی امرسون نشان‌دهندة آهنگ منبع او، یعنی ترجمة آلمانی یوزف فن هامر پورگشتال است؛ امرسون به پیروی از فن هامر در پی کیفیت فولکلوریک است که به لحاظ معنایی به اصل آن، خاصه از حیث صور خیال نزدیک است؛ ولی فیتزجرالد وزن آیامبیک پنج‌ضربی توالی صور خیال را کاهش می‌دهد.

در میان مترجمان دانشگاهی اواخر قرن نوزدهم و اوایل دورة مدرن، از دو مترجم برجسته به عنوان پُرکارترین‌ها یاد می‌شود: رینولد نیکلسون و ادوارد براون. آثار مهمی مانند ترجمة چهار مقالة نظامی عروضی سمرقندی اثر براون یا کشف‌المحجوب هجویری به قلم نیکلسون درخور تأمل است؛ زیرا از این آثار در کارنامة پر برگ و بارشان کمتر سخن می‌رود. براون و نیکلسون هر دو مترجمانی محجوب و متین بودند. امروزه نیکلسون را خاصه به دلیل تصحیح جاودانه‌اش و همچنین ترجمة متن کامل مثنوی مولوی می‌شناسند، اثری که یارشاطر آن را مفید و در عین حال «خیلی دقیق» توصیف کرده است. نوآوری براون در ترجمه همیشگی نبود. تأثیرپذیری او از موسیقی شاهکار تنیسون در شعر لاکسلی هال دور از انتظار نیست؛ ترجمه‌های وی در کتاب تاریخ ادبیات فارسی، همزمان وزن و قافیة فارسی را بازآفرینی می‌کند؛ مانند مرثیة سعدی در بحر رمل و ترجمه از همان غزل حافظ که بارها ترجمه شده یعنی «اگر آن ترک شیرازی…» به تقلید از بحر هَزَج.

ترجمة براون از مقطع غزل عناصر نحوی و معنایی را که در ترجمة جونز از قلم افتاده، به دقت لحاظ کرده است:

غزل گفتی و در سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

بازتاب قافیة درونی شعر (گفتیر سفتی) تأثیر مشابه شعر فارسی را می‌آفریند؛ اما در مصرع بعدی، قافیه اضافه شده است؛ این امر از تمایل به تقارن آواشناختی ـ ویژگی بارز شعر دورة ویکتوریا ـ حکایت دارد تا موسیقی شعر حافظ. در اینجا نیز مانند شعر جونز دو تفاوت جزئی مهم نادیده گرفته می‌شود: نخست سفتن مروارید که امری خطیر است و دیگر تصویری شگفت‌انگیز که در آن آسمان در حال افشاندن عِقد ثریاست. به باور بسیاری از خوانندگان کاربرد ظرایفی از این دست شعر را به کولاژی از صناعات بدیعی تبدیل کرده است.

ترجمه‌های ازرا پاوند از اشعار چینی در کتاب کثی [چین] (۱۹۱۵م) سرانجام آنچه خوانندگان از شعر و ترجمه توقع دارند، بازتعریف کرد؛ اما تأثیرش به‌تدریج در ترجمه از فارسی پدیدار شد. فارسی همچنان برای خوانندگان انگلیسی و آمریکایی با واژگان و مضامین فیتزجرالد تداعی می‌شود، همان‌طور که چینی با مبانی زیباشناختی مدرن پاوند.

ترجمه‌های بزل بانتینگ از شش شاعر ایرانی در مجموعة اشعارش (۱۹۶۸) حاکی از آن است که اگر آثار فارسی با مبانی زیباشناختی پاوند عرضه می‌شد، چگونه به نظر می‌رسید. بانتینگ در غزلی از سعدی با مطلع:

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد

وآبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

از مکثهای میانی در مصراع‌های موقوف‌المعانی بهره می‌گیرد تا فاصله‌های درونی بین ابیات فارسی را پر کند. این کار تأثیر سنت تغزلی انگلیسی را برهم می‌زند و نشان‌دهندة عاطفة شعر پارسی در نوع سوم ترجمه از منظر گوته است. ترجمة بانتینگ از مقطع غزل

سعدیا عقد ثریا مگر امشب بگسیخت

ورنه هر شب به گریبان افق بر می‌شد

به همراه آرایة پرسش بلاغی نامنتظره و صنعت تشخیص آسمان، به‌رغم تشابه مضمونی تضاد آشکار آن با مقطع «سرود پارسی» جونز را نشان می‌دهد.

ترجمه‌های عمر پاوند شگرد دیگری را در ترجمه پیش می‌نهد که در آن تعبیر درایدن برای زیباشناختی معاصر در کنار تلمیحات معاصر به ‌جای متن اصلی به کار می‌رود؛ مانند این شعر مقتبس از منوچهری: «اما اکنون؟ر همه بنیامین، گینزبرگ، و اگدن نش است». سبکی درخور طنز که در ترجمة او از طنز موش و گربة عبید زاکانی دیده می‌شود.

ترجمه‌های معاصر

ترجمه‌های معاصر از بروز شکافی عمیق بین نوع اول و دوم ترجمه خبر می‌دهد. ترجمه‌هایی مانند «پنجاه شعر از حافظ» اثر آربری (در کنار ترجمه‌هایی از پانزده مترجم دیگر) یا «حافظ، رقص زندگی» که شامل متن فارسی هر غزل، آوانویسی با حروف لاتین نیز هست، ترجمة منثور هـ. ویلبرفورس کلارک و ترجمة مایکل بویلنِ شاعر شاید یادآور این اجماع گسترده است که تجربة زیباشناختی در جایی میان ترجمه‌های مختلف قرار دارد. از سوی دیگر مجموعه آثار آربری نیز شاید آخرین لحظة تاریخی را نشان می‌دهد که ترجمة منظوم طبیعی یا روشن تلقی شود و مانند آثار تحقیقی‌اش در همان بافتار پدیدار شود. ترجمة منثور آربری از «غزلیات مولانا» که آن را در اواخر عمرش (۱۹۶۸ـ ۱۹۷۹) منتشر کرد، هنوز هم پرخواننده‌ترین ترجمة اوست. ترجمة شاعر آمریکایی، کلمن بارکس از غزلیات مولانا تحت تأثیر این ترجمه انجام پذیرفت.

مشکلات و موانع ترجمة آثار کلاسیک فارسی به انگلیسی، همچنان به قوت خود باقی است. رابطه‌ای طبیعی که نسلهای مختلف مترجمان بین بیت حماسی و مثنوی دیده‌اند، از زمان ترجمة جونز از بیتی از فردوسی در بوستان سعدی:

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است

در نامه‌ای به ارل اسپنسر دوم ادامه داشته است. یک نمونه تأثیرگذار استفاده از بیت حماسی در منطق‌الطیر عطار، ترجمة دیک دیویس و افخم دربندی است، اگرچه به تأکید دیویس قالب بیت انگلیسی و فارسی به جای یکدیگر به کار نمی‌رود و او برای ترجمة بخشهایی از شاهنامة فردوسی شعر سپید را ترجیح داده است (۱۹۹۲م)؛ جروم‌ کلینتون نیز در «تراژدی رستم و سهراب» همان شیوه را برگزیده است.

ترجمة ردیف موجود در غزل پارسی، بازی زبانی بین کلمات فارسی و عربی و خاصه الفاظ شاعرانة مرسوم، به‌ویژه صوَر خیال مربوط به تصوف به انگلیسی بسیار دشوار است. تصوف به‌مثابه شناسة فرهنگی توأمان نمایانگر موانع و منبع توجه، یعنی جذبه برای تجربة جهانی است که برای برانگیختن خوانندگان از روزگار مجلة اسپکتیتر [ناظر] جوزف ادیسون به کار رفته است.

به‌ طور کلی معیار در ترجمة عالمانه هرگز به دستة اول ترجمة منثور محتوامحور یا بیناسطری محدود نمانده است. ترجمة نثرهای کلاسیک مانند ترجمة حامد الگار از مرصادالعباد نجم‌الدین دایه و بروس لارنس از فوائدالفؤاد نظام‌الدین اولیاء، منجر به عرضة نحو انگلیسی به همراه سبک ترکیبی بارزی می‌شود که به عنوان انگلیسی معاصر قابل تشخیص است و در عین حال شامل علائم سبکی نحو و معنای فارسی نیز هست. دیگر ترجمه‌های ممتاز می‌تواند بدون سبک باشد. دو ترجمة پرخوانندة معاصر منظومه‌های فارسی، ترجمة ترجمه هستند: یکی ترجمة آلمانی لیلی و مجنون اثر رودلف گلپکه (زوریخ، ۱۹۶۳)، و دیگری ترجمة فرانسوی منطق‌الطیر اثر گارسن دو تاسی.

* مرواریدهای پارسی در صدفهای انگلیسی

(انتشارات اطلاعات)

نسخه مناسب چاپ